30
ر حال ه ه ب ن ش ا ه ب ت ش دا ا دوس ب ی ض ع ب د اب ه که ش ش ب ی ت ما کل *ر از پ ن مت ا ه ب ش می ث ع ا ب ش2 ی ی ش و ن که ود دازه ج ی و ت واد ج ون س می ن لت ر م رات ط ا دز ح د. ی ش خ بD ب ی ح , زو ق ل ا K ی ح حازی, زو و K ج و ق K س ع *ر ازK پ, ش خ ب ی تاK د, زه K بP ااKوی مK س ه K د ب K اب ش, او ب ف ب ه ی ب ک کا شK, ی ه ا ی ب *ر از پ ی که ل حال, حا ر از پ وی ق ی ت ما زZ چ\ ی ه ه از اح K ازس ی ج ا دزت که قهد. ید م ن ه او ری ب گی ازه ی ک ا بطK وس نهK ک ث ش ی ا توزا ما انK س ب ارK گه اK ک ثK ش ی نm ل دزک K ن ا ق ث ی ع ق وا ی از *روازK پ. ث K ش ا ر گد ی ب ا K ب ث ع ی قر وا پ او ی, کاوس ک ا* , ب ث یD ب ا د ط ح ق ق- ود ن ن یزی ا گا تK ش ود ز K ج ا K ب ثK ش ا ن مک م د K ی ک ث K ش گ از وز ب K نویK س ه Kه بK ی ک تاK م ش ز* ب رد. یD ب ه اب ه ح زو ب ث ی ع ق وا وده. K ناKرم مف حک نP ر ا K پالK ه ح K ا ب ی که ب تD ب ی ض م از ش ب گاز ت ش زلطK س ب نP ر ا K پهK ی ک فدK ه زا ازاKا مK ه ن ب ه Kه بKی کK س ک ده, K ی بP ا ردی ازK م د. س خ ب ی م ی ت زها نP ا از مدنP ا رون یD ب د و زش زا از که ما ل بهد ید م ات ج ب م ی ب ش دا( م ر لی ی ه ن ی,* ح و* ن ه ی ب ه م, زا ی عظ از ح2 ر پ اNihilism ) ;* ازاده هK ی ک م رK ع ر و ازK ه ظ وس ق ا K دای بK ص د. K ی ک ی م اد زP ا از K زا ب دفK ه ه K ب دن یK ش ز ن ی ا انK س ب ه ا K د زا ب K ی م د و ا K رداب گ ی م از K ب ن مت ه ز K زا ب دفK ه; ( را گ چ ی ش م د صAntichrist ( ث ش لی ی ه ن و) Nihilist ) ی* ح و* ن دا و ه ح ت علر پ ی روز ی£ ب ن ی ا

Manson Bio Graphy

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: Manson Bio Graphy

در خاطرات مرلین منسون حوادثی وجود داره که نوشتنش باعث میشه تا متن پر از

کلماتی بشه که شاید بعضیا دوس نداشته باشن به هر حال ببخشید.

زمانی قوی تر از حال, حالی که پر از تباهی, شکاکی به نفس, او باید به سوی ما آید, رهایی بخش, پ��ر از

م��اورایی  ی��ا کناره گیری به او نمی دهد. عشق و خواری, روحی خالق, روحی که قدرت اجبارش اجازه هیچ

پروازی از واقعیت بود - فقط جذابیت, پاکی, کاوش او بر قابل درک نیست که اگر انسان است که توسط

پس زم�انی ک�ه ب�ه س�وی ن�ور بازگش�ت کن�د ممکن اس�ت ب�ا خ�ود رس�تگاری این واقیعت تاثیر گذاشت.

م�ردی از آین�ده,  رستگاریش از مصیبتی که ت�ا ب�ه ح�ال ب�ر آن حکمفرم�ا ب�وده. واقعیت رو به خانه ببرد.

کسی که نه تنها ما را از هدفی که بر آن تسلط داشتیم نجات می دهد بلکه ما را از رشد و بیرون آم��دن از

(* ; ص��دای ن��اقوس ظه��ر و ازNihilism  انزجار عظیم, راهی ب��ه پ��وچی, نهیل��یزم ) آن رهایی می بخشد.

هدف را به زمین باز می گرداند و امی��د را ب��ه انس��ان; رسیدن به هدف را باز آزاد می کند. عزمی که اراده

( Nihilist ( و نهیلیست ) Antichristاین ضدمسیح گرا)

این پیروزی بر علیه خدا و پوچی

او باید روزی بیآید

Fridrich Nielsche, On The Genealogy of Morals

Page 2: Manson Bio Graphy

Nihilismانکار همه چیز -

  مثل توالت عمومی بوی گند می داد, همون اندازه هم کثیف ب��ود. برای من زیرزمین پدربزرگم بود. جهنم

همه چیز با یک الیه چسبناک پوشانده ش��ده ب��ود کف زیرزمین نمناک بود و پر از قوطی های خالی آب جو.

تنها چیز خوش برخورد پله های لق بوده تمیز نکرده . یک پسر و فکر کنم کسی اونجا را از زمانی که پدرم

هیچکس جز پ��در ب��زرگم ح��ق رفتن ت��وی زی��رزمین را نجات می دادند. از این جهنم چوبی بودند که آدم را

این دنیای او بود.  نداشت.

Jackیک کوله پشتی قرمز کهنه به دیوار آویزان بود,       Angus Warnerاعتماد اشتباهی نس��بت ب��ه

کن��ار کوله پشتی داشت که فکر می کرد نوه هایش به خاطرش از آمدن توی زیرزمین خ��ودداری می کنن��د.

که دیده می شد کوله پشتی کابینت تاب برداشته ای بود که درونش پر از مطالب جنسی, نامه و کاندم هایی

نزدیک های تجزیه شدن بودند; یک قوطی دئودرانت زنانه ی زنگ زده; یک شیره ی درمانی که دکتره��ا ب��رای

امتحان بعضی از جاهای بدن که من نمی دانستم استفاده می کنند; و یک اسباب بازی راحبه ک��ه دامن چین

خورده داشت و وقتی کوکش می کردی سرش یک دفعه از جایش می پرید. پشت پله ه��ا قفس��ه ای ب�ود ک��ه

میلی م��تری-۱۶ بعدا فهمیدم که به جای رنگ در هر ک��دام بیس��ت فیلم  توی آن ده قوطی رنگ گذاشته بود.

باالی قفسه یک پنجره که به نظر می رسید به خ�اطر آل�ودگی لک�ه دار ش�ده  ( وجود دارد.Pornسکس )

نگاه کردن از درونش مثل این بود ک��ه از س��یاهی قرار داشت, اما در اصل آن را با دوده رنگ کرده بودند.

درون جهنم به بیرون خیره بشی.

Page 3: Manson Bio Graphy

انق��در ق��دیمی چیزی که ذهن من رو بیشتر از همه متمرکز می کرد م��یز ک��اری ت��وی زی��رزمین ب��ود.      

با یک موکت زبر نارنجی تیره پوشانده شده ب��ود ک��ه ساخته شده بود مثل اینکه قرن ها پیش ساخته شده.

Raggedyمن را یاد موهای بافته ی عروسک Annمی ان��داخت ب��ا این تف��اوت ک��ه این م��وکت را س��ال ها

یک کشو در میز به طور غیرحرفه ای نشسته بودن و رویش پر از لکه هایی از کارهای قبلی به جا مانده بود.

یک آینه ی عریض قدی هم از تیر پایین سقف آویزان ب��ود و ب��ه در ساخته بودند که درش همیشه قفل بود.

(فضولی های روزانه و پرشهامتChad اینجا جایی بود که من و پسر عمویم, چاد )  با میخ وصل شده بود.

خود رو با شروع کردن در پی بردن به رازهای پدربزرگ آغاز کردیم...

مادرم موهایم را طوری کوتاه می کرد که به نظر ... یک پسر سیزده ساله با صورت کک مکی بودم.      

ما ) من و چاد ( به جز اینکه در آینده کاراگ��اه  خیلی متواضع بودم. می رسید روی سرم کاسه گذاشته اند.

  ب��ه همین خ��اطر ب��ه مهارت ه��ای اولیه ای احتی��اج داش��تیم. یا جاسوس شویم چ��یز دیگ��ری نمی خواس��تیم.

که ما را از همان اول شرور نشان داد تقویت می کردیم.  مهارت هایمان را با کارهای دزدکی

بدون فضولی در کارهای پدربزرگم می کرد رفتن به طبقه پایین و راضی در ابتدا, تنها چیزی که ما را      

در آن عوض ش��د. آن جا را کشف کردیم انگیزه مان اما زمانی که تمام اسرار پنهان در  شود. اینکه متوجه

) عکس های پورن��و به طرف پسرهایی که تازه نوجوان شده بودند تبدیل شدیم که پس از مدرسه زمان به

Porno ) .می رفتیم و عالقه مان نسبت به پی بردن به کارهای کثیف پدربزرگم به نصف تبدیل شد

من خیلی بلن��د ق��د نب��ودم ام��ا اگ��ر روی ص��ندلی تقریبا هر روز اکتشافات جدید و عجیبی می کردیم.      

آن ج��ا چوبی پدربزرگم می ایستادم, به فض��ای خ��الی بین س��قف و آین��ه ب��زرگ دسترس��ی پی��دا می ک��ردم.

مثل  فقط هرکدام شماره گذاری شده بودند.  از مجله نبودند: عکس های وحشیانه سیاه و سفید پیدا کرد.

عکس  بودن�د.۱۹۷۰ مربوط ب�ه اوای�ل س�ال های  این بود که از کاتالوگ درخواستی نامه چیده شده باشند.

وPlayboy قبال  من زن هایی را نشان می داد ک�ه ب�ا اس�ب ها و خوک ه�ا کاره�ای ک�ثیفی انج�ام می دادن�د.

Penthouse.فق��ط ش��هوت انگیز بلک��ه ن��ه فق��ط   دیده بودم اما این عکس ه��ا در س��بکی متف��اوت بودن��د 

تمام زن ها پرتوی لبخند گل مانند و بچه گانه و مظلومی بر روی لب های ما ( نیز بودند.Surrealسوررئال*)

می آوردند در حالی که اعمالی با حیوانات...

Black و Waterspotsپشت آینه مجله های دیگری مثل       Beauty.به ج��ای اینک��ه  انباشته شده بود

ت��ا  آن ها را ب��ه مربع ه��ای کوچ��ک کل مجله را بدزدیم ترجیح می دادیم فقط صفحات خاصی را با تیغ ببریم.

 می کردیم و زیر کلوخ های س�فیدی ک�ه راه س�نگی خان�ه ب�ه ج�اده را تش�کیل می دادن�د پنه�ان می ک�ردیم.

هنوز همان جا بودند اما پوس��یده, خ��راب, کهن��ه و ب��ا خرخ��اکی و سال ها بعد برگشتیم تا آن ها را پیدا کنیم.

کرم پوشیده شده بودند.

