Upload
others
View
6
Download
0
Embed Size (px)
Citation preview
1
ترمجهء فارسی
رياض الصاحلني
جمموعهء گرامنايه از احاديث پيامرب بزرگ اسالم
اهللا عليه وسلم یصل
: تأليف
امام ابی زکريا حييی بن شرف نووی دمشقی
)هـ 676–631(
عبد اهللا خاموش هروی:ترمجه و شرح
2
:اھداء
شهيدان مهيشه جاويد: به
ورگلگون کفنان پيکارهای صحنه های ن: به
محاسه سازان فراتر از تاريخ: به
خونبازان سر افراز و پيشرو: به
پيشتازان دشت شرف و شهامت: به
)اهللا عليه وسلم یحممد صلحضرت (دست آموزان پيامرب پاکی و پارسايی : به
)اهللا عنه یرضمحزهء قهرمان (پريوان سيد الشهداء در صحنهء نربد احد : به
)مااهللا عنه یرض یعلحسني بن (نربدگاه خونني کربال ساالر شهيدان عاشورا در: به
)افغانستان(جماهدان کشورم: به
اميد پريوزی پايدار اسالم : به
و سرنگونی کفر و استکبار
در مههء عصرها و نسلها
)خاموش هروی(
3
فهرست مطالب
.و درست ساخنت نيت در مههء کردارها و گفتار ها وحاالت پوشيده و پنهانباب در مورد اخالص -1
باب توبه و بازگشت به خدای تعالی جلت عظمته -2
باب صرب -3
صدق و راستیباب -4
باب در مراقبت و رسيدگی به اعمال خويشنت -5
باب تقوى و پرهيزگاری -6
باب يقني وتوكل -7
باب استقامت و پايداری بر صراط مستقيم -8
باب تفکر در عظمت کائنات خداوندی و ناپايداری دنيا و ترس های روز آخرت و ديگر امور مربوط به آن و کوتاهی -9
نفس و ذيب آن و وادار منودنش بر استقامت و پايداری
باب شتافنت به اعمال خري و تشويق کردن بر توجه به خري بنحوی که بدون ترديد و با جديت به آن روی آورد -10
باب جماهدت و تالش -11
باب تشويق به اجنام امور خرييه در اوخر عمر -12
باب زياد بودن راههای خري -13
باب ميانه روی در طاعت و عبادت -14
پيوستگی بر اجنام اعمال صاحله باب مواظبت و -15
باب امر به حمافظت و مواظبت بر سنت و آداب آن -16
17- ی از منکرباب وجوب و لزوم پريوی و اطاعت از خدا و آنچه آنکه به اين کار دعوت شود امر به معروف و
باب در منع از بدعت ها و کارهای نوپيدا -18
باب در مورد کسی که روش نيک يا بدی را اساس د -19
ري ودعوت به هدايت يا گمراهیباب راهنمائی به خ -20
باب تعاون بر نيکو کاری و پرهيزگاری -21
باب نصيحت و خري انديشی -22
پسنديده و ي از منكر و کارهای زشت باب امر به معروف و کارهای -23
باب در مورد سنگني بودن عذاب آنکه امر به کارهای خوب کند و از کارهای زشت منع منايد، ولی سخنش خمالف -24
عملش باشد
ن امانتباب به باز گرداند -25
4
باب حترمي ظلم و امر به باز پس گرداندن حقوق مظلومان -26
باب احترام به حرمي مسلمني و حقوق شان و لزوم رمحت و شفقت بر آنان -27
باب پوشيدن عيوب مسلمني و منع از اشاعهء آن بدون ضرورت -28
مسلمني یها یباب برآوردن نيازمند -29
باب شفاعت -30
إصالح آوردن در ميان مردم باب -31
گمنام یباب فضيلت بينوايان مسلمان و فقرا -32
نپناهان، و احسان و تواضع به آنا یيتيمان و دختران و ديگرا ناتوانان، فقراء و ب یباب عطوفت و يار -33
باب سفارش و رفتار نيک با زنان -34
باب حقوق شوهر بر زن -35
باب مصارف خانواده -36
باب صدقه دادن از مال خوب و آنچه بيشتر مورد عالقه است -37
با آن یباب در مورد حق مهسايه و سفارش در نيک -39
باب در مورد حق مهسايه و سفارش در نيکی با آن -39
ورد نيکي به پدر و مادر و پيوسته داشنت صلهء رحمباب در م -40
یپدر و مادر و بريدن پيوند قرابت و خويشاوند یباب حترمي نافرمان -41
که احترام شان پسنديده و یان مهسر و ديگر کسانو احسان به دوستان پدر و مادر و نزديک یباب فضيلت نيک -42
.مستحب است
اهللا عليه وسلم و بيان فضيلت شان یباب إحترام به اهل بيت و خاندان رسو اهللا صل -43
اهل دانش و مقدم داشنت شان بر ديگران و ارزش قائل شدن به جمالس شان و مهم مشردن باب احترام علماء و بزرگان و -44
آن و اعتراف به مقام و مرتبت شان
خوب یهاو حمبت با آنان و درخواست مالقات و دعا از ايشان و ديدار از جاه یباب مالقات با مردم خريمند و مهنشين -45
را دوست یرا که دوستش ميدارد، اينکه و یخدا و تشويق بر آن و آگاه منودن شخص کس یبرا یباب فضيلت دوست -46
ميگويد یدارد، و آنچه خماطب بعد از خرب دادن او به و یم
خداوند با بنده اش، و تشويق بر آراسته شدن به اين نشانه ها و تالش در بدست آوردن آن یدوست یاب نشانه هاب -47
باب بيم دادن از آزار نيکو کاران و بينوايان و مساکني -48
احکام بر مردم، حسب ظاهر است و اسرار و ان شان با خدا است یينکه اجراباب در ا -49
باب ترس و بيم از خداوند بزرگ -50
)اميد(باب رجاء -51
باب در فضيلت اميد و رجاء -52
)خوف و رجاء(باب مجع بني بيم و اميد -53
او جلت عظمته یباب فضيلت گريسنت از ترس خدا و اشتياق بسو -54
از آن و فضيلت فقر یدر دنيا و تشويق بر کم طلب یباب فضيلت زهد و پارسائ -55
کم و جز آن از یو آشاميدن یخشن داشنت و اکتفاء به لباس و خوردن یکشيدن وزندگ یباب فضيلت صرب بر گرسنگ -56
هاو ترک شهوات و آرزو ینفسان یره ها
بدون ضرورت یدر مصرف و مذمت سؤالگر یو ميانه رو یباب قناعت و پرهيز از سؤالگر -57
و چشمداشت یبدون سؤالگر یباب روا بودن گرفنت چيز -58
5
یگرفنت چيز یو پيش شدن برا یباب ترغيب بر خوردن از دسترنج و پرهيز از سؤالگر -59
خري، به اساس اعتماد بر خداوند متعال یو مصرف در راهها یباب فضيلت کرم و سخاومتند -60
یباب ممانعت از خبل و آزمند -61
با ديگران یباب حبث در مورد گذشت و مهدرد -62
شود یاز آنچه بدان برکت حاصل م یباب مسابقه در امور آخرت و زياد طلب -63
است که مال را از راه درست بدست آورده و در راه صحيح به مصرف رساند یباب فضيلت ثرومتند شاکر و آن کس -64
باب ياد مرگ و کوتاه منودن آرزو -65
که زائر بايد بگويد یمردان و دعائ یاستحباب زيارت قبور برا باب -66
ايکه شخص به آن گرفتار است و هر گاه از ترس فتنه در دين یمرگ از بيمار یباب نادرست بودن و کراهيت آرزو -67
نيست یباشد، باک
)شبهه ناک(و ترک امور مشتبهه یباب در مورد پرهيزگار -68
که مردم فاسد شوند، يا از ترس فتنه در دين و افتادن در حرام و امور یگزيدن از مردم در وقت یباب استحباب دور -69
شبهه ناک و امثال آن
خري و جمالس یشان و حضور در حمضرگاهها یها یباب فضيلت آميزش با مردم و حاضر شدن در منازها و گرد مهآي -70
جاهل آنان و مصاحل یبا نيازمندان شان و رهنمائ یو مهيار یعلم و ذکر با آنان و عيادت بيمار و حضور در جنازه ها و برابر
و ی از منکر را دارد، در حاليکه خود را از آزار ديگران باز داشته و بر رنج و امر به معروف یکه توانائآن یديگر شان برا
آزار صرب و شکيبائی کند
با مؤمنان یباب در مورد توضع و فروتن -71
بودن یواز خود راض یاب حترمي کرب و خويشنت بينب -72
