Upload
faezeh-zarabadi
View
243
Download
1
Embed Size (px)
DESCRIPTION
ketab dastan
Citation preview
گالي گالياسب آبي تنها
رونه رندل� مژگان شيخي ترمجه
هایقصه
جنگل1
شیرین
جنگل همیشه گرم و دم کرده بود. ولی گالی و دوست هایش گرم شان نبود .چون تویگل های رودخانه خنک و رسحال بودند . فقط یک چیز حرص اسب های آبی را در می آورد
و داغ شان می کرد . آن هم حرشه ها ی وز وزو بودند. حرشه هایی که همیشه دور و بررودخانه می چرخیدند و آن ها را میگزیدند.
خوشبختانه این حرشه ها غذاهای خوشمزه ای برای پرنده ها ی اطرافرودخانه بودند. هر پرنده با یک اسب آبی دوست بود .هر روز می رفت
و آرام روی پشتش می نشست . پشه و مگس و بقیه حرشه های خوشمزه
را می خورد وحسابی خوش می گذراند . و به همین خاطر همه ی اسب های آبیخوشحال بودند .همه به جز یکی . و آن یکی هم گالی بی چاره بود . او دوست
پرنده ای نداشتت که حرشه های دور و برش را بخورد
باالخره یک روز گالی گفت:((مردم از دست وز وز و نیش و خارش وخرش.باید بروم خودم دوست پرنده ای پیدا کنم.))
بعد هم به رسعت شنا کرد و رفت .کمی بعد گالی به قسمتی از جنگل رسید
که تا آن روز آن جا را ندید ه بود .کمی ترسید و با خودش گفت :((بهرت است به خانه برگردم .شاید گم شوم.))
ناگهان در همین وقت.صدایی را از میان درخت ها شنید .یکپرنده ی کوچولو بود که آواز میخواند
گالی این را گفت و به طرف باالی رودخانه شنا کرد کمی که جلو رفت . آقا �ساحه را دید .�ساح دندان های سفید و براقش را قرچ قرچ به هم مالید و گفت : ((سالمگالی.می خواهی کمکت کنم تا از دست آن
حرشه های مزاحم راحت شوی؟))گالی با رسعت از آن جا دور شد و گفت :
((نه.خیلی ممنون.))
پرنده کوچولو پری و روی پشت گالی نشست . گالی هم با خوشحالی
شنا کرد و به خانه برگشت .دیگر نه وزوزی بود و نه خارش و سوزشیگالی گفت:((خیلی ممنون پرنده کوچولو.))
پرنده کوچولوهم رشوع کرد به جیک جیک کرد.
گالی در رودخانه باالتر رفت . غری غرشی و ری ری راه راه او را دیدند و فریادزدند:((سالم گالی .می خواهد به تو کمک کنیم تا از دست آن حرشه های موذیراحت شوی ؟دم های مان را مثل شالق تکان می دهیم و حرشه ها را دور می کنیم.))
گالی گفت :((نه.خیلی ممنون.))
وقتی دوست های گالی او را دیدند .گفتند:<<چه قدرخوب شد که برگشتی !ما فکر کردیم گم شدی .راستی
کجا رفته بودی.>>گالی گفت:تاآن باالباالهایرودخانه رفتم ویک
دوست جدید پیدا کردمپرندهکوچولو رشوع کرد به جیک جیک کرد
گالی می دانست که پرنده کوچولو چه می گوید .باالخره او هم یکدوست خوب پیدا کرده بود .پس دیگر سوزش و خارشی در کار نبو.د.
گالی به طرف پرنده شنا کرد.پرنده هم پر زدوپایین آمد .بعد هم پرید و روی شکم گالی
نشست.آن وقت تند تند و با اشتها همه ی حرشه هارا نوک زد و خورد .خیلی رود .دیگر حرشه ای
روی تن گالی و دور و برش نبود.
� شيرين جنگل منتشر شده است :از جمموعه قصه ها
� � 6 جلد جمموعه(باجلدسخت)
؟من از دست ش� وزوزی ها چی کارکنمهمه اسب های آبی دوست پرنده ای دارند
که حرشه های وزوزی روی تن آن ها رامی خورد .همه. به جز یکی.وآن ها هم کسی
نیست جز گالی گلیولی گالی چه طوری می تواند از دست این
؟حرشه های بد جنس فرار کند
مجموعه قصه های شیرین جنگلعالوه بر آموزش غیر مستقیم ارزش های زندگی.
به زیره همکاری و همیاری .می تواندبه عنوان مجموعهای فارسی آموز مورد اتفاده قرارگیرد و والدین و
مربیان کودک را در تقویت مهارت خواندن و� نوآموز یار دهد. نوش
ری ری راه راه
گودی گنده
ببری که صدایش را گم کرد
جنگلیهاقصه