Page 4: Manson Bio Graphy

      ۱ -Surrealism:  تاثیرش در کار ه��ای  در فرانسه تشکیل شده.۱۹۲۰ یک نوع حزب که در سال های

کار گیری هنر و خلق چیزهای غ��یر متوق��ع انس��ان را  با به هنری و نوشته های اعضای حزب مشهود است.

'Andre  رهبر این گروه متعجب می کنند. Bretoادعا می کند تشکیل این حزب از حرکت های انقالبی ن��یز

با جنبش هایی که در جنگ جهانی اول در پاریس به راه انداخت اولین فلسفه ای بود که با هنر باالتر است.

 درآمیخت.

من و چاد کنار میز ناهار خوری م��ادربزرگم نشس��ته ب��ودیم. یک روز بعد از اینکه ازمدرسه برگشتیم,      

روز خسته کننده ای بود. پس از کمی فکر کردن به این نتیجه رسیدیم تا به سراغ میز کار پدربزرگ ب�رویم

مادربزرگ همیشه ما را مجبور می کرد که و ببینیم داخل آن کشو که همیشه قفل بود چه چیزهایی هست.

مثل جوجه هایی که تازه سر از تخم در میارن و مادروشون توی دهانشان غذاهای بد مزه اش رو بخوریم.

م��ادربزرگ از خ��انواده پول��داری  جله هایی که بیشترش آب ب��ود.  تیکه های گوشت و جله. غذا می گذارد.

بود اما تمام پولش را در بانک انبار کرده بود. به همین خاطر همیشه جله ه��ای معم��ولی درس��ت می ک��رد.

پاهایش را از زانو ت��ا مچ میبس��ت و کاله گیس خاکس��تری و بی ریختش هیچ وقت روی س��رش فیت نب��ود.

مردم من رو به خاطر الغر مردنی بودن و داشتن صورتی استخوانی و کشیده به اون شبیه میکردند.

باال سر هیچ چیز در آشپزخانه در طول مدتی که آن جا بودم و غذاهای بدمزه می خوردم تغییر نکرد.      

کمی آن "پاپ" بود که به خاطر کهنگی رنگش زرد شده بود و قاب قدیمی داشت. میز یک تابلو عکس از

بینWanamakersطرف تر شجره نامه خانواده وارنر که برمی گشت به زمانی که در منطقه ای به نام

باال سرش یک صلیب بزرگ توخالی بود و ب��االی ص��لیب ی��ک لهستان و آلمان زندگی می کردند, نصب بود.

شده بود. با برگ نخل پیچیده مسیح طالیی بود که اطرافش

زیر میز آشپزخانه یک دریچه بود که به زیرزمین جایی که صدای صرفه های مداوم پدربزرگ به گوش      

وقتی خیلی جوان بودم ب��ه خ��اطر س��رطان حنج��ره می رسید وجود داشت. رادیو اش همیشه روشن بود.

بیمارستانی شد. در واقع هیچ وقت صدایش را نشنیدم که صحبت بکند.

Page 5: Manson Bio Graphy

تکه گوشت مادربزرگ رو ول کردیم و ما صبر کردیم تا وقتی مطمئن شدیم زیرزمین رو ترک کرده.      

میش��نیدیم م��ادربزرگ جله ها را توی دریچه بخاری زیر م��یز ریخ��تیم و ب��ه س��وی زی��رزمین روان��ه ش��دیم.

شانس آوردیم که فقط صدایمان کرد و دنبالم��ان  چاد! بریان! بشقابتون رو تموم کنید. صدایمان می کرد.

نمی گشت...

یک آچ��ار پیچ   می دانستیم چه باید بکنیم. من و چاد به سرعت و ساکت کارمان را انجام می دادیم.       

از روی زمین برداشتیم و بین میز و کشو اهرم کردیم تا توانستیم از الی کشو داخلش را گوشتی زنگ زده

اولین چیزی که دیدم برگه های سلفون پالستیکی بودند: کیلو کیلو از آن آن جا بود و دور چ��یزی نگاه کنیم.

م��و و  چاد پیچگوش��تی را بیش��تر فش��ار داد.  نمی توانستیم ببینیم چه چیزی را پوشانده. پیچیده شده بود.

او پیچگوشتی را بیشتر فشار داد و من کشو را کشیدم. کش دیدیم.

ما ش��روع  کاله گیس. موهای رگه رگه. چیزهایی که کشف کردیم همه جور لباس های زیر زنانه بود.      

 کردیم تا سلفون را باز کنیم اما تا دیدیم که چی درونش پنهان شده از دستمان رها شد و ب�ر زمین افت�اد.

) من نمیدونم این تیک��ه ه��ا رو چط��وری بنویس��م ( ی��ک هیچ کداممان نمی خواستیم که بهش دست بزنیم.

کلکسیون از ... که دارای دستگاه مکش بودند. شاید به خاطر این بود ک��ه خیلی بچ��ه ب�ودم ام�ا ب�زرگ ب�ه

رویشان یک چیز چسبناک نارنجی رنگ بود, مثل تیکه های جله ای که دور بوقلم��ون پخت��ه نظر می رسیدند.

بعدا فهمیدیم که وازلین خیلی کهنه بوده که رویشان به جا مانده بوده. بسته میشه.

ب��ه ان��دازه ک��افی اکتش��اف چاد را مجبور کردم که از روی زمین جمعشان کند و داخل کش��و ب��ذاره.      

من و  فقط داشتیم سعی میکردیم که کشو را ببن��دیم, دس��تگیره در زی��رزمین چرخی��د. انجام داده بودیم.

بعد چاد دست من را قاپی�د و رف�تیم زی�ر م�یزی ک�ه قطاره�ای اس�باب چاد برای یک لحظه منجمد شدیم.

ک��ف زمین  صدای پاهایش را که از پله ها پایین میامد میشنیدیم. بازی پدربزرگم رویش چیده شده بودند.

Page 6: Manson Bio Graphy

زیر دستامون پونز بود, توی گرد و خاک قوط�ه ور ش�ده ب�ودیم, تن�د تن�د هم پر از قطار اسباب بازی بود.

چیزهایی را جا به جا کرد در ح��الی  اما پدربزرگ ما و کشوی نیمه باز را تشخیص نداد. نفس می کشیدیم.

  ی��ک دکم��ه را فش��ار داد و قطاره��ا ش��روع ب��ه ح��رکت کردن��د. که با گلویش ب��ه س��ختی نفس می کش��ید.

ما حتی ت�ا ب�االی زان�ویش را نمی دی�دیم. ام�ا کفش های چرمی مشکیش دقیقا جلوی ما بود و ما زیر میز.

آهسته پاهایش از هم باز شدند و احساس کردیم که در حال ح��رکت ک��ردن می دانستیم که نشسته است.

قادر به توصیف صدای بد حنجره اش نیستم.  صدای ضربه زدهایش از قطارها بیشتر بود. هست.

مادربزگ بود که داشت برای مدتی پس از ده دقیقه انتظار زیر میز صدای از باالی پله ها شنیده شد.     

او داد زد: " ج��ک داری اون پ��ایین چی ک��ار میک��نی ؟ " پ��دربزرگ از  قطار و پاه��ا ایس��تادند. فریاد می زد.

مادربزرگ: " جک, میتونی بری یه سر پیش هینی؟ درون گلوی آسیب دیده و با صدای کریهش جواب داد.

برای یک لحظه ح��رکت نک��رد ت��ا جواب داد. پاپ هامون تموم شدن" . پدر بزرگ باز با صدایش آزاردهنده

دوباره جایمان امن شد.  بعد زیرزمین را ترک کرد. فکر کنه به مادربزرگ کمک کنه یا نه.

عکس جک وارنر

Page 7: Manson Bio Graphy

پس از اینکه تمام سعی خودمان را کردیم تا آسیبی که به کشو وارد کردیم را پنهان کنیم چاد و من از پل��ه

BBهای باال و به سراغ اسباب بازی هایمان رفتیم. اسباب بازی ما gun.ب��ه ج��ز جاسوس��ی ک��ردن در  بود

درختهای اطراف خانه که آنجا ب��ه حیوان��ات تیران��دازی کارهای پدربزرگ خانه دو جذابیت دیگر هم داشت:

می کردیم و دخترهای همسایه کسانی که سعی می ک��ردیم باهاش��ون س��کس داش��ته باش��یم ام��ا ت��ا م��دتی

طوالنی پس از آن موفق نشدیم.

بعضی وقت ها می رفتیم پارک و با بچه های همسن خودمان فوتبال ) منظور فوتبال آمریک�ایی ( ب�ازی      

می ک��ردیم. آن روزه��ا چ��اد هن��وز روی س��ینه اش خ��راش زخم داش��ت, چ��ون وق��تی ک��ه هیچ ه��دفی ب��رای

 تیراندازی نداشتیم به هم تیر می زدیم. این دفعه سراغ درخت های رفتیم و به پرن��دگان تیران��دازی ک��ردیم.

ما بچه بودیم و این کار از روی شیطانت ب��ود. ی��ک روز بع��د از ظه��ر چ��یزی ب��رای ش��کار گیرم��ان نیام��د و

از جلوی خانه رد می شد. صدمه ای که به خرگوش زدم به ان��دازه ک��افی نب��ود متاسفانه یک خرگوش سفید

هنوز زنده بود و از چشمانش خون میام��د و روی پوس��ت پس به طرفش رفتم تا از مردنی مطمئن بشم.

دهانش به س��رعت ب��از و بس��ته می ش��د ت��ا نفس بکش��د, کوش��ش ناامی��دانه ای ب��رای سفیدش می ریخت.

ی�ک س�نگ  برای اولین بار بود که به خاطر یک حیوانی که بهش تیران�دازی ک�ردم ن�اراحت ش�دم. زندگی.

خیلی نزدی��ک ب��ه ی��ادگیری چ��یزی خش��ن ت��ر از صاف برداشتم و رنج بردنش را با صدای بلد تم��ام ک��ردم.

کشتن حیوانات بودم.

ما به سمت خانه دویدیم جایی که پدر مادرم بیرون توی ماش��ین ک��ادیالکی منتظرم��ان بودن��د. جدی��دا      

چون پدرم مدیر یک مغازه موکت و فرش شده بود توانس��ته ب��ود ماش��ین را تهی��ه کن��ه و ازش خیلی ل��ذت

خیلی کم داخل خانه می شد که من را صدا کند و حتی خیلی کم اتفاق می افتاد که با پدر م��ادرش می برد.

بیرون از خانه منتظر می ماند طوری که از تجربیات گذشته اش در خانه پدری می ترسید. صحبت کند.

برایان, هاگ, بارب وارنر

Page 8: Manson Bio Graphy

خانه ی ما که آپارتمانی دوبلکس بود چند دقیقه با خانه پدر و مادربزرگ فاصله داشت و ح��تی از آنج��ا      

به جای اینکه مادرم خانه پدر مادرش را به خاطر ازدواج با پدرم ترک کند, ح��تی آنه��ا را هم کوچک تر بود.