باب اخالق نيکو و پسنديده -73
کردن و نرمش منودن یو تأن یباب حلم و بردبار -74
از نادانان یباب عفو و خبشش و دور -75
باب حتمل و برداشت آزار و اذيت -76
دين خدا یيار یباب در مورد خشم و غضب، هرگاه حرمي شريعت پاميال شود و برا -77
و شفقت بر ايشان و یخويش و خطر انديش یبا رعايا یونرم رفتار یامور و زمامداران به مهربان یباب دستور اوليا -78
ها و حاجات شان یاز آنان و نيازمند یخرب یو بيهوده گذاشنت مصاحل شان و ب یمنع از خيانت و سختگري
زمامدار دادگر و عدل گستر یباب در فضيلت و برتر -79
خداوند جل یشان در معصيت و نافرمان یامر در غري معصيت خد و حرام بودن پريو یاوليا یباب در لزوم فرمانربدار -80
جالله
و واليت امر، هرگاه او را معني نسازند و يا مصلحت تقاضا یباب منع از درخواست امارت و تر بودن ترک زمامدار -81
نکند
یزينند و از مهنشينان بد دوراينکه وزير و مهکار صاحل برگ یو ديگر واليان امر، برا یباب ترغيب زمامدار و قاض -82
جويند
83- آنکه طلبش کند و يا بر آن حرص ورزد یاز تفويض امارت و قضاء برا یباب
باب در فضيلت حياء و تشويق بر آن -84
یان یاسرار و رازها یباب در امهيت حفظ و نگهدار -85
آوردن وعده یباب وفا به عهد و پيمان و جبا -86
6
رده استکه بر آن عادت ک یباب در لزوم استمرار بر کار نيک -87
در وقت ديدار یباب استحباب سخن نيکو گفنت و گشاده روي -88
فهميدن، هرگاه یخماطب وتکرار منودن آن برا یباب در مورد مستحب واضح سخن گفنت و روشن ساخنت آن برا -89
کرار آن فهميده نشودبدون ت
باب در موردلزوم شنيدن مهنشني، سخن درست و حالل مهنشني خويش را، و دستور دادن عامل و واعظ، حاضران -90
جملس خويش را به سکوت
در آن یدادن، و ميانه روباب در مورد موعظه و پند -91
و وقار یباب در فضيلت سنگين -92
و وقار یعلم و ديگر عبادات با سنگين یباب در استحباب رفنت به مناز و درسها -93
باب در مورد احترام و بزرگداشت مهمان -94
باب در استحباب مژده دادن و مبارک باد به خري -95
و دعا به حق او و درخواست ! جز آنسفر و یبرا یباب در مورد وداع با رفيق و دوست وسفارش او رد حلظهء جدائ -96
دعا از او
و مشورت با مهديگر) طلب خري(باب استخاره -97
یها یزياد شدن جا یراباب استحباب رفنت به عيد و عيادت مريض و حج و جهاد و جنازه و آمدن از راه ديگر ب -98
عيادت
باب استحباب پيش منودن راست در هر آنچه که از باب احترام و تکرمي باشد، مانند وضوء، و غسل، و تيمم و -99
ها و کوتاه کردن سبيل پوشيدن لباس و کفش و موزه و ازار و داخل شدن به مسجد و مسواک و سرمه کشيدن و گرفنت ناخن
ن در مناز و خوردن و نوشيدن و مصافح کردن ودست دادن و زير بغل و تراشيدن سر و سالم داد یو کندن مو) بروت(
استالم حجر االسود و بريون شدن از بيت اخلالء و گرفنت و دادن و غري اين از آنچه که در معنای آن است
باب درمورد بسم اهللا گفنت در آغاز طعام و احلمد هللا گفنت در آخر آن -100
باب در مورد اعتراض نکردن بر طعام و مستحب بودن ستايش کردن آن -101
گويد یخورد، آنرا م یکه نان من یدار که شخص روزه یباب دعائ -102
بدنبالش بيفتد یگويد، هرگاه شخص ديگر یباب آنچه که شخص دعوت شده م -103
خورد یکه درست من یباب در استحباب خوردن از نزديک خود و پند دادن کس -104
خورد، جز به اجازهء ايشان یم یم پيوسته و مانند آن، هرگاه با عده ا یباب منع از خوردن دو دانه خرما -105
ه بگويد و يا چه اجنام دهدشود، اينکه چ یخورد و سري من یآن کس که م یباب رهنمائ -106
باب دستور به خوردن از کنار کاسه و منع از خوردن از ميان آن -107
تکيه کرده یباب کراهيت غذا خوردن درحالت -108
باب استحباب خوردن به سه انگشت و مکيدن انگشتان وکراهيت پاک کردن آن قبل از ليسيدن و مستحب بودن -109
افتد و خوردن آن و روا بودن کشيدن دست بعد از ليسيدن به بازو و یکه از نزد شخص م یليسيدن کاسه و گرفنت لقمه ا
قدم و غري آن
باب زياد شدن دستها در طعام -110
باب ادب آشاميدن و استحباب سه بار نفس کشيدن در بريون ظرف، وکراهيت نفس کشيدن در داخل ظرف، و -111
مستحب بودن تقدمي و گرداندن ظرف بر جانب راست و راست
یاست نه حترمي یباب کراهيت نوشيدن از دهان مشک و مانند آن و بيان آنکه اين کراهيت تنزيه -112
باب کراهيت و نا پسند بودن دميدن در آب -113
7
ا بودن آشاميدن ايستاده و بيان اينکه کاملتر و تر آشاميدن در حالت نشسته استباب رو -114
گروه بايد از مهه آخر تر بنوشد یباب مستحب بودن اينکه ساق -115
وامثال آن یهء ظروف پاک، غري از طال و نقره وجائز بودن آشاميدن با دهان از جوباب روا بودن آشاميدن از مه -116
بدون ظرف و دست و حرام بودن استعمال ظروف طال و نقره در آشاميدن و خوردن و طهارت و ديگر وجوه استعمال
زهء پوشيدن لباس سرخ وسبز و زرد و سياه و روا بودن اينکه لباس از پنبه و باب استحباب پوشيدن لباس سفيد و اجا -117
و پشم و غريه جبز ابريشم باشد یکتان و مو
باب در مستحب بودن پوشيدن پرياهن -118
از اينها به اساس یو حرام بودن کشاله منودن چيز) یلنگ(تني پرياهن و ازار و گوشهء عمامه آس یباب صفت دراز -119
یکرب ومکروه بودن آن در صورت نبودن کرب و خود بين
یتواضع و فروتن یدر لباس، از رو یباب استحباب ترك بلند پرواز -120
بپوشد که او را حقري یلباس یکردن در لباس و مبادا که بدون حاجت و مقصود شرع یباب مستحب بودن ميانه رو -121
و خوار نشان دهد
و تکيه کردن بر آن و روا بودن پوشيدن آن، مردان، و حرام بودن نشسنت یباب حترمي پوشيدن لباس ابريشمني برا -122
زنان یبرا
خارش داشته باشد یآنکه بيمار یباب روا بودن پوشيدن ابريشم برا -123
نپلنگ و سوار شدن بر آ یباب منع از گستردن پوستها -124
باب آنچه هنگام پوشيدن لباس نو يا کفش نو و امثال آن بايد گفته شود -125
باب استحباب آغاز به راست در پوشيدن لباس -126
ب آداب خواب و به لو غلطيدن و نشسنت و جملس و مهنشني و خواب ديدنبا -127
نبود و روا یديگر، هرگاه از ظاهر شدن عورت ترس یپا یبر باال یباب در روا بود بر پشت افتادن و ادن يک پا -128
بودن چارزانو زدن و بامته زدن
باب در آداب نشسنت در جملس و مهنشني -129
که بدان ربط دارد یباب در مورد خواب ديدن و مسائل -130
باب در فضيلت سالم و امر به پخش آن -
سالم دادن یباب کيفيت و چگونگ -132
باب آداب سالم دادن -133
ار تکرار شود، به اينکه داخل گردد و باز کم چند ب یکه ديدارش در حلظات یباب استحباب تکرار منودن سالم بر کس -134
بريون آيد، يا ميان شان درخت يا چيز ديگر حائل گردد
باب مستحب بودن سالم گفنت هنگام ورود به منزل -135
باب سالم گفنت بر کودکان -136
شود یکه از فتنه بر ايشان هراس من یباب سالم کردن مرد بر مهسر و زن و حمارمش و سالم بر زن و زنان بيگانه ا -137