,Contonبه Ohio آورد. پس خانم و آقای Wyers.از  در خ�انه ی دی�وار ب�ه دی�وار م�ا زن�دگی می کردن�د

Bengin county در غرب Virginia.پدر مادرم یک مکانیک و مادرش یک خانه دار که اضافه وزن  بودند

داشت و قرص مصرف می کرد بود که پدر مادرش در بچگی داخل کمد زندانیش می کردند.

به اضافه من ح��الم از کاره��ای چاد مریض شده بود و به همین خاطر یک هفته خانه پدربزرگ نیامد.      

پدربزرگ به هم می خورد و وحشت زده هم بودم, هن�وز ش�رارتش بع�د از این هم�ه س�ال ادام�ه داش�ت و

برای اینکه وقت را تلف کنم تا چاد برگردد و بتوانیم تحقیقات جنایی را به پایان برس��انیم ارضا نشده بود.

آلوشا سگ آالس��کایی ب��ود  آلوشا در کنار چاد بهترین دوستم بود. در حیاط پشتی با آلوشا بازی می کردم.

داشت.  که هم هیکل گرگ بود و چشم هایش یکی سبز و یکی آبی

ازThanksgivingبازی کردن در خانه به تنهایی خسته کننده بود اما مارک, همسایه بغلی به خ��اطر      

مارک پسر چاقی بود که موهایش مثل من چتری اما بور بود و همیشه چرب مدرسه ارتشی برگشته بود.

ح��تی , من برای خیلی کارها به او نگاه می کردم چون از من سه سال بزرگ ت��ر و خیلی وحش��ی ت��ر ب��ود.

بعضی وقت ها او را در حیاط پشتی می دیدم که به سگ خودش سنگ و چوب پرت می کرد. م��ا ش��روع ب��ه

و بیشتر به خاطر اینکه آن ه��ا کاب��ل تلویزی��ونی داش��تند و من رفت و آمد کردیم زمانی که من نه سالم بود

تلویزیون در زیرزمین بود جایی که بعضی وقت ها لباس ه��ای ک��ثیف را  تماشا کنم.Flipperدوست داشتم

م��ارکFlipper پس از تماش��ای  داخل ماشین لباس ش��ویی می ان��داختیم و ب��ه م��ادرش کم��ک می ک��ردیم.

بازی هایی اختراع می کرد مثل بازی "زندان". بازی که ما تظاهر می کردیم که داخل یک زندان هستیم. ی��ک

زندانی معمولی نبود. محافظ ها خیلی خشن بودن��د و زن��دانی ها اج��ازه نداش��تند چ��یزی همراهش��ان داش��ته

پس از چند بار که این اتفاق افتاد من دیگر نتوانستم جلوی زبانم را بگیرم و ب��ه م��ادرم باشند حتی لباس.

وقتی نگذشت ک��ه دوب��اره  او مستقیما به مادر پدر مارک رفت ولی آن ها گفتند که من دروغ گفتم. گفتم.

پس از آن خانواده های ما دشمنان خونی ش��دند. همیش��ه احس��اس مارک را به مدرسه ارتشی فرستادند.

می کردم که مارک من را دلیل فرستادنش به مدرسه ارتشی می دانست. وقتی که برگشت ی��ک کلم��ه هم

از پنجره یا در حیاط طوری به من خیره می شد که من می ترسیدم یک روز از من یا پدر مادرم ی��ا نگفت.

سگم انتقام بگیره.

Page 9: Manson Bio Graphy

برایان در میان همکالسی ها

این بار تصمیم گرفتیم ب�ه هفته ی بعد به خانه پدربزرگ برگشتیم و با چاد بازی جنایی را ادامه دادیم.      

را تم��ام ک��ردیم مادربزرگ  پس از اینکه نصف بشقاب راز پدربزرگ برای یک بار و برای همیشه پی ببریم.

صدای قطارها را می شنویدیم. او در زیرزمین بود.  راهی زیرزمین شدیم.

پ��یراهن پش��می آبی و  پشتش به ما بود و ما میتوانس��تیم شدیم. اتاق نفسمان را حبس کردیم, داخل     

ب�ود و خاکستریش را ببینیم. یک باند پالستیکی س�فید ک�ه ب�ه خ�اطر ک�ثیفی س�یاه ش�ده ب�ود دور گ�ردنش

فلز را دور گردنش نگه داشته بود. آن

از پله ها آرام آرام پ��ایین رف��تیم و امی��دوار ب��ودیم ت��ا ص��دای مرتعش شد.  موج ترس از میان بدنمان     

وقتی به پایین پله ها رسیدیم دور زدیم و زیر پله ها پنهان قطارها باعث شود تا صدای پای ما شنیده نشود.

از آنج��ا می توانس��تیم شدیم و سعی کردیم که ب��ه خ��اطر ت��ار عنکبوت ه��ا و ب��وی ب��د آن ج��ا جی��غ نکش��یم.

قطارهای روی میز را ببینیم. دو سری قطار و هر دو در حال حرکت بودند. بوی خاص��ی می داد مث��ل اینک�ه

پدربزرگ نزدیک کن��ترل قطاره��ا نشس��ته ب�ود. پش��ت گ��ردنش قطارها و ریل آهنی در حال سوختن باشد.

قرمز بود و من را یاد مارمولک می انداخت. بقیه پوستش سفید و خاکس�تری ب�ود ب�ه ج�ز دم�اغش ک�ه ب�ه

دست های خشنی داشت به خاطر سال هایی ک�ه ک�ار خاطر این همه سال الکل خوردن همیشه قرمز بود.

کرده بود و ناخن های تیره مثل بال های سوسک.

شلوارش تا زانویش پایین بود و مجل��ه پدربزرگ اهمیتی به قطار هایی که دورش رد می شدند نمی داد.    

همزم��ان دس��ت چپش هم دس��تمال روی پاه��ایش و دس��ت راس��تش ب��ه س��رعت ب��اال و پ��ایین می ش��د.

ما می دانستیم در حال چه کاریست و می خواستیم همان موقع آن جا را ت��رک ک��نیم. ام��ا همیشگیش بود.

خودمان را پشت پله ها گیر انداخته بودیم و می ترسیدیم از آنجا خارج شویم.

Page 10: Manson Bio Graphy

برایان, این عکس مربوط به سال های بعدی هست.

ناگهان حرکت دستش متوقف شد. همانطور که روی صندلی نشسته بود به پشت چرخید و به پله ه��ا      

از جایش بلند شد و شلوارش پایین افت��اد. م��ا ب��ه دی��وار چس��بیده ب��ودیم.  قلبمان ایستاده بود. خیره شد.

قلبم مثل بطری خرد شده به سینه ام می کوبید و به ق��دری ترس��یده دیگر نمی توانستیم ببینیم چه می کند.

ه��زاران اتف��اق وحش��یانه از ت��وی ذهنم رد ش��د. مطمئن��ا ب��رای او ک��اری بودم که می خواستم جیغ بکشم.

نداشت, کافی بود به من دست بزند تا از ترس بمیرم.

کمی امن بود ت��ا دور ب��زنیم و از پله ه��ا دوباره حرکت دستاش شروع شد و ما نفس راحتی کشیدیم.     

برگردیم طبقه باال. واقعا نمی خواستیم ولی مجبور بودیم.

بعد از چند دقیقه که برای ما مثل ساعت گذشت صدایی از گلویش آمد مثل صدایی که کلی��د ماش��ین     

س�رم را برگردان�دم ت�ا آن ص�حنه ای ک�ه من را ی�اد کش�تن روشن را دوب�اره در هم�ان س�مت بچرخ�انی.

وق��تی دوب��اره نگ��اه ک��ردم سوسک می انداخت و م��اده زرد رن��گ از داخلش ب��یرون می زد را تص��ور نکنم.

ص��بر ک��ردیم ت��ا از داشت با همان دستمالی که بینیش را تمیز می کرد ریخت و پاشش را جمع و جور کند.

زیرزمین بیرون رفت. ما هم از پله ها باال رفتیم و قسم خوردیم دیگ�ر پایم�ان را داخ�ل زی�رزمین نگ�ذاریم.

اگر هم پدربزرگ از وجود ما در زیرزمین یا کشوی شکسته بویی برده بود چیزی به ما نگفت.

Page 11: Manson Bio Graphy

مادرم همه اش را ب��اور نک��رد و پ��درم ک��ه هنگام برگشت به خانه همه چیز را به مادر و پدرم گفتیم.      

  به هر حال پدر یک کلمه هم ص�حبت نک�رد. خودش آن جا بزرگ شده بود می بایست از ماجرا با خبر باشد.

مادرم گفت زمانی که پدربزرگ هنوز راننده ی کامیون بود پس از یک تصادف او را به بیمارستان می برند و

این  زیر لباس هایش چند لباس زی��ر زنان��ه پی��دا کردن��د. به خاطر آسیب دیدگی لباس هایش را در می اورند.

موضوع یک موضوع خانوادگی بود که همه ازش با خبر بودند و کسی درب�اره اش ص�حبت نمی ک��رد. م�ا هم

چاد هم به احتمال زیاد ب��ه م��ادرش چیزه��ایی ک��ه دی��ده بودیم را قول دادیم که راز پدربزرگ را نگه داریم.

گفته بود چون پس از آن تا سالیان بعد اجازه با من جایی آمدن را نداشت.

وقتی به خانه رسیدیم من به حیاط پشتی رفتم تا با آلوشا بازی کنم. روی علف ها دراز کشیده ب��ود و      

دامپزش��ک  قبل از اینکه دامپزشک برسد آلوشا م��رده ب��ود و من غ��رق در اش��ک ب��ودم. استفراغ می کرد.

حس عجیبی داشتم نسبت به اینکه چه کسی این کار را کرده.  یک گفت او را مسموم کرده اند.

آلوشا

آخر دنیا آن زمانی که باید به پایان نرسید.

" آن در سمینارهای آخر هفته در "مدرسه موروثی مسیحیان" شستش��وی مغ��زی داده ش��ده ب��ودم.      

زمان که صدای ساییده شدن دندان ها را شنیدید متوجه می شوید که شیطان از اعماق زمین به باال آمده".

خانم پرایس با خشن ترین صدای ممکن بچه های کالس ششم را می ترس��اند. " و هم��ه, بچه ه��ا,مادرپ��درها

خود را دریافت نکرده اند زودت��ر از خ��انواده اسم همه به اندازه هم رنج خواهند کشید. کسانی که شماره ی

و همسایگانشان گردن زده می شوند." در این لحظه صبر می کرد, از توی کاردهایش یک ک��ارد ک��ه س��مبل

UPC را۶۶۶ چ��اپ ش��ده ب��ود و بلن��د ش��ماره ۶۶۶ داشت را ب��ه م��ا نش��ان می داد ک��ه زی��ر نش��انه ش��ماره

مارکی ب��ودUPCدر کناری بایدحضور داشته باشند. کد  روح های پلید می خواند. در این موقع می دانستیم که

که جن ها را وحی می کرد و کدهایی که در روی اجناس مغ�ازه بودن�د ب�رای کن�ترل افک�ار انس�ان ها بودن�د.

Page 12: Manson Bio Graphy

چیزی که به ما یاد داده بودند. به زودی این مارک شیطانی حتی روی پول هم چاپ می شد و در دست ه��ر

قصد خرید داشته باشند باید این مارک را ناخواسته مش��اهده انسان پاک این آرم وجود داشت, مردمی که

کنند.

خانم پرایس توضیح داد:" اگر شما مسیح را رد کنید و خالکوبی این م��ارک را روی دس��ت ی��ا پیش��انی     

 خود داشته باشید اجازه زندگی کردن دارید, اما جاودانگی را از دست خواهید داد." در این لحظه یک کارد

عکس مسیح را نشان می داد که از ملکوت نازل شده بود و این کلمه را تکرار می کرد " زندگی"

برای س��مینار های دیگ�ه از روزنام�ه هم اس��تفاده می ک��رد و ص��فحه ی ح��وادث را ب�از می ک��رد و اس��م     

معلم ه��ایم  را بشمارد.۶۶۶مجرمان را می خواند و می گفت :" بگذارید که این مجرم شماره های شیطانی

توضیح دادند که حتی اگر این تفاسیر فقط یک نظر شخصی بودند هم غیر قاب��ل رد ک��ردن بودن��د چ��ون در

و این ایم��ان انجیل فرمان داده شده بود. آن ها به اثب��ات و بره��ان احتی��اج نداش��تند; آن ه��ا ایم��ان داش��تند.

همچنان آن ها را خوشحال تر می کرد که پاکی روزی خواهد بازگشت و آن ها نجات خواهند پیدا کرد - م��رده

اما در ملکوت و دور از هر رنج و عذابی.

از در این زمان بود که کابوس های شبانه من آغاز شد. کابوس هایی که تا به امروز هم ادام��ه دارن��د.     

پس بر خالف عقاید شیطانی در آمدم و ضدمسیح گراها به طرز بدی وحشت داشتم. این ایده آخرالزمان

Theو شروع به تماشای فیلم هایی مثل Exorcist و The Omen.و خواندن کتاب ه��ای پی��امبران ک��ردم

و رمان فیلم دزدی در شب. درGoerge Orwell از ۱۹۸۴ از نوستراداموس, Centuriesکتاب هایی مثل

را به صورت خالکوبی دریافت کرده بودند را توص�یف ک�رده ب�ود ک�ه۶۶۶این رمان انسان هایی که شماره

سرهایشان از بدنهایشان جدا شده بود. سمینارهای هر هفته و کتاب ها و فیلم هایی که میدی��دم ب��ا هم روی

کابوس های من از نوع قبلی به کابوس هایی من تاثیر عجیبی گذشت و من به آخرالزمان ایمان پیدا کردم.

تبدیل شدند که من را نگران می کردند که این شخص ضدمسیح کیست. آیا من این ریسک را می کردم ک��ه

را جایی از بدنم داشتم که خودم قادر ب��ه دی��دنش نب��ودم؟۶۶۶بقیه را نجات بدم؟ آیا من شماره شیطانی

ذهنم پر از ترس و آشفتگی شده ب�ود ح�تی ب�دون ت�اثیر جایی مثل پشتم که خودم نمی توانستم نگاه کنم.

به خاطر اینکه در بلوغ هم بودم پر از پریشانی بودم. مدرسه مسیحی که می رفتم.

پرایس در س��مینارها از مجازات ه��ای پس از این دنی��ا و توض��یحات ترس��ناکش ب��رای م��ا با اینکه خانم     

تماش��ا ک��ردنش در موق��ع اداره س��مینار ک��ه تعریف می کرد, من موضوعی سکسی درباره اش پیدا کردم.

مثل گربه می ماند, لب های غنچه ای, بلوز ابریشمی, هیکل شهوت انگیزش, مطمئن ب��ودم داخ��ل این نم��ای

در طول سال های نوج��وانی ب��ه خارجی و مسیح نمایش یک چیز زنده و احساسی آماده بیرون پریدن بود.

ام�ا فک�ر می کنم بیش��تر ب�ه خ��اطر خواب ه�ای خاطر خواب های وحشتناکی که بهم داد ازش متنفر ب�ودم.

خیسی که به خاطر او بود ازش متنفر باشم.

Page 13: Manson Bio Graphy

UPCکد

)پیرو کلیسای اسقفی( بودم, که مثل کاتولیک رژیم گرفته می ماند ) با هم��ان عقای��دEpiscopalianمن

دینی اما دیگر نه ( مدرس��ه ف��رقه ای را مش��خص نک��رده ب��ود پس از فرقه ه��ای مختل��ف در مدرس��ه درس

این موضوع خانم پرایس را راضی نمی کرد و بعضی اوقات انجیلش را ب��یرون می آورد و ابت��دا میخواندند.

درباره به صحبت  "کسی در اتاق کاتولیک هست؟" وقتی کسی جواب نمی داد, شروع از کالس می پرسید:

کاتولیک ها را کسانی می شناخت که انجیل را تحریف کرده اند و ب��ه  می کرد.Episcopaliansکاتولیک ها و

بی گمان از اینک��ه پرستش اشتباه پاپ و مریم مقدس پرداخته اند. ساکت می نشستم و او را رد می کردم.

بار آوردند منزجر می شدم. Episcopalianاو یا پدر مادرم من را

بعدها زجرکشیدن های شخصی به برنامه ی جمعه ها اضافه شد, وقتی ک��ه س��خنران ها درب��اره زن��دگی      

شخصیشان صحبت می کردند, فاحشه ها, معتادها, کسانی که سحر سیاه را پرورش دادند ام�ا ح�اال خ�دا را

وق��تی ک��ه صحبتش��ان تم��ام می ش��د  راه راست را انتخاب کرده اند و دوباره متولد شده اند. پیدا کرده اند.

اگ�ر کس�ی نج�ات پی�دا نک�رده ب�ود ره�بر س�مینار از آن ه�ا همه برای دع�ا دستش�ان را در هم می کردن�د.

ه��ر دفع��ه می دانس��تم ک��ه میخواست که به باالی استیج بیایند و دست دیگران را بگیرند و نجات پیدا کنند.

باید باالی استیج بروم و دست دیگران را برای نجات پیدا کردن بگ�یرم ام�ا خج�الت می کش�یدم ک�ه جل�وی

بچه ها باایستم و قبول کنم که عقال, روحا و دینی از بقیه عقب هستم.

 تنها جایی که در آن برتری داشتم سکیت روی یخ بود, که بعدها حتی برایم به اندازه یوحنا مهم ش�د.      

رویایم برنده شدن یک دوره مسابقه سکیت بود و به خاطر اینکه مادر پدرم برایم کفش اس��کیت ح��رفه ای

شریکم برای تمرین لیزا بود. دختری که از نظر  دالر قیمتش بود را بخرند روز و شب غر می زدم.۴۰۰که

از خانواده ای ش��دیدا روحی مریض بود اما با این حال اولین کسی که برایش احساسات داشته باشم شد.

مادرش از کسانی بود که خیلی در کارهای دی��نی ش��رکت داش��ت و منش��ی کش��یش ارنس��ت مذهبی بود.

را مخل��وطCoke و 7up قرارهای الکی که داشتیم بعد از تمرین اسکیت ب��ود. ب��ا هم نوش��ابه  انگلی بود.

قرارهایم�ان منج�ر ب�ه رفتن ب�ه کلیس�ای کش�یش می کردیم و اسم نوشابه را "خودکشی" گذشته ب�ودیم.

انگلی شد.

دندان ها جل��ویش مث��ل موزایی��ک کشیش انگلی یکی از ترسناک ترین آدم هایی بود که تا به حال دیدم.     

  کاله گیسش را انگار در وان حمام آب کشیده بودن�د و روی س��رش گذاش��ته بودند. دستشویی برق می زد.

Page 14: Manson Bio Graphy

از  همه چیز درباره اش ب��وی مص��نوعی ب��ودن می داد. همیشه کت و شلوار آبی با کروات سبز می پوشید.

آرایش پالستیکیش تا اسمش که قرار بود مثال ارنست انجل باشد اما ارنست انگلی بود.

هر هفته یک سری از آدمای چالق را روی استیج میبرد تا در مقابل میلیون ها تماش�اچی در تلویزی�ون       

"ارواح پلی��د خ��ارج  انگشتش را در گوش ناشنوا یا چشم نابینا می کرد و فری��اد م��یزد: آن ها را درمان کند.

موعظه ه�ایی ک�ه شوید." بع�د انق�در انگش�تش را تک�ان می داد ت�ا ش�خص روی اس�تیج از ح�ال می رفت.

می کرد شبیه به سمینارهای مدرسه بود با این تفاوت که با ترس و وحشتی که مردم جیغ می کش��یدند و از

یک زم��انی از این موعظه ه��ا م��ردم ب��ه روی اس��تیج پ��ول حال می رفتند و دور و ور من صحبت می کردند.

سنتی و دالرها روی اس��تیج در ح��الی ک��ه کش��یش ب��ه س��مت دیگ��ر می رفت و۲۵ باران  پرتاب می کردند.

روی دیواره�ای کلیس�ا حجاری ه�ایش را ک�ه ب�رای ف�روش غضب آسمان ها و شدتش را تصدیق می ک��رد.

نشان می داد و به طرز ترس و وحشت شرحشان می داد. مثل چهار سوار بر اسب ش��یطانی ک��ه در بودند

در غروب آفتاب رد می شوند و پشت سرشان رد خونی گلوه��ای بریده ش��دهCantonمیان شهری نه مثل

بر جا می گذارند.

Page 15: Manson Bio Graphy

این سرویس سه تا پنج ساعت طول می کشید و اگر من خوابم می گرفت توبیخم می کردند و مرا ب��ه      

ب��ه م��ا  من و چندتا بچه ی دیگ��ه آن ج��ا ب��ودیم.  جایی که بچه ها را سرزنش می کردند. اتاقی جدا میبردند.

 درباره سکس, مواد مخدر, راک و هزاران چیز دیگر در دنیا می گفتند تا ما آم��اده ی ب��اال آوردن می ش��دیم.

مثل شستشوی مغذی بود چون ما خسته بودیم و به ما غذا نمی دادند, پس ما گرسنه و آسیب پذیر بودیم.

بیشتر به خاطر اینکه لیزا مادرزاد نیمه ناشنوا بود لیزا و مادرش خودشان را وقف کلیسا کرده بودند.     

چ��ون و کشیش مثل بقیه افراد انگشتش را در گوش او ک��رد و تک��ان داد و ش��نوایش را بهش بازگردان��د.

مادر لیزا کسی بود که همیشه کلیسا می رفت و دخ��ترش توس��ط معج��زه ای از خ��دا ش��فا داده ش��ده ب��ود

هردفع��ه م��ادر  مثل اینکه او و خانواده اش بهتر و راست ت��ر بودن��د. همیشه با من با تواضع رفتار می کرد.

من تصور می کردم ل��یزا را مجب��ور لیزا من را پس از هر بار سرویس که در کلیسا بود به خانه می رساند.