وسالم کردنشان به اين شرط
که در آن یرد بر ايشان و مستحب بودن سالم گفنت، بر اهل جملس یافر و چگونگباب حترمي آغاز منودن سالم بر ک -138
مسلمانان و کافران حضور داشته باشند
باب مستحب بودن و سالم منودن، هرگاه از جملس برخاسته، مهنشني يا مهنشينانش را ترک گويد -139
باب در بارهء اجازت خواسنت و آداب آن -140
هستم و خود را یفالن: اينکه بگويد ؟یطلبد، گفته شود، کيست یآنکه اجازت م یباب مسنون بودن اينکه هرگاه برا-141
8
و مانند آن) من(ناپسند بودن اينکه بگويد که مشهور است بنامد و یبنام يا کنيه ا
هرگاه احلمد هللا یعطسه زننده، هرگاه احلمد هللا گويد و مکروه بودن دعا بر و یباب مستحب بودن دعا کردن برا -142
و عطسه زدن و مخيازه کشيدن ینگويد، و بيان آداب دعا بر و
) یبغل کش(شفقت و معانقه یهنگام ديدار و بوسيدن مرد صاحل و بوسيدن فرزند از رو یباب مصافحه وگشاده روي -143
آيد ومکروه بودن خم و راست شدن در برابر ديگران یکه از سفر م یبا کس
آن و ايستادن یبا مرده و مناز بر مرده و حاضر شدن در خباک سپار یاز بيمار و مهراه یعيادت مريض و بازپرسباب -144
بر سر قربش، پس از بگور سپردنش
شود یکه بر بيمار خوانده م یباب در مورد دعاهاي -145
باب پرسش از خانوادهء بيمار در مورد حالش -146
گويد یاش م یباب آنچه که شخص مأيوس از زندگ -147
و حتمل آنچه از او یکردن با و یکند، به نيکیباب استحباب سفارش منودن خانوادهء بيمار و آنکه خدمتش را م -148
منايد، و هم توصيه در مورد آنکه مرگش به سبب حد يا قصاص و امثال یکند و صرب بر آنچه از کارش سخت م یمشاهده م
آن فرا رسيده باشد
یو امثال آن و بيان اينکه در آن کراهيت) سرم یخت مريضم يا وامن مريضم، يا س(باب روا بودن گفتهء مريض که -149
نباشد یطاقت یوجود ندارد، هرگاه بر سبيل خشم و ب
رسد یآنکه مرگش فرا م یباب در مورد تلقني ال اال اهللا برا -150
گويد یباب در آنچه هنگام پوشاندن چشم مرده م -151
از وابستگانش وفات يافته، بايد بگويد یکه يک یشود و آنچه کس یباب در آنچه در کنار مرده گفته م -152
و داد و فرياد نباشد ینت بر مرده، مشروط بر آنکه در آن نوحه سرائباب در روا بودن گريس -153
دارد یآن را پوشيده م یبيند، ول یباب در ثواب آنچه از مکروه، از مرده م -154
و حضور يافنت در خباک سپردنش و کراهيت رفنت زنان بدنبال جنازه یو مهراهباب در فضيلت مناز بر مرده -155
شان به سه صف يا بيش از آن یباب در استحباب گرد آمدن و زياد شدن مسلمانان بر مناز جنازه و گرداندن صفها -156
شود یباب در مورد آنچه درمناز جنازه خوانده م -157
باب در شتافنت در بردن جنازه -158
ريد و گذاشته شود تا مرگ او ثابت مب یدين مرده و اقدام منودن به جتهيز او، مگر اينکه ناگهان یباب شتافنت به ادا -159
گردد
بر سر گور یباب در مورد موعظه و سخنران -160
و قرائت خواندنو آمرزش خواسنت یمرده بعد از بگور سپردنش و نشسنت بر سر قرب او و دعا بر و یباب دعا برا -161
باب در مورد صدقه دادن در عوض مرده و دعا برايش -162
باب ستايش مردم از مرده -163
مريد یاز او م یردسالباب فضيلت آنکه کودکان خ -164
باب گريسنت و ترس، هنگام گذشنت از کنار گور گنهکاران و جايگاه هالکت آنان و اظهار نياز بدرگاه خداوند -165
مهربان جل جالله و بيم دادن از غفلت از آن
باب مستحب بودن سفر در اول روز پنجشنبه -166
از خودشان که از او فرمان برند یمهراه در سفر و امري ساخنت يک یباب مستحب بودن جستجو -167
دن و خواب در سفر و مستحب بودن بشب رفنت و رمحت بر چهارپايان باب آداب رفنت و فرود آمدن و شب گذران -168
روا بودن پشت سر سوار منودن بر . و مراعات مصلحت آن و دستور دادن به آنکه در حقش تقصري ورزد تا حقش را ادا منايد
9
مرکب اگر توان آن را داشته باشد
با رفيق و مهراه یو مهيار یورد مهکارباب در م -169
رفنت سفر خبواهد بر مرکوبش سوار شود یباب در مورد آنچه چون برا -170
ها و امثال آن فرود آيد و یح گفتنش چون به وادباب تكبري گفنت مسافر چون به تپه ها و امثال آن بلند شود و تسبي -171
منع از زياد بلند کردن صدا
باب در مستحب بودن و دعا کردن در سفر -172
شود یکه هنگام ترس از ديگران خوانده م یباب دعائ -173
گويد یفرود آيد آن را م یکه چون مسافر به منزل یباب دعائ -174
بازگشت به خانه یباب استحباب شتافنت مسافر بعد از امتام کارش برا -175
باب در وارد شدن مسافر به خانواده اش در روز و کراهيت وارد شدن در شب بدون ضرورت -176
گويد یباب در مورد آنچه مسافر بعد از باز گشت و ديدن شهرش م -177
دو رکعت مناز در یکه نزديک خانه اش است و ادا یرفنت مسافر پس از بازگشت به مسجد باب استحباب خنست -178
آن
باب در حرام بودن تنها سفر کردن زن -179
باب فضيلت خواندن قرآن -180
یباب امر به مواظبت و حمافظت بر قرآن و بيم دادن از عرضه منودن آن به فراموش -181
به قرآن و درخواست تالوت از شخص خوش صدا و گوش دادن به آن یباب استحباب خوش صداي -182
خمصوص یباب تشويق بر تالوت سوره ها و آيات -183
باب استحباب گرد آمدن بر قرائت قرآن -184
باب فضيلت وضوء -185
باب فضيلت أذان -186
باب فضيلت منازها -187
باب فضيلت مناز صبح و عصر -188
مساجد یباب فضيلت رفنت بسو -189
مناز یباب فضيلت انتظار کشيدن برا -190
باب فضيلت مناز مجاعت -191
)خفنت(حضور در مجاعت صبح و عشاء یباب تشويق برا -192
مفروضه و منع اکيد از ترک آن یبر منازها یباب امر به مواظبت و مهيشگ -193
و منظم استاد شدن در صفها یاول و برابر یباب فضيلت صف اول و امر به کامل کردن صفها -194
فريضه و بيان کمتر آن و کاملتر و ميانهء آن یمؤکده مهراه با منازها یسنت ها یباب فضيلت ادا -195
باب تأكيد بر سنت صبح -196
شود و وقت آن یخوانده م باب ختفيف دو رکعت صبح و آنچه در آن -197
راست، بعد از دو رکعت صبح و ترغيب بر آن، خواه در شب جد کرده یباب استحباب استراحت منودن بر لو -198
باشد، يا خري
باب سنت مناز ظهر -199
باب سنت عصر -200
10
باب سنت پيش از مناز شام و سنت بعد از آن -201
)خفنت(باب سنت پيش و بعد از مناز عشاء -202
باب سنت مجعه -203
نافله يا یادا یفريضه برا ینافلهء راتبه و غري آن در خانه و امر به دور شدن از ادا یمناز ها یباب استحباب ادا -204
فاصله در ميان آن دو به سخن گفنت
است مؤکد یباب مناز وتر و وقت آن و اينکه آن سنت -205
بر آن یو بيان کم و بيش آن و دستور مواظبت وپايدار یباب فضيلت مناز ضح -206
از هنگام بلند شدن آفتاب تا زوال آن است و تر آنست که در ) چاشتگاه(یگزاردن مناز ضحباب در آنکه هنگام -207
.و حرارت گزارده شود یگرم یهنگام خوب بلند شدن آفتاب و سخت
که یو رکعت را بگزارد، هر حلظه احتيهء مسجد، دو رکعت، و کراهيت نشسنت پيش از آنکه د یباب تشويق بر ادا -208
وارد مسجد شود و خواه دو رکعت را به نيت حتيهء مسجد گزارد يا مناز فريضه يا سنت مؤکده و يا غري آن
باب استحباب گزاردن دو رکعت مناز پس از وضوء گرفنت -209
مناز و دعاء در روز مجعه و یادا یدر آن و رفنت برا یباب فضيلت روز مجعه و وجوب آن و غسل کردن و خوشبوئ -210
اهللا عليه وسلم و آنکه در آن ساعت اجابت و قبول است واستحباب بسيار ياد منودن خداوند یدرود فرستادن بر پيامرب صل
مناز یجل جالله بعد از ادا
آشکار يا رد شدن بليهء آشکار یباب استحباب سجدهء شکر در هنگام بدست آمدن نعمت -211
باب فضيلت قيام شب -212
ان که عبارت از مناز تروايح استباب استحباب قيام رمض -213
آن یباب فضيلت برپا داشنت شب قدر و بيان اميدوار کننده ترين شبها -214
فطرت یباب فضيلت مسواک منودن و خصلت ها -215
که به آن ارتباط دارد یباب تأكيد بر وجوب زكات و فضيلت آن و مسائل -216
شود یکه به آن مربوط م یباب وجوب روزهء رمضان، فضيلت روزه و مسائل -217
اخلصوص در دههء یخوب و زياد اجنام دادن آن در ماه رمضان بويژه و عل یوکرم و اجنام کارها یخاومتندباب س -218
اخري
باب منع از اينکه پيش از رمضان و پس از نيمهء شعبان روزه گرفته شود، مگر آنکه آنرا به پيش از آن پيوسته دارد -219
دو شنبه و پنجشنبه را روزه گريد، و با آن موافق یعادت برابر افتاد بر اينکه عادتش چنان بود که روزها یاينکه از رو يا
افتد
شود یباب در مورد آنچه در هنگام ديدن ماه نو گفته م -220
نباشد یکه از طلوع صبح بيم یمنودن و تأخري آن مادام یباب در فضيلت سحر -221
باب فضيلت شتافنت به افطار و آنچه که بدان افطار کند و آنچه که بعد از افطارش بگويد -222
وجودش از خمالفت ها و دشنام دادن مهديگر و امثال آن یاب دستور روزه دار به نگهداشت و حمافظت زبان و اعضاب -223
از روزه یباب در مورد مسائل -224
حرام ین و ماههاباب در فضيلت روزهء حمرم و شعبا -225
باب فضيلت روزه و جز آن در دههء اول ذواحلجه -226
)حمرم 10و 9(باب در فضيلت روزهء عرفه و عاشوراء و تاسوعاء -227
باب در مستحب بودن شش روز، روزه گرفنت از ماه شوال -228
باب در مستحب بودن روزهء دوشنبه و پنجشنبه -229
11
باب استحباب روزه گرفنت سه روز از هر ماه -230
که در کنارش طعام خورده شود یرا روزه اش را به آن بگشايد و فضيلت روزه دار یباب فضيلت آنکه روزه دار -231
باب فضيلت اعتكاف -232
حج و فضيلت آنباب وجوب -233
باب فضيلت جهاد -234
از شهداء در ثواب آخرت که بر خالف آنکه درجنگ با کفار کشته شود، غسل داده شده و بر یگروه یباب معرف -235
شود یآا مناز گزارده م
باب در فضيلت آزاد کردن بردگان -236
و احسان با بردگان یباب در فضيلت نيک -237
دکن یباب فضيلت برده ايکه حق خدا و حق مواليش را اداء م -238
باب فضيلت عبادت در هرج و مرج و آن عبارت است از فتنه ها و درهم و برهم شدن اوضاع زمان و امثال آن -239
يکو ادا منودن و درخواست کردن و در خريد و فروش و داد و ستد و ن یو آسان گري یباب فضيلت جوامنرد -240
و فضيلت مهلت دادن ثرومتند به بينوا و فقري یسنگينتر قرار دادن پلهء ترازو و يا پيمانه در هنگام فروخنت و منع از کم فروش
خواهد یو کم کردن از آنچه از او م
باب فضيلت علم -241
باب فضيلت محد وشکر -242
اهللا عليه وسلم یباب فضيلت درود بر رسول اهللا صل -243
باب در فضيلت ذکر و تشويق بر آن -244
وضوء و در حال جنابت و یدر حال ايستاده، نشسته و به لو غلطيده و ب یتعال یباب فضيلت ذکر و ياد خدا -245
جنب و حائض جائز نيست یحيض، جز قرآن خواندن که برا
شود یشدن و بيدار شدن گفته م که در هنگام خواب یباب در مورد دعاهائ -246
از آن بدون عذر یبر آن و منع از جدا شدن و دور یذکر و دعوت به مالزمت و پيوستگ یباب در فضيلت حلقه ها -247
شود یصبح و شام خوانده مکه در هنگام یباب اذکار و اوراد -248
شود یکه در هنگام خوابيدن گفته م یباب دعاهائ -249
باب فضيلتت دعا –250
باب فضيلت دعاء در پشت سر -251
از دعاء یباب در مورد مسائل -252
باب در كرامات اولياء اهللا و فضيلت شان -253
حفظ و نگهداشت زبان و امر به یباب در حرام بودن غيبت و پشت سرگوئ -254
شنود که آن را رد کند و بر گوينده اش یم یباب در حرام بودن شنيدن غيبت و دستور دادن آنکه غيبت حرام -255
را ترک گويد پذيرد، در صورت امکان آن جملس یتوانست اين کار را بکند و يا از او من یانتقاد منايد و هرگاه من
که رواست یباب غيبت -256
اجياد فساد و فتنه یو نقل سخن مردم برا یباب حترمي منيمه و آن عبارت است از سخن چين -257
258- بدان نباشد، مانند ترس از یمردم و سخن گفنت مردم با واليان امور هرگاه نياز یاز نقل دادن و گفته ها یباب
وقوع مفسده و غريه
)یدو روي(باب ذم ذي الوجهني -259
حرام بودن دروغ گفنتباب -260
12
باب در آنچه از دروغ رواست -261
کند یگويد و يا حکايت م یباب تشويق منودن به دقت کردن در آنچه که م -262
باب در مورد دشوار بودن شهادت دروغ -263
معني) یمرکب(یمعني يا چارپائ یباب حترمي لعنت کردن انسان -264
نامعني یباب روا بودن لعنت کردن معصيت کاران، بشکل -265
باب حترمي دشنام دادن مسلمان بدون حق -266
یباب حترمي دشنام دادن مردگان بدون حق و مصلحت شرع -267
باب منع از آزار رساندن و اذيت کردن مردم -268
و قطع رابطه و پشت گرداندن به مهديگر یباب در منع از دمشن -269
نعمت از صاحب و دارنده اش، خواه نعمت دين ) از ميان رفنت(زوال یباب حترمي حسد و آن عبارت است از آرزو -270
يا نعمت دنياباشد
که از شنيدن آن کراهيت دارد یکردن و گوش دادن به سخن کس یباب منع از جاسوس -271
272- ا بدون ضرورت یباباز گمان بد به مسلما
باب حرمت حتقري و خوار مشردن مسلمانان -273
باب النهي عن إظهار الشماتة باملسلم -274
ثابت در ظاهر شريعت یباب منع طعنه زدن در نسب ها -275
یو نرينگ باز یباب منع از دغل کار -276
یباب حترمي پيمان شکن -277
باب منع از منت گذاشنت در خبشش و مانند آن -278
و طغيان یو سرکش یباب منع از فخر فروش -279
باب حترمي ترک مراوده با مسلمني بيش از سه روز، مگر اينکه مرد ترک شده بدعت کار باشد يا تظاهر به فسق کند -280
و امثال آن
یو آن اين است که طور یضرورت یباب منع از راز گفنت دو نفر در حضور نفر سوم بدون اجازه اش، مگر اينکه برا -281
سخن گويند که آن را نفهمد یبا هم پوشيده صحبت منايند که سخن شان را نشنود، مهانگونه هرگاه به زبان
با زياده بر اندازهء ادب ،یمنع از شکنجنه منودن غالم و مرکب و زن و فرزند بدون سبب شرع باب -282
باب حترمي شکنجه منودن به آتش در هر زنده سر، هر چند مورچه و امثال آن باشد -283
را که صاحبش درخواست منوده است یباب حترمي تأخري کردن ثرومتند، حق-284