همیشه در کل زمانی که این اتفاق ها برایم افت��اد می کند تا دستش را بشورد, چون به من دست زده بود.

مضطرب بودم اما رفتن به کلیسا تنها راهی به غیر از اسکیت بود که می توانستم با لیزا باشم.

بعض�ی وقت ه�ا اتفاق�اتی می افت�د ک�ه نظ�رت را رابطه ما به هر حال به سمت دیگ�ری کشیده ش�د.      

ت��و را مجب��ور می کن��د ت��ا اش��تباهات انس��انی و خرد می کن��د. درباره آدمی که برای خودت ایده آل شناختی

این اتفاق برای من و او زمانی افتاد که, در حال بازگش��ت از کلیس��ا ب��ه جائز الخطا بودن او را قبول کنی.

لیزا من را به خاطر اینکه خیلی الغر بودم روی صندلی عقب ماشین مادر لیزا نشسته بودیم. خانه بودیم.

همان موقع که شروع مسخره می کرد و می خندید. من دستم را روی دهانش گذاشتم تا دهانش را ببندم.

همینطور که دستم را دور می کردم به خندیدن کرد یک تکه بزرگ خلت از دهانش روی دست من چسبید.

ت�وی  لیزا, من و م�ادرش ب�ه ی�ک ان�دازه ن�اراحت ش�دیم. کش آمد و قادر نبودم از شررش خالص شوم.

بیش��تر این فکرم, او خودش را خار کرد و با این کار چهره ی اصلی و هیوالی پش��ت ماس��ک را نش��ان داد.

او از من برت��ری نداش��ت, ط��وری ک��ه م��ادرش بهش اعتق��اد احس��اس را درب��اره کش��یش انگلی داش��تم.

از آن زمان به بعد حتی یک کلمه هم باهاش صحبت نکردم. داشت.

ی�ک روز وق�تی کالس چه�ارم ب�ودم ی�ک عکس ک��ه وهم و گمان هم در مدرسه مسیحیم شروع ش��د.     

مادربزرگ وایر در پروازی که با هواپیما انداخته بود را به مدرسه بردم و خیلی خوشحال بودم تا به معلم ها

هنوز فک��ر می ک��ردم ک��ه را نشان می داد. که یک فرشته واقعی  عکس در ابرها بود مثل اینکه نشان بدم.

اما آن ها به بهشت در آسمان ها وجود دارد پس می خواستم به همه بگویم که مادربزرگم فرشته را دیده.

من گفتند که من دروغ می گویم و مرا مسخره کردند و به خ�اطر اینک�ه کف�ر گفت�ه ب�ودم آن روز ب�ه خان�ه

می خواس��تم ث�ابت کنم ک��ه ب�ا فرستادنم. این صداقت من برای باور چیزهایی بود که بهم ی�اد داده بودن�د.

عقایدشان رابطه دارم اما به خاطر این تنبیه شدم.

هر روزی که به آخر مدرسه نزدیک از همین حاال می دانستم که من مثل بقیه نجات پیدا نخواهم کرد.     

 می شد از تمام شدن دنیا می ترسیدم و اینکه من به بهشت نمی روم و دیگر مادر و پدرم را نخ��واهم دی��د.

وقتی که چند سال گذشت و هیچ اتفاقی نیفتاد و هر روز مثل روز قبل, سال مثل سال قبل. برایان وارن��ر

و خانم پرایس مثل قبل بودند احساس کردم که من را فریب داده اند و بهم دروغ گفته اند.

Page 16: Manson Bio Graphy

 درواقع از مدرسه مسیحیت منزجر شدم و درباره تمام چیزهایی ک��ه بهم گفت��ه ش��ده ب��ود مش��کوک.     

برایم واضح بود که زجری که آن ها برای دعا کردن و نجات پیدا کردن می کردن�د زج�ری ب�ود ک�ه خودش�ان

دی��وی ک��ه ازش در ط��ول زن��دگی می ترس��یدند در برای خودشان درست کرده اند و حاال به اجبار برای ما.

و این هی��وال   این انسان بود که در آخر انسان را نابود می کرد نه یک هیوالی مجازی. اصل خودشان بودند.

ساخته ی ترس خودشان بود.

دانه ی گیاهی که حاال هستم در این موقع کاشته شد.     

"آن ه��ا کاش��ته و آب داده "احمق ها به دنیا نیامده اند" یک روز س��ر کالس اخالق روی دف��ترم نوش��تم.     

"گ��وش کنی��د."  آن شب سر شام به همه توضیح دادم. شده توسط موسسه هایی مثل مسیحیت هستند."

همه چیزی که دوست دارم, آن ها ضدش  من به اینجا تعلق ندارم. "من میخوام به مدرسه عمومی بروم.

هستند."

نه به خاطر اینکه بخواهند من در مدرسه دینی درس مادر پدرم هیچ چیزی از حرفایم را درک نکردند.     

GlenOak مدرسه عم�ومی محلم�ان   میخواستند در مدرسه خوبی درس بخوانم. بخوانم. Eastافتض�اح

و من تصمیم داشتم به این مدرسه بروم. بود.

در مدرس��ه م�وروثی مس��یحیت نمی توانس��تم ش��یطانیت بکنم چ��ون پس تغیان گریهایم شروع ش��دند.     

ی��ک ش��نبه ها و    آن جا می بایست ش��لوار آبی و پ��یراهن دکمه ای س��فید بپوش��یم. قانون های زیادی داشتند.

اگر مویم��ان ب��ه گوش��مان می رس��ید چهارشنبه ها باید شوار تیره سبز و پیراهن سفید یا زرد می پوشیدیم.

چیزی  کسی حق نداشت از دیگری متفاوت باشد.  همه چیز معین شده و یکسان بود. باید کوتاه می شد.

طوری در مدرسه ها درس می دادند که کسی که فارغ التحصیل می ش��د که در دنیای واقعی وجود نداشت.

انتظار داشت دنیا با انصاف و مساوی با او رفتار کند, اما این طور نیست.

ابت��دا خ��ودم را معص��وم وقتی دوازده سالم بود شروع به جنگی برای اخراج شدن از مدرسه ک��ردم.     

Willyویلی ونک�ا ) همیشه خودم را با  نشان دادم و با آب نبات شروع کردم. Wonka) ق�وم و خ��ویش

  حتی در آن سن می توانستم بگم که او یک قهرمان آشوبگر بود. یک موضوع برای ممنوعیت. می دانستم.

یک رفتار برای ولخرجی ک��ردن و چ��یزی ک��ه نبای��د داش��ته باش��ی مث��ل ممنوعیت در آن وضع شکالت بود.

Star را در کارخان�ه ش�کالت و ویلی ونک�ا ه�ر موق�ع ک�ه در تلویزی�ون  سکس, مواد مخ�در,الک�ل, پورن�و.

Channel یا در سینمای محل نشان می دادن��د من تماش��ا می ک��ردم در ح��الی ک��ه کیس��ه کیس��ه ش��یرینی

می خوردم.

در مدرسه هر نوع ش��یرینی و آب نب��اتی ب�ه غ�یر از کیکی ک��ه پس از ناه��ار می خ��وردیم ک��االی قاچ��اق     

Ben پس من به مغازه  محسوب می شد. Franklin's five and tenکه شبیه مغازه ق��دیمی نوش��ابه

بار می زدم.Pop Rocks, Zotz, Lik-M-Stixو  فروشی بود می رفتم

Page 17: Manson Bio Graphy

آن پاستل هایی که به کاغ��ذ چس��بیده ان��د و غ��یر ممکن اس��ت ک��ه بت��وانی ب��دون تیکه ای از و همچنین      

پشت این پاستل ها را نگاه کردم و چشمم به آب نبات هایی افت��اد ک��ه بیش��تر ش��بیه آن ها را بخوری. کاغذ,

ت�ا داخ��ل ده��ان جل��ز ول�ز ی�ا  بیشترشان فقط شیرین نبودن�د, عم�ل ش��یمیایی انج��ام می دادن�د دوا بودند.

دندان ها را برای مدت کوتاهی سیاه کنند.

پس من به ی�ک فروش�نده ش�یرینی تب�دیل ش�دم, ب�ا ش�یرینی ها وقت ناه�ار در مدرس�ه دوره گ�ردی      

  چون بقیه در هنگام مدرسه به شیرینی ها دسترس��ی نداش��تند. می کردم. هر چه قدر که دلم می خواست.

س��نتی۲۵ و ۱۰ ماه اول برای خودم مالی جمع کرده ب��ودم--ح��د اق��ل پ��انزده دالر ک��ه هم��ه از س��که ه��ای

  بای��د تم��ام ش��یرینی ها و پول ه��ا را ب��ه مدرس��ه می دادم.  همان موقع ب��ود ک��ه کس��ی م��را ل��و داد. بودند.

متاسفانه, از مدرسه اخراج نشدم.

قرب�انی ب�ود.احم�ق" , اس��مش "ضربه ای و دیوانگی به خاطر روح  پروژه ی بعدی من یک مجله بود.     

من مثل خودم دندان گوزنی یا ص��ورت پ�ر از ج��وش ی�ا دم�اغ ب�زرگ نداش��ت و کاله احمقان�ه بیس��بال هم

Carpet Barn چون همه ی شش صفحه را در   مجله را بیست و پنج سنت فروختم. سرش نمی گذاشت.

در مدرس��ه ای ک��ه هم�ه جایی که پدرم کار می کرد کپی ک��رده ب�ودم, پ�ول بدس��ت آم�ده هم�ه س��ود ب�ود.

خیلی طرف��دار پی��دا ک��رد ت��ا اینک��هاحم��ق بچه هایش برای داستان ها و جک های زشت گرسنه بودند مجله ی

دوباره من را دستگیر کردند.

( خانمی قد بلند, گردنی خمیده, اما آراسته که عینک داشتCarolyne Coleمدیر, خانم کرالین کل )     

ات��اقی پ��ر و موهای فر قهوه ایش باالی صورت مانند پرنده اش بسته شده بود. من را به دفتر احضار ک��رد,

مجله را ب�ه دس��ت های من پرت�اب ک��رد و از من خواس��ت ت�ا عکس ه��ای ک��ارتونی از مشاور منتظرم بود.

همین طور ک��ه درباره مکزیکی ها, مدفوعات و مخصوصا ماجرای اسباب کمک سکس کواچ را توضیح بدم.

در زندگی آینده هم بسیار اتفاق افتاد همیشه از من ب��ازجویی می کنن��د ت��ا درب��اره ی ک��اری ک��ه انج��ام دادم

پس من عص��بانی توضیح بدهم, هیچ وقت به اینکه شاید هنر, سرگرمی یا کمدی باش��د ت��وجهی نمی کنن��د.

قبل از اینکه آخرین ورق از کپی مجل��ه ب��ه زمین برس��د خ��انم شدم و تمام کاغذ ها را به هوا پرتاب کردم.

از گوش��ه ات��اق ی��ک چ��وب پهن ک��ه توس��ط دوس��تش در کل دستور داد تا مچ پاهایم را با دو دستم بگیرم.