را که آن را داده و تسليم نکرده و در آنچه به فرزندش خبشيده و تسليمش یباب کراهيت پس گرفنت شخص خبشش -285
صدقه داده يا اينکه آن را از زکات يا یقه داده از آنکه به ورا که صد یکرده يا نکرده و کراهيت خريدن شخص چيز
هرگاه آن را از شخص ديگری که مالکيت به وی انتقال يافته نيست، یکفاره و يا امثال آن بريون منوده است و باک
خريداری منايد
باب تأكيد بر حرام بودن مال يتيم -286
یباب سخت بودن حرمت سودخوار -287
یباب حترمي رياء و خود منائ -288
تکه ريا نيس یشود رياست، در حال یباب در مورد آنچه تصور م -289
یزن بيگانه و نوجوان خوش صورت، بدون ضرورت شرع یباب حترمي نگريسنت بسو -290
باب حترمي خلوت و تنها شدن با زن بيگانه -291
13
باب حترمي شبيه ساخنت مردان خود را به زنان و شبيه ساخنت زنان خود را به مردان در لباس و طرز رفتار و جز آن-292
293- از شبيه ساخنت خويش به شيطان و کفار یباب
هايشان به رنگ سياه یدن مردان و زنان از رنگ منودن موباب ي منو -294
ديگر و مباح بودن تراشيدن مههء یاز سرو ترک منودن برخ یو آن عبارت است از تراشيدن بعض" قزع"باب منع از -295
زنان یمردان نه برا یسر، برا
و گشاده کردن ميان دنداا یو خالکوب یباب پيوند مو -296
297- ريشش را یريش، مو یو بازداشنت از کندن تار سفيد از ريش و سر و غري آن و از کندن پسر تازه جوان و ب یباب
در اول سر زدن آن
باب كراهيت استنجاء و ملس کردن شرمگاه بدست راست بدون عذر -298
باب نا پسند بودن رفنت به يک لنگه کفش، يا موزه و کراهيت پوشيدن کفش يا موزه در حالت ايستاده، بدون عذر -299
باب منع از روشن گذاشنت آتش در خانه، در هنگام خواب و امثال آن، خواه در چراغ باشد يا در غري آن -300
یاجنام داده م یرنيست و با دشوا یاست که در آن مصلحت یو تکلف و آن، کار و سخن یکار یباب منع از ساختگ -301
شود
و تراشيدن آن یباب حترمي داد و فرياد کشيدن بر سر مرده و زدن بر رخسارها و چاک کردن گريبان ها و کندن مو -302
گفنت و هالکت ليو دعا به و
اندازند و یرفنت نزد کاهنان و ستاره شناسان و فال بينان و زمل اندازان و آنان که رنگ يا دانه جو م باب منع از -303
امثال آن
یو بد شگون یباب منع از بدفال -304
وير زنده جان بر فرش يا سنگ يا جامه يا دينار يا بالش و غري آن و حرمت گرفنت باب حترمي کشيدن عکس و تص -305
و جامه و امثال آن و امر به از بني بردن آن) یلنگ(عکس بر ديوار و سقف و پرده و عمامه
)یکشاورز(و زراعت شکار يا گوسفندان یسگ جز برا یباب حرام بودن نگهدار -306
باب ناپسند بودن آويزان کردن زنگ بر شتر و غريه و کراهيت مهراه بودن سگ و زنگ در سفر -307
خورد و یخورد و اگر بعد از آن علف پاک یت مبر جالله و آن شتر نر يا ماده ايست که جناس یباب کراهيت سوار -308
شود یگوشتش خوب شد، کراهيت دور م
باب منع از انداخنت آب دهان در مسجد و امر به دور کردن آن، از مسجد، هرگاه در آن ديده شد و امر به پاک -309
ها ینگهداشنت مسجد از پليد
گمشده و خريد و فروش اجاره و معامالت ديگر در مسجد یو جستجو یباب کراهيت دعوا و صدا بلند -310
از داخل شدن به مسجد پيش از بد دارد، یباب منع منودن از آنکه پياز، يا سري، يا کراث و يا جز آن را خبورد که بو -311
یضرورت یآن، مگر برا یرفنت بسو
خواند، زيرا یدر روز مجعه در حاليکه امام خطبه م) پا را به جامهء بسته نشسنت یپشت و ساقها(باب منع از احتباء -312
وم ساخته و ترس شکسنت وضوء هم وجود داردخطبه حمر دنياين کار خواب آورده، شخص را از شن
يا ناخنهايش تا اينکه یاز مو یکند، از گرفنت چيز یباب منع آنکه، دههء ذواحلجه بر او داخل شود و خبواهد قربان -313
منايد یقربان
و روح و سر و یاب منع منودن از سوگند خوردن به خملوق مانند پيامرب و کعبه و فرشتگان و آمسان و پدران و زندگب -314
نعمت پادشاه و خاک فالن و امانت و اين از مهه بيشتر ممنوع شده است
قصد باشد یوکه از ر یسوگند دروغ یباب دشوار بودن جزا -315
سوگند خبورد و غري آن را از باب تر بيند، اينکه آنچه را سوگند خورده، اجنام دهد و یباب استحباب آنکه بر چيز -316
14
سوگندش کفاره دهد یسپس از جا
در آن نيست و آن سوگنديست که بدون قصد بر زبان یو اينکه کفاره ا) بيهوده(شت از سوگند لغو باب عفو و گذ -317
واهللا و امثال آن یآيد، مانند گفته اش بر اساس عادت نه واهللا و آر
باب کراهيت سوگند خوردن در معامله، هر چند راستگو باشد -318
را یجز شت را طلبد و کراهيت ندادن به آنکه بنام خدا چيز یچيز یباب کراهيت اينکه انسان به وجه اهللا تعال -319
را شفيع آرد یدرخواست کند ونام اهللا تعال
به یکس یپادشاه و غري او شاهنشاه گفته شود، زيرا معنايش پادشاه پادشاهان است وجز اهللا تعال یباب حترمي اينکه برا 320
تواند یاين صفت موصوف شده من
باب منع خماطب کردن فاسق و بدعتکار و امثال شان به آقا و امثال آن -321
باب کراهيت دشنام دادن تب -322
شود یکه در هنگام وزيدن آن گفته م یباب منع از دشنام دادن باد و دعاي -323
باب کراهيت دشنام دادن خروس -324
باب منع از اينکه شخص بگويد، بواسطهء وقت فالن يا ستارهء فالن بر ما باران باريد -325
کافر یمسلمان، ا یبرا) مکلف(باب حترمي گفتهء شخص -326
باب منع از کردار بد و گفتار بد -327
دقيق، در یباب کراهيت اظهار فصاحت منودن با تکلف، در سخن و استعمال کردن کلمات نا آشنا و اعراب ها -328
خطاب با مردم عوام و امثال شان
شده) پليد(باب کراهيت گفتهء شخص، نفسم خبيث -329
"کرم"باب نادرست بودن ناميدن تاک انگور به -330
باشد، مانند یشرع یمنظور یاکه بدان نياز ندارد، مگر اينکه بر یمرد یزن برا یها یباب منع ا زتوصيف زيبائ -331
نکاح و امثال آن
، بلکه بايد طلب و درخواست او قاطع "مبن بيامرز یخواه یبار خدايا اگر م"باب کراهيت سخن انسان در دعاء که -332
باشد
"خبواهد یآنچه خدا و فالن"ديده بودن گفتهء باب ناپسن -333
)خفنت(باب کراهيت گفتگو بعد از مناز عشاء -334
نداشته یو او نيز عذر شرع را طلب کند یزن از اينکه با شوهرش مهبستر گردد، هرگاه و یباب حرام بودن خوددار -335
باشد
باب حرمت گرفنت زن روزهء نافله را در حاليکه شوهرش حاضر است، مگر به اجازهء او -336
سر خويش را از رکوع يا سجده پيش از امام ) گزارد یم آنکه پشت سر پيشنماز مناز(یباب حترمي بلند کردن مقتد -337
)پيشنماز(
باب کراهيت گذاشنت دست بر يگاه در مناز -338
بول (ه آن اشتياق هم دارد، يا وقت آمدن اخبثان باب کراهيت مناز گزاردن در هنگام حاضر شدن طعام، در حاليکه ب -339
)و غائط
آمسان در مناز یباب منع از نگريسنت بسو -340
باب کراهيت اينسو و آنسو ديدن در مناز بدون عذر -341
قربها یمناز بسو یباب منع از ادا -342