روی چوب سوراخ هایی برای کم کردن مقاومت ه�وا وج�ود کالس فروشندگی طراحی شده بود برداشت.

سه ضربه ی شدید سریع و مسیحی بهم زده شد. داشت.

هنگام سمینار جمعه ه��ا دختره��ا کیف هایش��ان را زی��ر ص��ندلی های آن موقع بود که دیگر من گم شدم.    

وقتی با دست هایش��ان صورت ش��ان را ب��رای دع��ا می پوش��اندند من روی چوبی میگذاشتند و می نشستند.

اگر نامه یا کاغذ عاشقانه ای پیدا می ک��ردم ب��ه زمین می افتادم و پول ناهارشان را از کیفشان می دزدیدم.

اگ��ر خوش ش��انس خاطر عالقه ای که به عدالت و آزادی سخن داشتم, آن ه��ا را ب��ه صاحبانش��ان می دادم.

بودم باعث دعوا, تنش و وحشت می شد.

آن موقع چند سالی بود که به راک اند رول گوش می دادم, اما تصمیم گرفتم که ازش شروع به پ��ول     

بچه ای با ( بود.Keith Cost اولین کسی که بهم اولین آلبوم راک قرض داد کیت کاست ) در آوردن کنم.

Page 18: Manson Bio Graphy

پس از اینک��ه آهن��گ هیکل بزرگ و احمق و به نظر میآمد سی سالش باشد اما در واقع کالس س��وم ب��ود.

Love Gun از Kissرا گوش کردم و با تفنگ اس��باب ب��ازی بهش گ��وش می دادم, یکی از اعض��ای ارتش

Kiss.و مفتخر به جمع کردن عروسک ها, عکس های کارتونی, تی شرت ها, جبعه ی غذای   شدم Kissالبته .

حتی پدرم مرا به کنسرتش��ان ب��رد. اولین کنس��رتی ک��ه رفتم در مجاز نبودم که این ها را به مدرسه ببرم.

ک��هGene Simons تقریبا ده تا از نوجوان ها از پدرم امضا خواستند چون خ��ودش را ش��بیه  .۱۹۷۹سال

Dressedروی عکس آلبوم to kill .کت ش��لوار ک��امال س��بز, کاله گیس س��یاه, و بود درست کرده ب��ود

آرایش سفید.

Neilکسی که من را وارد راک اند رول ک��رد نی��ل راب�ل )      Ruble:او س��یگار می کش��ید, س��بیل ( ب�ود

نص��ف  پس طبیعتا برای من به یک الگ��و تب��دیل ش��د. واقعی داشت, طوری که گفته شده بود باکره نبود.

,Dio دریچه ی س��د راک را ب��ا مع��رفی  ی��ک دوس��ت و نص��ف کس��ی ک��ه ازش حس��اب می ب��ردم. Black

Sabbath, Rainbow.در واقع هر چیزی که   باز کرد Ronnie James Dio.در آن دخالت داشت

سوقHeavy Metal همینطور که نیل من را به سمت  منبع دیگر معرفی آلبوم مدرسه مسیحی بود.     

وLed Zeppelin, Black Sabbath آن ها آهنگ های  در سمینارها عمل بر عکس انجام می شد. می داد,

Alice Cooperرا برای ما پخش می کردند و معلم ها به ن��وبت پیغ��ام پنه��ان آهنگ ه��ا را ب��رای م��ا توض��یح

بیشتر عالقه  البته آهنگ هایی که من دوست داشتم گوش کنم بیشترین پیام شیطانی را داشت. می دادند.

عکس گروه ه�ای مختل�ف را ب�ه م�ا نش�ان می دادن�د ت�ا م�ا را من به خاطر ممنوعیت این آهنگ ه�ا بودن�د.

بترسانند, اما هرچه بیشتر این عکس ها را می دیدم بیشتر دلم میخواست مثل خواننده های راک موی بلند و

حلقه روی گوشم داشته باشم.

We مخصوص�ا مخ�الف آهن�گ "  ق�رار داش�ت.Queenدر صدر جدول دشمن های معلم ها      are the

champions,بودند چون این آهنگ سرود ملی برای هم جنس بازها بود, به طور بر عکس پخش می ش��د "

Freddie Mercury" ,با کفرگوییش به ما " ."My sweet satan هم Stairway to Heavenیاد " را

" ازMy sweet Satan زده بود دقیقا همان "Robert Plantدادند اما دقت نکردند که در واقع حرفی که

Freddie Mercury.همینط��ور آلبوم ه��ای دیگ��ر در کلکس��یون  است و ه��ر دفع��ه م��ا آن را می ش��نویدیم

بودند مثل: و هرچیزیElectric Light Orchestra, David Bowie, Adam Ant  آلبوم های شیطانی

با این کار فرصت پیدا می کردند تا هم جنس بازی را با گناه هم تراز کنند. که درباره هم جنس بازی باشد.

پوشیده Creemو , Hit Parader, Circusبه زودی دیوارهای چوبی اتاق زیرزمینی من با پوستر های     

با دیدن عکس های  شد. Kiss, Judas Priest, Iron Maiden, David Bowie, Motley هر روز صبح

Crue, Rush و Black Sabbath.پیام پنهان آن ها به من رسیده بود.  از خواب بیدار می شدم

اگر هر سیگار هفت دقیقه از  راهی کرد.Dungeons & Dragnsتخیل موزیک کم کم مرا به بازی     

خیلی خن��گ ب��ودم ک��ه در عمرت را کم می کند این بازی هفت ساعت از خلوصیت عمر انسان کم می کند.

Mazeمدرس��ه ب��ا تاس ه��ای بیس��ت ض��لعی در جیب ه��ایم ق��دم می زدم و مث��ل Of Terror, Castle

Page 19: Manson Bio Graphy

Tenemouse و Caves of Koshtra.این چند کلمه بعدها به ضرب المثلی  نقشه های کوچکی می کشیدم

نوشیده باشد.Cokeتبدیل شدند برای کسی که زیاد نوشابه

& Dungeons من  طبیعتا هیچ کدام از بچه ه��ای مدرس��ه م��را دوس��ت نداش��تند.       Dragonsب��ازی

دوست داشتم و در فعالیت ه��ای اجتم��اعی مث��ل ماش��ین س��واری ی��ا س��وزاندنHeavy Metalمی کردم,

ه��ر روز  در مدرسه عمومی هم با بچه ها نتوانستم ارتب��اط برق��رار کنم. آلبوم های راک شرکت نمی کردم.

و دیگ��ر اس��کیت دهنم را سرویس می کردند به خاطر اینکه یک بچه سوسول از مدرسه خصوص��ی ب��ودم.

تنها منبع دوستیم بچه هایی بودند ک��ه ب��رای ی��ادگیری و لیزا مرا لجن مال کرد. بازی نمی کردم چون آن روز

Orangeبازی به سازمان نارنجی ) Agent.این سازمان مخصوص بچه هایی بود که والدینش�ان ( میآمدند

( مس��ئول گ��روهی ب��ود ک��ه علف ه��ای پرخط��ر را در ویتن��امHugh پ��درم, ه��اگ ) به جنگ ویتن��ام رفته ان��د.

پس از زمانی که یادم می آید تا آخر دوره نوجوانی دولت من و پدرم ر برای تحقیق از نظ��ر می سوزاندند.

فک��ر نمی کنم چ��یزی هم ب��وده باش��د چیز مضری آلوده نشویم. جسمی و ذهنی به مراکزی می بردند تا به

یکی از تاثیراتی که م�واد ش�یمیایی روی پ�درم داش�تند این ب�ود ک�ه پ�درم در اما دشمنانم با من مخالفند.

Akronمجل��ه  س��ازمان ن��ارنجی ی��ک س��ری از اطالع��ات را اش��فا ک��رد و در نتیج��ه داس��تان ص��فحه ی اول

Beacon.و چک کردن چند مرتبه ای دولت بر مالیات های ما برای چهار سال شد

بچه هایی که در گروه درم�انی دولت ب�ا من بودن�د تحت ت�اثیر ش��یمیایی بودن�د و والدینش��ان از دولت      

به خاطر اینکه من مثل آن ها ناقص نبودم در گروه آن ها هم دوستی پیدا نکردم. بقی��ه شکایت کرده بودند.

Page 20: Manson Bio Graphy

ن��ه تنه��ا من ب��ه نظ��ر نرم��ال ب��ه نظ��ر بچه ها عض��و مص��نوعی, نقص عض��و و بیماری ه��ای العالج داش��تند.

می رسیدم بلکه پدرم هم نسبت به پیاده نظام های آمریکایی در جنگ نرمال بود.

به خاطر شتاب بخشیدن به تغذیه اعتیادم به پول دست فروشی کردن را از فروش ش��یرینی و مجل��ه     

تنها بچه های دیگر که در محله ی من بودند و به مدرسه موروثی مسیحیت می رفتن��د به موزیک ارتقا دادم.

 ( و من هیچ وج��ه تش��ابهی نداش��تیم.Jay برادر بزرگتر جی ) دو برادر الغر مردنی با موهای وزوزی بودند.

(Tim ب��رادر ک��وچک تر تیم )  ب��رای من فق��ط موزی��ک راک و س��کس. ب��رای او فق��ط انجی��ل ج��الب ب��ود.

را به تیمHeavy Metal درنتیجه همان طور که نیل رابل من را به طرف راک کشاند من  سرکش تر بود.

در خانه به او اجازه داده نمی شد تا به موزیک گوش دهد. پس من یک ضبط کوچک مشکی معرفی کردم.

با دکمه های مستطیلی و یک دسته برای حمل در انتهایش به او فروختم.

ب��ه خ��اطر خری��د آهنگ ه��ا مس��یر سپس او احتیاج به پنهان کردن کاست های آهنگ زیر تختش داشت.     

Quonestدوچرخه سواری من به طرف Hut.من دقیق��ا , جایی که بچه ها را راه نمی دادن��د ش��روع ش��د

مهم هم نب�ود چ�ون مثل سنم پسری پانزده ساله به نظر می رسیدم اما کسی جلوی راهم را نمی گ�رفت.

تمام پایپ ها و وسایل اعتیادشان برای من مثل رمز و راز بود.

وقتی تیم شروع به خرید نوارهایی که قیمتشان را من یواشکی زیاد کرده بودم, کرد ب��ه این پی ب��ردم     

آلبوم ه��ایی ک��ه در س��مینارها پخش می ش��د را که تقریبا صد نفر مشتری دیگر هم در مدرسه وجود دارند.

ک��ه هفت دالر ازW.A.S.P ی��ک آلب��وم  می خریدم و به بچه های مدرسه از کالس سوم به باال می ف��روختم.

Quonset Hut.خریداری شده بود در مدرسه موروثی مسیحیت بیست دالر ارزش داشت  

به جای تلف نکردن پولم برای خرید آلبوم آلبوم های فروخته شده را می دزدیدم ودوباره می فروختم.     