مناز گزار یباب حرام بودن رد شدن و گذشنت از پيش رو -343
15
آنکه مؤذن شروع به اقامت منايد، خواه مناز نافلهء مذکور سنت به مناز نافله پس از یباب کراهيت آغاز منودن مقتد -344
آن مناز و يا غري آن باشد
مناز شب از ميان شب ها یباب کراهيت خاص ساخنت روز مجع به روزه گرفنت يا شب مجعه برا -345
و آن اين است که شخص دو روز يا بيش از آن روزه گرفته و در بني آن خنورد ) یدر پ یپ(باب حترمي روزهء وصال -346
و نياشامد
باب حترمي نشسنت بر سر قربها -347
ساختمان بر آن یکردن قربها و بنا باب منع از گچ -348
باب تأکيد حرمت گرينت برده از نزد آقايش -349
باب حترمي شفاعت در حدود -350
آب و امثال آن یجناست کردن در راه مردم و سايهء شان و رها باب ممانعت از -351
باب ممانعت از بول کردن و امثال آن در آب ايستاده -352
ديگر در خبشش یضاز فرزندانش را بر بع یدادن پدر بعض یباب کراهيت برتر -353
زن بر مرده بيش از سه روز جز بر شوهرش که چهار ماه و ده روز است یو سوگوار یباب حترمي عزادار -354
کردن بر یارها و فروخنت بر فروخنت و خواستگارو رفنت پيشا پيش سو یصحرائ یبرا یباب حترمي فروخنت شهر -355
برادرش، مگر اينکه خود اجازه دهد يا درخواست او رد گردد یخواستگار
نا مشروع یباب منع از بيهوده خرج کردن در راهها -356
و منع از یمزاح باشد و يا راست یمسلمان به سالح و امثال آن خواه از رو یممانعت اشاره کردن مسلمان بسوباب -357
دست بدست کردن مششري از غالف کشيده
داشته باشد ینکه عذرباب منع از بريون آمدن از مسجد بعد از اذان تا مناز فريضه را ادا منايد، مگر آ -358
بدون عذر) نازبو(باب کراهيت رد کردن رحيان -359
و غريه هراس شود و روا بودن آن در یمثل خود بين یکه بر او از فساد یشخص یباب کراهيت ستايش در روبرو -360
که از اين موضوع در امان باشد یمورد کس
که در آن وبا آمده، مکروه است، چنانچه داخل شدن در آن، در اين یباب در مورد اينکه بريون شدن از شهر -361
حالت نيز کراهيت دارد
و سحر یحرمت شديد جادوگر باب -362
کفار، هرگاه بيم آن رود که بدست دمشنان افتد یشهرها یباب منع از مسافرت با قرآن بسو -263
و وضوء ساخنت و مسائل ديگر باب حترمي استعمال ظروف طال و نقره در خوردن و آشاميدن -364
شده باشد یکه زعفران مال یباب حرمت پوشيدن لباس -365
باب منع از سکوت در روز تا شب -366
خود را یقرار دادن غري ول یمي نسبت دادن شص خود را به غري پدرش و ولباب حتر -367
اهللا عليه وسلم از آن منع کرده است یباب بيم از ارتکاب آنچه خدا و رسول اهللا صل -368
شود، که چه بگويد و چه کند یکه مرتکب کار حرامباب در مورد آن -369
باب احاديث متفرقه و لطائف -370
باب استغفار و آمرزش طلبيدن از درگاه پروردگار -371
متقيان و پرهيزگاران مهيا کرده است یکه خداوند بزرگ در شت برا یباب در مورد نعمت هائ -372
16
بسم اهللا الرمحن الرحيم
هللا علیھمؤلف رحمھمھءمقدمر خداوند يکتای چريه وغالب و آمرزنده را که بر روز لباس شب می گستراند تا پندی باشد ثنا باد
.را و بينائييی باشد مر آنانی را که صاحبان خرد و انديشه اند و پند پذيرمر خداوندان چشم و دل
را بيداری نصيب فرمود و آنان را برگزيد و در اين دنيا نعمت هءخداونديکه از ميان بندگانش عد
زهد و پارسائی ارزانی و به تداوم فکر و انديشه، و مالزمت ذکر و پندگريی و مراقبت خويش مشغول داشت و
آنان را توفيق داد که بر طاعتش پيوستگی کنند و برای سرای آخرت خود را آماده سازند و از آنچه وی را هم
خبشم آورده و سبب هالکت شود خود را بر حذر داشته و در حتت هر گونه شرائط بر اين امور مواظبت و
.پيوستگی منايند
.شترين ثناها را حبضورش تقدمي ميکنمثنايش می گومي و رساترين و پاکيزه ترين و شاملترين و بي
و هو حممد بند. مهربان نيست هءو گواهی ميدهم که معبود برحقی جز يک اهللا نيکوکار خبشند
فرستاده و حبيب و خليل خداست، آنکه بسوی راه راست و دين ثابت و برحق هدايتگر است که درودها و
.ن و ديگر صاحلان و نيکوکاران بادفرزندان شا هءديگر پيامربان و هم و سالم خدا بر او
:اما بعد
: خداوند در قرآن کرمي می فرمايد
من از آنان روزی درخواست نکرده و منی خواهم که . ونيافريدم جن و انس را مگر اينکه مرا بپرستند
)٥٧–٥٦: الذاريات (.مرا طعام دهند
دند از اينرو بر آنان حق است و اين آيه صريح است در آنکه آنان برای عبادت و نيايش آفريده ش
.های دنيا اعراض کننده سزاوار که برای آنچه آفريده شده اند توجه و اهتمام ورزيده و با پارسائی از ر
.زيرا دنيا سرای فناست نه سرای بقا و مرکب عبور است نه منزل شادمانی
.و آغاز گسسنت است نه سرای پيوسنت
.عبادتگران و هشيارترين مردم آن پارسايان انداز اين رو مردم بيدار آن فقط
مهانا صفت زندگانی دنيا مانند آبيست که از آمسان فروفرستادمي تا بآن باران انواع : خداوند می فرمايد
خمتلف گياه زمني از آنچه آدميان وحيوانات به آن تغذيه می کنند برويد تا آن هنگام که زمني از خرمی و سبزی
و آرايش کرده و مردم خود را بر آن قادر و متصرف پندارند که ناگهان فرمان ما روز يا شب خبود زينت بسته
در رسد و آمه را درو کند و چنان خشک شود که گوئی ديروز در آن هيچ نبوده، اينگونه آيات مان را برای
.44: يونس. اهل فکرت بيان می کنيم
.و آيات وارده در اين مورد زياد است
17
:گفته شاعر عربی که و چه خوش
دنيا را طالق داده و از فتنه ها ترسيدند ا خداوند را بندگان زيرکيست که مهان
که آن جايگاه زندگان نيست ر دنيا نگريستند و چون دانستند د
.ر آن بعنوان زورق جنات بکار بردنددآنرا دريايی انگاشته و اعمال صاحله را
م وحال ما هم چنان که گفته آمد پس مکلف را شايد، که چون حال دنيا چنانست که توصيفش کرد
راه برگزيدگان و مسلک خداوندان انديشه و بينائی را برگريد و به آنچه گفته شد اهتمام ورزيده و به آنچه
اهللا عليه وسلم یصلاشاره رفت خود را آماده سازد و ترين راه برای اين سالک اين است که به سنت نبوی
.پيدا کند دخوآشنا شود و
2: مائده. با مهديگر به نيکوکاری و تقوی مهکاری کنيد: خداوند می فرمايد
:فرمود اهللا عليه وسلم یصلو در حديث صحيح آمده که رسول اهللا
. خداوند بنده را ياری و اعانت ميکند تا حلظه ايکه او در صدد ياری و اعانت برادرش باشد
: و هم فرموده است که
آن هءر کار خري راهنمائی کند برای وی مثل ثواب عمل داده می شود، که برای اجنام دهندهر آنکه ب
.ارزانی ميگردد
: و هم فرموده است که
مهان پاداش کسانی که از او پريوی می کنند داده می شود بدون به آنکه براه خريی دعوت کند،
.اينکه از مزدشان کم شود
:فرمودند عنهاهللا یرض یعلو اينکه ايشان برای
تو يک فرد را هدايت کند برايت از شترهای سرخ هءپس سوگند به خدا که هرگاه خداوند بوسيل
.تر است
را گرد آورم شامل اهللا عليه وسلم یرسول اکرم صلاز اين رو مناسب ديدم خمتصری از احاديث
نی آن بوده شامل بيم و نويد آداب ظاهری و باط هءاموری که راهنمائی صاحبش بسوی آخرت و حاصل کنند
از احاديث زهد و رياضت های روانی و ذيب اخالق و . و ديگر انواع از آداب سالکان راه حقيقت باشد
.پاکی و مداوای دهلا و حفظ و استقامت اعضاء از کجی و احنراف و جز آن از مقاصد عارفان
ضح را ذکر کنم و آن را به کتاای و در اين مورد بر خود الزم می بينم که فقط احاديث صحيح وا
صحاح معروف نسبت دهم و در ابتدای ابواب آيات قرآن کرمي را بياورم و آنچه را که به ضبط و شرح معنای
خفی نياز داشته باشد با اشاراتی زيبا مزين سازم وهرگاه در آخر حديث بگومي متفق عليه معنايش آنست که
.اند حديث را خباری و مسلم روايت کرده
18
اميدوارم اگر چنانچه کتاب متام شود مؤلف را بسوی امور خري راهنمائی منوده و مانعش از انواع بدی
.ها و مهلکات گردد
و من از برادری که اندک سودی از آن برد خواستارم که برای من، والدين، مشايخ و ديگر دوستامن
.مسلمني دعا کند هءو هم
.کارهامي را به او وا می گذارمتکيه بر خداوند خبشنده دارم و
.و حسبی اهللا و نعم الوکيل و ال حول و ال قوة إال باهللا العزيز احلکيم
19
بسم اهللا الرمحن الرحيم
باب در مورد اخالص و درست ساخنت نيت در مههء کردارها . 1 .و گفتار ها وحاالت پوشيده و پنهان
یَن ُحَنَفاء َوُیقِیُموا َوَما أُِمُروا إِالَّ لِیَ { : قال هللا تعالی َ ُمْخلِِصیَن لَُھ الدِّ ْعُبُدوا هللاََّمةِ َكاَة َوَذلَِك ِدیُن اْلَقیِّ َالَة َوُیْؤُتوا الزَّ ٥: البینة}الصَّ
ْنَیا َنُموُت َوَنْحَیا َوَما َنْحُن بَِمْبُعوثِینَ { : و قال تعالی }إِْن ِھَي إِالَّ َحَیاُتَنا الدُّ ٣٧: المؤمنون
قُلْ إِن ُتْخفُوْا َما فِي ُصُدوِرُكْم أَْو ُتْبُدوهُ َیْعَلْمُھ ّهللاُ َوَیْعَلُم َما {: و قال تعالیَماَواِت َوَما فِي األْرِض َوّهللاُ َعلَى ُكلِّ َشْيٍء َقِدیرٌ ٢٩: آل عمران}فِي السَّ
اسالم پرستش کنند، و از و امر نشدند مگر اینکھ خدا را بھ اخالص کامل در دین : میفرمایدخداوند 5: بینھ. غیر دین حق روی گردانند و برپا دارند نماز را و بدھند زکات را و این است دین درست
قبول نمیرسد و لیک تقوی ھءھرگز گوشت و خون این قربانی ھا نزد خداوند بھ درج: و میفرماید 37: حج. قبول می رسد ھءشماست کھ در پیشگاه خدا بدرج
آل . بگو اگر پنھان کنید آنچھ در دلھای شا است یا آشکار نمائید، خداوند آن را می داند: یدو میفرما 29: عمران
وعن أَمريِ الْمؤمنِني أيب حفْصٍ عمر بنِ الْخطَّابِ بن نفَيل بنِ عبد الْعزى بن رياح بن -1
ه،رضي اهللا عن .يكَعبِ بن لُؤي بن غالبٍ القُرشي العدوعبد اللَّه بن قُرط بنِ رزاح بنِ عدي بن
وإِنما لكُلِّ امرئٍ مـا ت،إنما اَألعمالُ بالنيا« مسعت رسولَ اهللا صلّى اُهللا علَيه وسلَّم يقُولُ :قال
ه إىل اهللا ورسفهجرت هولسإِلَى اهللا ور هترهج تكان ى ، فمنونا ه،ولينـه لـدترت هجكاَن ومن
.متفَق على صحته »أَو امرأَة ينكحها فهجرته إىل ما هاجر إليه ا،يصيبه
:روايت شده که گفت اهللا عنه یرضاز حضرت عمر بن اخلطاب -1
تگی مهانا ثواب اعمال به نيت بس: شنيدم که فرمود اهللا عليه وسلم یصلاز رسول خدا
نيت خود را درميابد، پس کسی که هجرت او بسوی خدا و رسول او هءدارد و هر کس نتيج
است ثواب هجرت بسوی خدا ورسولش را در مي يابد و کسی که هجرتش بسوی دنيا باشد
بآن مريسد يا هجرت او برای ازدواج با زنی باشد، پس هجرت او بسوی چيزيست که بـرای
.سترسيدن به آن هجرت منوده ا
20
اعمال و هءاين حديث معنا و مفهوم وسيعی دارد و می رساند که مسلمان بايد در مه: ش
ت خداوند ثوابی ويش قرار دهد زيرا بدون اخالص نياقوال خويش رضای خداوند را منظور نظر خ
و هم بايد گفت که هجرت لفظی آنسـت کـه . و مکافاتی نيکو در برابر عمل انسان منی دهد
کاشانه اش را برای خدا رها کند، ولی هجرت حقيقی آنست که انسان از گناهان انسان خانه و
و املهاجر من هجر ما ـی اهللا : و منهيات خداوندی دوری جويد چنانچه در حديث ديگر آمده
)مترجم. (عنه
ل اهللا صلّى اُهللا قال رسو: وعن أُم الْمؤمنِني أُم عبد اللَّه عائشةَ رضي اهللا عنها قالت -2
:تقَالَ. »يغزو جيش الْكَعبةَ فَإِذَا كَانوا ببيداَء من اَألرضِ يخسف بأَولهِم وآخرِهم «:علَيه وسلَّم
:قـال ؟ م،نـه كَيف يخسف بأَولهِم وآخرِهم وفيهِم أَسواقُهم ومن لَـيس م ه،قُلْت يا رسولَ اللَّ
»رِهآخهِم ولبِأَو فسخم،ي هِماتلَى نِيثُون ععبي ثُم« هلَيع فَقتم.
:از ام املؤمنني عائشه رضی اهللا عنها روايت است که گفت -2
لشکری برای تسلط بر کعبه مـی جنگنـد و : فرمود پيامرب خدا صلی ا هللا عليه وسلم
اهللا عنـها یعائشه رض. ند، اول و آخر شان به زمني فرو برده شوندچون به زمني صحرايی رس
ای رسول خدا چگونه مهه شان به زمني فـرو : گفتم اهللا عليه وسلم یصلبه رسول خدا : گفت
د که در عقيده و فکر و عمل برده می شوند، در حاليکه در ميان شان بازاريان و کسانی هستن
شان به زمني فرو برده می شوند، هءمه: فرمود عليه وسلم اهللا یآحنضرت صلان نيستند؟ با ايش
.ولی در آخرت بر طبق نيت های شان برانگيخته می گردند
ال هجرةَ بعـد «:موعن عائشة رضي اهللا عنها قَالَت قالَ النبِي صلّى اُهللا علَيه وسلَّ -3
.همتفَق علَي »ذَا استنفرِتم فانفرواالْفَتحِ، ولكن جِهاد ونِيةٌ ، وإِ
.مال هجرةَ من مكَّةَ َألنها صارت دار إِسال :هومعنا
:فرمود اهللا عليه وسلم یصلا روايت است که پيامرب خدا اهللا عنه یعائشه رضاز -3
ت و هرگاه بـه هجرتی بعد از فتح نيست، ولی جهاد و نيت جهاد به حال خود باقيس
.جهاد دعوت شديد، آن را لبيک گفته، بسوی آن بشتابيد
مکرمه سرزمني اسالم هءمعنای حديث آنست که هجرتی از مکه وجود ندارد، زيرا مک
.گرديده است
21
برای مسلمانان در آن وقـت بـه : مفهوم اين حديث امام خطابی گويد هءدر بار: ش
رای دين شان نگرانی نداشته اند هجرتـی بسـوی علت اينکه مکه فتح گرديده و مسلمانان ب
چون، علت وجوب هجرت در ابتداء نيز خباطر قلت مسلمني در آن وقت در . مدينه الزم نبود
مدينه بوده تا بدين ترتيب مسلمانان در مدينه زياد شده و قدرت يابند، کـه در واقـع ايـن
وده است، اما پس از فتح مکـه از هجرت به سوی پيامرب خدا و محايت از ايشان و تعليم دين ب
)مترجم. (اين امر بی نيازی بوده و مسلمني توان و نريوی محايت از خويش را داشته اند
كُنا مع النبِـي :قالوعن أيب عبد اللَّه جابِرِ بنِ عبد اللَّه اَألنصارِي رضي اهللا عنهما -4
والَ قَطَعـتم واديـاً إِالَّ ا،إِنَّ بِالْمدينة لَرِجاالً ما سرتم مِسري«:قال غَزاة فَصلّى اُهللا علَيه وسلَّم يف
ضرالْم مهسبعكُم حوا مكان « ةي روايفرِ«: ويف اَألج ركُوكُمإِالَّ ش« لسم واهمر.