از وقتی که یک سیستم تشریفاتی در مدرسه اجرا شد, کم��دهای بچه ه��ا نبای��د قف��ل می ماندن��د. و چ��ون   کسی حق گوش دادن به موسیقی راک را نداشت اگر کسی ب��ه من در این ب��اره ح��رفی می زد خ��ودش را

پس در طول کالس از معلم اج��ازه می گ��رفتم و ب��ه س��راغ کم��د بچه ه��ا در راه��رو نیز مقصر می دانست.. می رفتم و نوارها را می دزدیدم

تیم با اینکه خودش می دانس��ت ب�ه ه��ر ح��ال  .خیلی سیستم خوبی بود اما خیلی وقت ادامه پیدا نکرد      دوباره خ�ودم را رو در رو ب�ا خ�انم ک�ل دی�دم و جمعی از ناظم ه�ا و  .تنبیه می شود, با این حال مرا لو داد

م��را ب��ه ج��رم  اما این بار نباید درباره موزیک توضیح می دادم-- آن ها از کل ماجرا با خبر بودند. مشاورها. خرید فروش و دزدیدن نوارهای راک گرفتند; می دانستند که دس��ت از ف��روش مجل��ه کش��یدم و ب��ه ن��وار و

دفعه ی اول به دلیل این ب��ود  و در دو ماه اخیر دو مرتبه در دفتر مدیر تنبیه شده بودم. موزیک رو آوردم. را تصادفا با یک تیرکمان که با کش و خط کش درست کرده بودم . با مداد که معلم موزیکم, خانم بوردک

,AC/DC   دفعه ی دوم ب��ه دلی��ل آوردن آلب��وم  شمعی هایی که از کالس هنر دزدیده بودم. Highway to hell .اما همه ی این ها برای اخراجم کافی نبود به عنوان تکلیف سر کالس خانم بوردک بود .

آخرین جست و خیز نا امیدی زمانی ب�ود ک��ه مجب��ور ش��دم دوب�اره زی�رزمین وحش��تناک پ�دربزرگ را       ب��رای اینک��ه دس��تم ذره ای از وازلین مالقات کنم و یک چیز مصنوعی از درون کشوی میز ک��ارش ب��دزدم.

پس از مدرس��ه ف�ردای آن روز ب�ه هم�راه نی��ل مانده ی روی آن را لمس نکند دستکش دستم کرده بودم. اشیای داخلش جزو اس�رار او رابل وارد کالس خانم پرایس شدیم و یواشکی کشوی میزش را باز کردیم.

:همان قدر برای مدرس�ه مس�یحی م�وروثی ح�رام ک�ه کش�وی پ�دربزرگ ب�رای حوم�ه ح�رام ب�ود  .نیز بود

Page 21: Manson Bio Graphy

و یک آینه ی دس��ته دار, از آن ج��ا ک��ه خ��انم پ��رایس ب��ه قی��افه اش اهمیت رمان های هوس انگیز و رمانتیک. آن زمان ها من و چاد معموال سعی داشتیم دو دخ�تر ک�ه نزدی�ک خان�ه پ�دربزرگ می داد منطقی می رسید.

تا آن ه��ا  اما این با پرتاب کردن سنگ و سعی در انجام تصادف بود زندگی می کردند را به خود جذب کنیم. با همان وضع چندش آور آن چیز مصنوعی را در کشوی خانم پ��رایس گذاش��تم و ب��رایم تنه��ا بیرون بدوند.

.راهی برای نشان دادن شهوت پنهان و سرخورده ی من به خانم پرایس بود

 برای ناراحتی ما فردای آن روز کسی در مدرسه حتی یک کلمه هم درباره ی آن اتفاق صحبت نک��رد.         و وقتی خانم کل به خانه زنگ زد اطمینان پیدا کردم. اما من مثل همیشه در صدر لیست مظنونین بودم.

آن جا بود که اصال از آن چیز مصنوعی صحبتی نکرد و به پدر مادرم از انضباط و ترس از خدای من گفت. نص�ف بچÃه ه�ا از خانواده ه�ای کم در آم�د بودن�د و به این نتیجه رسیدم ک�ه هیچ وقت اخ�راج نخ�واهم ش�د.

من در ردیف بچÃه هایی بودم که می توانستند به مدرسه مدرسه از دولت ایالتی پول کمی دریافت می کرد. کمک کنند و آن ها پول را می خواستند اگرچه باید با کاست های متال, مجله های کثیف, چیز ه��ای مص��نوعی,

فهمیدم که اگر می خواهم از شر مدرسه مسیحی خالص شوم باید خودم آزادانه شیرینی ها کنار می آمدند.. و دو ماه در کالس دهم این کار را انجام دادم اقدام کنم.

گذاشته ام, و ب��ه روی تختم دراز کشیدم, دستم را پشت گردنم به صورت گره کرده زیر موهای قهوه ایم   آن آخرین شب من در ک��انتون, اوه��ایو ب��ود و زمزمه ی ماشین لباس شویی داخل زیرزمین گوش می دهم.

همه  من ترجیح دادم تا آخرین شب را تنها بگذرانم و به سه س��ال گذش��ته در مدرس��ه عم�ومی فک�ر کنم. آماده بود: آهنگ ها, پوسترها, کتاب ها, تی شرت ها, مجله ها, FOrt Lauderdale چیز برای اسباب کشی به

مدرسه مسیحیت مرا برای مدرسه ی عمومی خوب ب��ار نامه های عاشقانه, نامه هایی پر از تنفر., عکس ها بهم حرامات را یاد داده ب��ود, بع��د در درازای دس��تانم رهایش��ان ک��رده ب��ود ت��ا من آن ه��ا را ب��ه آورده بود.

همان موقعی که مدرسه ام را عوض کردم فرص��ت های زی��ادی ب��رای س��کس داش��تن, بیهودگی ترک کنم. ح��تی الزم نب��ود ب��ه دنبالش��ان ب��روم: آن ه��ا م��را پی��دا استفاده از مواد مخدر, راک, کارهای سری داش��تم.

. می کردند

و چن��د چ��یز این را  این مردم هستند که احمقند. همیشه اعتقاد داشتم که یک شخص باهوش است.       حک��ومت داری و دبیرس��تان, ج��ایی ک��ه بی رحم��انه ترین, بهتر از جنگ در بر داشتند: دین اساس بندی ش��ده

وقتی به آن روز های اولم نگاه می کنم تمام چیزی که می بینم بی امنیتی و شکاکی قانون ها اجرا می شوند. ت��ا آخ��رین آن قدر تاثیر گذار بود که حتی که جوش روی ص��ورتم ق��ادر ب��ه ب��ر هم زدن نظم زن��دگی ام ب��ود.

 .روزها توانستم اعتماد به نفس و احترام شخصی پیدا کنم, حتی به اندازه ای شخصیتم را پیدا کردم

به من ی��ک ش��انس ب��رای تول��دی آن شب در کانتون در اوهایو می دانستم که برایان وارنر مرده بود.       ام��ا چ��یزی ک��ه نمی توانس��تم درک کنم دوباره داده شده بود, برای خوبی یا بدی, جایی در این نزدیکی ها.

فس��اد و روش��نایی ج��ایی ب��ا  شاید هر دو بودن��د. این بود که آیا دبیرستان مرا فاسد یا مرا روشن می کند..هم

*   *    *

Page 22: Manson Bio Graphy

گشایش یک کرم

نه فقط دومین ماه شروع کردن با تمام شدن هفته ی دوم در دبیرستان فهمیدم که من مجازات شدم. سال دوم دبیرستانم بود بلکه زمانی بود که تمام دوستی ها شکل گرفته بود, اما روز هشتم بای��د دو هفته ی

حساس��یت  به یک نوع آنتی بیوتیک که برای آنفل��ونزا اس��تفاده کرده ب��ودم  دیگر را در تعطیلی می گذراندم. دستان و پاهایم مثل بادکنک باد کردند و یک جوش قرمز درست وسط گردنم درآم�د و مش�کل پیدا کردم.

. دکتر ها گفتند شاید می مردم تنفس در شش هایم که متورم شده بودند پیدا کردم.

صورتی خوشگلی  دوستم جنیفر بود. تا این موقع یک دوست و یک دشمن در مدرسه پیدا کرده بودم.      در داشت اما کمی شبیه ماهی بود با لب های بزرگش که با توجه به ابروهایش بزرگ��تر هم نش��ان می داد.

John ) دش��منم ج��ان ک��رول اتوبوس مدرسه مالقاتش کردم و ب�ه این ت�رتیب اولین دوس��ت دخ��ترم ش��د.Crowell ).یک آدم بزرگ و قوی هیکل با موهای قهوه ای که همیشه ج��اکت بچه باحال بیرون شهری بود

Iron پارچه ای, تی شرت Maiden ,وق��تی در  .و شلوار جین با یک شانه ی دسته ی بزرگ در جیب پشتش او حتی دوست پس��ر قبلی ج��نیفر ب�ود و راهروی مدرسه راه می رفت بچه ها از سر راهش کنار می رفتند.

.به همین دلیل در صدر جدول کسایی بودم که می خواست سر به تنشان نباشد

من از  جنیفر تقریبا هر روز برای مالقاتم ب��ه بیمارس��تان آم��د. هفته ی اول را در بیمارستان گذراندم.      ت��ا آن موق��ع ب��ه دختر ه��ا انق��در درون کمد تاریک با او صحبت می کردم تا جوش روی گردنم دی��ده نش��ود.

دختر کشیش مدرسه که دندان های جلو آمده داشت را در ( Jill Tucker) یک بار جیل تاکر  نگشته بودم. س�ه  اما این مربوط به وقتی ب�ود ک�ه من کالس چه�ارم ب�ودم. زمین بازی مدرسه مسیحیت بوس کردم.

Michelle )سال بعد به عشق نا امید کنن��ده ای برخ��ورد ک��ردم ک��ه میش��ل گی��ل Gill )ب�ود. دخ��تر خ��وش قیافه ای با بینی صاف و موهای قهوه ای و دهان پهن که حتما در دبیرستان برای ساک زدن مناسب خواه��د

رابطه ی من با او در مدرسه مسیحی به قدری شعله گرفت که او می خواست ب��ه من روش بوس��ه ی بود. من نه نکته نه تکنیک را یاد گرفتم و به همین خاطر اسباب خنده ی را یاد دهد.( French Kiss )فرانسوی

 .بچه ها در مدرسه شدم وقتی او به همه در این باره گفت

با وجود اینکه من با دخترها زیاد تجربه نداشتم تصمیم گرفتم که بکارتم را با جنیفر در کمد بیمارستان      در  اما تمام کاری که او به من اجازه داد تا انجام دهم دست زدن به سینه ی ص��افش ب��ود. از دست دهم.

. هفته ی دوم بیمارستان او خسته شده بود و مرا ترک کرد

Page 23: Manson Bio Graphy

 بیمارستان و تجربیات بد با زنان, رابطه های جنسی و مکان های مخفی اش تا آن موقع برایم آشنا بود.      وقتی چهار سالم بود مادرم مرا به بیمارستان برد تا آلتم را عمل کنند چون به قدر ک��افی ع��ریض نب��ود ت��ا

هیچ وقت فراموشش نخواهم کرد, دکتر ی��ک مت��ه ت��یز و دراز را برداش��ت و س��ر آلتم را بتوانم ادرار کنم.. تا چند ماه بعد از آن احساس می کردم گازولین از بدنم به جای ادرار خارج می شود سوراخ کرد.

وق��تی کالس نهم ذات الریه در دوران دبستان مرا برای سه دوره ی ط��والنی ب��ه بیمارس��تان فرس��تاد.      بودم دختری که موهای فرفری اش و بینی بزرگش و خط چشم کلفتش بیشتر از اسمش در خاطرم مانده

وق��تی ک��ه کارم��ان تم��ام ش��د ی��ک پس��ر سیاه پوس��ت ب��ا عینکی ک��ه ازم خواست تا با او به اسکیت بروم. آن دختر را کن��ار زد و ب��دون شیشه های کلفتی داشت و در محل به قورباغه معروف بود به طرف ما آمد.

من به زمین افتادم و همینطور که ب��ه پ��ایین اینکه کلمه ای بگوید شروع به مشت زدن به صورت من کرد. من همین ط��ور ک��ه گیج ب��ودم روی زمین نشس��ته نگاه می کرد گفت:" تو با دوست دخ��تر من رقص��یدی." حال که به آن موق�ع فک�ر می کنم می�بینم ک�ه نبای�د بودم و دهنم خون می آمد و دندان جلویم لغ شده بود.

. من یک بچه سوسول بودم. حتی خودم هم باید خودم را می زدم انقدر سورپرایز می شدم.

من حتی آن دختر را دوست نداشتم اما او برای من کار خوانندگی را درست ک�رد و هم�ان ان�دازه هم      تا به این روز  در اتاق اورژانس به من گفتند که صدمه ی وارد به من شده دائمی خواهد بود. ارزش دارد.

. استرس و دارو چندان کمک نمی کنند  که باعث سر درد و سر شدن فکم می شود. دارم. TMJ من هنوز

Page 24: Manson Bio Graphy

قورباغه فردای آن روز برای معذرت خواهی ب�ه من زن�گ زد و ازم خواس��ت ک��ه اگ��ر م�ایلم ب�ا او ب�ه      ایده ی اینکه یک سبک وزن مثل من با پسری ک��ه همین ت��ازگی دهن من  من او را رد کردم. ورزش بروم.

را سرویس کرده و دوش گرفتن پس از تمرین با همچین آدمی اصال برایم آن بعد از ظهر عاقالنه ب��ه نظ��ر  .نمی رسید

در مدسه پس از دو هفت��ه در بیمارس��تان دفعه ی بعدی که به اورژانس رفتم هم به خاطر جنیفر بود.      هیچ کس نمی خواست با یک پسر مو بلند با و اذیت قرار گرفتم. بودن در راهرو قدم می زدم که مورد آزار

Judas گردن پر از جوش که لباس Priest .بدتر از همه گوش هایم بودند که مث��ل می پوشد دوست شود اما یک روز صبح که از کالس اولم خارج می شدم جان کرول م��را  .کیسه هایی از زیر موهایم آویزان بودند

پس ی�ک  به نظرم رسید که با او یک وجه اشتراک دارم: تنفر ه�ر دویم�ان نس�بت ب�ه ج�نیفر. نگه داشت..پیوستگی بر ضد جنیفر درست کردیم و شروع به طرح راه هایی برای زجر او کردیم

ام ک��ردم و تم��ام ش��ب ب��ه س��مت۵۰۰یک شب من جان و چاد پسر عمویم را سوار فورد گاالکس��ی       و به سمت  همه را در صندلی عقب انداختیم سوپر مارکت ها رفتیم و بیست رول دستمال توالت دزدیدیم.

ب��ه یواشکی به حیاط خانه اش رفتیم و تمام خان��ه را پ��ر از دس��تمال ت��وآلت ک��ردیم.  .خانه ی جنیفر رفتیم داشتم ب�ه ی�ک ش��کل اه��انت آم�یز فک�ر سمت پنجره ی اتاقش رفتم تا شکلی اهانت آمیز روی آن بکشم.

من ب��ه ط��رف ی��ک درخت در حی��اط روان��ه ش��دم و چ��اد هم می کردم که کسی چراغ اتاق را روشن کرد. چ�اد و ج�ان  دقیقا روی من افت�اد و من پهن زمین ش�دم. همان موقع از شاخه ی همان درخت پایین پرید.

من را با یک شانه ی از جا در رفته و چانه ی خونین و همان مشکل فک که برایم در اتاق ارژانس گفتند باید  .دور می کردند

در مدرسه دالیل زیادی داشتم که با یک دختر بخوابم: از لج جنیفر, تا با جان یکسان باشم, کسی ک��ه       و تا دیگران را برای مسخره ک��ردن من ک��ه در ردیف کسانی قرار داشت که با جنیفر سکس داشته بوده.

ش��روع ب��ه ن��واختن  من حتی عضو بند مدرسه شدم تا با دخترها آشنا ش��وم. یک باکره بودم متوقف کنم. اما کارم را با نواختن سازی که همه مورد شرمش��ان مچو سازی شبیه بیس و درام می ماند شروع کردم.

.می شود به پایان رساندم: مثلث

یک نقشه ی احمقانه رسید ت�ا من را از ب�اکره ب�ودن باالخره آخرهای کالس دهم بودم که جان به فکر      Tina )در بیآورد: تینا پاتس Potts.)  .ب��ا صورت تینا حتی از جنیفر هم ماهی قیافه تر ب��ه نظ��ر می رس��ید

یکی از بدبخت ترین دخترهای مدرسه که طرز دس��ت پاچگی و ف��رم ایس��تادنش ک��ه خیلی لب های بزرگتر. تنه��ا چ��یز درونگرا بود و بیچارگی درونی اش که داد می زد ش��اید در بچگی م��ورد آزار ق��رار گرفت��ه باش��د.

جالب که به نظر می رسید سینه های بزرگش و پز دادن باسن گاوی شکلش ب��ا پوش��یدن ش��لوار جین تن��گ اما به خاطر اجتماعی نبودنم سعی می کردم پس از مدرس��ه  پس من شروع به صحبت با تینا کردم. بود.

.زمانی که کسی در اطراف نبود با او حرف بزنم

چ��اد و من پس از چند هفته قوت قلب دادن به خودم از تینا خواستم که او را در پارک مالق��ات کنم.       به خانه ی پدر بزرگ رفتیم و یکی از آن کاندم های ق��دیمی را ک��ه در کم��د زی��رزمین ب��ود دزدی��دیم و نص��ف

می دانستم این داشت ریختم. Kiss مادربزرگ را درون قمقمه ام که عکس گروه Jim Beam بطری از زمانی که به تینا رس�یدم نیم س�اعت تینا نبود که باید مسموم می شد- من بودم که باید مسموم می شدم.

چ��اد ب��ه خان��ه رفت و من زن��گ خان��ه را ب��ه ص��دا در گذشته بود و قمقمه خالی و من تقریبا مست ب��ودم..آوردم

Page 25: Manson Bio Graphy

من و چاد

شروع به بوسیدن کردیم و چند دقیقه بعد دس��تم در ما به پارک رفتیم و روی یکی از تپه ها نشستیم.       به این نتیجه رسیدم که تقریبا تا چند لحظه ی دیگ��ر س��کس خ��واهم داش��ت و از ت��رس این شلوارش بود.

از تپه به طرف یک زمین بیسبال رفتیم و زیر یک درخت که رو ب��ه روی خانه ه��ا گفتم که کمی راه برویم. ش�لوارش و س�پس ش�لوار خ�ودم را در  حتی متوج�ه نب�ودم کج�ا هس�تیم. بود او را روی زمین خواباندم.

برای حفظ کردن مقامم جلوی تینا وانمود ک��ردم ک��ه ارض��ا آوردم و کاندمی که از پدربزرگ دزدیده بودم. "هنوز خیلی زوده... نشدم. بلند گفتم: "تینا!" " شاید نباید این کار رو بکنیم

در  فقط از جایش بلند شد و بدون اینکه صحبتی بکن��د ش��لوارش را ب��اال کش��ید. هیچ اعتراضی نکرد.      راه برگشت به خانه در حالی که فکر می کردم می دانستم او فکر می کند که ما حتی س��کس نداش��تیم ام��ا

. یک مرد بیچاره بودم برای دوستان من من دیگر یک پسر بیچاره نبودم.

اما مدتی بعد مزه ای از مهربانی پولدارترین و محبوب ترین  .پس از آن دیگر زیاد با تینا صحبت نکردم       پس از نگاه های بدون فکری که در را چشیدم.( Mary Beth Kroger )دختر دبیرستان, مری بت کروگر

ب��ا تم��ام مدت سه سال به او کردم در آخر از او خواستم که برای مهم��انی فارغ التحص��یلی ب��ا من باش��د. من در کن�ار کس�ی ک�ه  در آخر به خانه ی من رفتیم و شروع به نوشیدن آبجو کردیم. حیرتم او قبول کرد.

اما م��اری بت کروگ��ری ک��ه ب��ه ص��ورت ی��ک انس��ان بسیار متظاهر و خانم به نظر می رسید راحت نبودم. روی من پری�د و ب�دون ایده آل در ذهن من بود به سرعت با در آوردن سریع لباس�ش از هم پاش�یده ش�د.

فردای آن روز در مدرسه مثل همیش��ه م��ری ص��ورتش را  .استفاده از کاندم مثل حیوانات سکس داشتیم تنها چیزی که از او برایم باقی مان��د ج��ای خراش ه��ایی ب��ود همان طور با تظاهر و آراسته از من برگرداند.

A آن ه��ا را ب��ا افتخ��ار ب��ه دوس��تانم نش��ان دادم و ب��ه افتخ��ار  ک��ه ب��ر پش��ت من ب��ه ج��ای گذاش��ته ب��ود.Nightmare on Elm Street کروگر فردی به کروگر بت مری از )اسمش Freddy Kruger )تغییر

.کرد

تا آن موقع تینا هفت ماه حامله بود و پدر بچه همان کسی بود که نقش��ه ی تین��ا را ب��رایم کش��یده ب��ود      بعد از آن زیاد جان را ندیدم به دلی��ل اینک��ه او مش��غول س��ر و کل��ه زدن ب��ا پی آم��دهای یعنی جان کرول.

همیشه در این فکر بودم که آیا آن ها ازدواج کردند و بچه را بزرگ کردن��د ی��ا استفاده نکردن از کاندم بود..نه

*       *         *

Page 26: Manson Bio Graphy

مجازات کردن کرم

نه به خاطر اینکه وقتی تینا همه چیز را برای همه آشکار کرد من داد و بیداد راه انداختم و او را رد کردم.... پس از چند ماه به خاطر اینکه می خواستم با او سکس داشته باشم., با او سکس کرده باشم

من خودم این مطلبو از وبالگ یکی از دوستام برداشتم حاال باید منتظر باشید تا بقیهکتاب هم ترجمه بشه تا بذاریمش توی سایت.