ارِيخالب ورواهنع اللَّه يضسٍ رأَن نع ـلّى اُهللا :قالهص بِيالن عم وكبت ةوغَز نا منعجر
ـ «:علَيه وسلَّم فَقَالَ نعم ـمهياً إِالَّ وادالَ وباً وعا شلَكْنا سم ينةا باملداً خلْفَناما،إِنَّ أَقْو مـهسبح
ذْرالْع«.
:ی رضی اهللا عنه روايت است که فرموداز ابی عبد اهللا جابر بن عبد اهللا انصار -4
صلی اهللا عليه وسلم شرکت داشتيم، آحنضـرت اسالمما در جنگی از جنگهای پيامرب
مهانا در مدينه مردانی هستند که مشا مسريی را طی نکرديد و در : صلی اهللا عليه وسلم فرمود
از مهراهی با مشا باز ی آا را سري ننموديد، مگر اينکه آنان با مشا بودند که بيمار را هيچ واديی
.داشته است و در روايتی آمده است، مگر اينکه آا در اجر با مشا شريک اند
مـا از جنـگ : روايت منوده که فرمود اهللا عنه یرضو خباری رمحه اهللا آن را از انس
انا، در مه: فرمود اهللا عليه وسلم یآحنضرت صلبازگشتيم، اهللا عليه وسلم یپيامرب صلتبوک با
کوهستانی و هيچ وادی را طی نکردمي مگـر اينکـه همدينه کسانی را ترک منودمي که هيچ را
.آنان با ما بودند و جز عذر، آا را چيزی از مهراهی با ما باز نداشت
اين حديث می : را جع به شرح اين حديث مبارک عاقولی در شرح املصابيح گويد: ش
چـون ) اليستوی القاعدون(هءشريک بوده و به آيه ای کرمي رساند که آنان در اجر مساوی و
مفهوم ترجيح جانب غازی بر قاعد را می رساند، و البته ايـن قاعـد هـم در استدالل گردد
صورتيکه عذری نداشته باشد و بدون عذر از جهاد باز ماند، بنا براين در ميان حديث مبارک
.مذکوره تنافسی ديده منی شود هءکرمي هءو آي
22
5- هـدجو ـوهأَبو ـوهو ،همـننسِ رضي اهللا عنِ اَألخب زِيدن ينِ بعم زِيدأيب ي نعو
كَانَ أيب يزِيد أَخرج دنانِري يتصدق بِها فَوضعها عند رجلٍ يف الْمسجِد فَجِئْـت : قَال صحابِيونَ،
بِه هتا فَأَتيهذْتقالفَ .افَأَخ: دأَر اكا إِيم اللَّهـلَّم ت،ووس هلَيلّى اُهللا عص إِلَى رسول اللَّه هتاصمفَخ
.يرواه البخار »ولَك ما أَخذْت يا معن د،لَك ما نويت يا يزِي«:فَقَالَ
:د بن االخنس رضی اهللا عنه روايت شده کهياز ابو يزيد معن بن يز -5
پدرم ابويزيد مبنظور صـدقه دادن : و پدر و پدربزرگش مهه صحابی بودند،گفتخود
چند ديناری را نزد شخصی در مسجد گذاشت تا آن را برای نيازمندی صدقه دهد، سپس من
خبدا من خنواستم که اين پول بـرای : آمده و آن مبلغ را گرفتم و نزد پدرم آوردم، پدرم گفت
رب صلی اهللا عليه وسلم آمده با پدرم در اين مورد، خماصـمه و از تو داده شود و من حبضور پيام
ای :هاو پيش پيامرب صلی اهللا عليه وسلم شکايت بردم، آحنضرت صلی اهللا عليه وسلم فرمود ک
تو بر اساس نيت خويش اجر داده می شوی، و تو ای معن صاحب پولی هستی که گرفته يزيد
.ای
و صـحبت بودن فخر کردن به مواهب پروردگاردرين حديث اشاره است به روا : ش
منودن از نعمت رب اجلليل و هم روا بودن رفنت نزد حاکم چنانچه دعوی ميان پدر و پسر هم
باشد و اينکه مطلق اين کار عقوق و نافرمانی بشمار منی رود و هم اينکه مناينـده گـرفنت در
ه صدقه دهنده بـه طبـق نيـت نافله جواز دارد و هم اينک هءصدقه دادن و خبصوص در صدق
.خويش مزد داده می شود، خواه به مستحق برسد يا خري
وعن أيب إِسحاق سعد بنِ أيب وقَّاصٍ مالك بن أُهيبِ بنِ عبد مناف بنِ زهـرةَ بـنِ -6
ي اللَّهرض رِيهالز يالْقُرش بِ بنِ لُؤىنِ كعةَ برنِ مالبِ بك لَهـم ـهودششرة الْمالْع أَحد ،هنع
جاَءنِي رسولُ اهللا صلّى اُهللا علَيه وسلَّم يعـودنِي عـام حجـة « :بِالْجنة ، رضي اللَّه عنهم قال
، وأَنا ذُو مـالٍ يا رسول اللَّه إِني قَد بلغَ بِي من الْوجعِ ما ترى :تالْوداعِ من وجعٍ اشتد بِي فَقُلْ
نةٌ لرثُنِي إِالَّ ابالَ يي؟ ي،ومال ق بثُلُثَىدلَ اهللا :تقُلْ ،ال: قَالَ أَفأَتصارسوطُر يال، :قالف ؟فالش قُلْت
ير مـن أَنْ أَو كَبِري إِنك إِنْ تذر ورثتك أغنِياَء خالثُّلثُ والثُّلُثُ كثري : قال فالثُّلُثُ يا رسول اللَّه؟
وإِنك لَن تنفق نفَقةً تبتغي بِها وجه اهللا إِالَّ أُجرت علَيها حتـى مـا س،تذرهم عالَةً يتكفَّفُونَ النا
إِنك لن تخلَّـف فتعمـل : قَال يا رسولَ اهللا أُخلَّف بعد أَصحابِي؟: فَقلْت :تجعلُ يف امرأَتك قَال
رضيو أَقَوام بك تفعى ينتخلَّف حلَّك أَنْ ترجةً ورِفعةً ولعد بِه تدداهللا إالَّ از هجو ي بِهتغبالً تمع
23
اللَّهم أَمضِ ِألصحايب هجرتهم، والَ تردهم علَى أَعقَابِهم، لَكن الْبائس سـعد بـن . بك آخرونَ
.همتفق علي »أَن مات مبكَّةَ » ى لَه رسولُ اهللا صلّى اُهللا علَيه وسلَّميرث« خـولَةَ
وی يکی از ده ياريست که بـه ه،از ابی اسحاق سعد بن ابی وقاص رضی اهللا عن -6
:شت نويد داده شده است، روايت است که فرمود
پيامرب صلی اهللا عليه به دنبال بيماری سختی که در حجة الوداع به آن مبتال شده بودم،
ای رسول خدا، خود مشاهده می کنيد : ، خدمت شان عرض کرده گفتموسلم به عيادمت آمدند
که چقدر بيماری بر من فشار آورده و من مرد ثرومتندی هستم و جبـز يـک دختـر وارثـی
مامل را صدقه بدهم؟ 3/2ندارم،آيا اجازه می فرمائيد که
طور؟نصف آنرا چ: گفتم! خري: فرمود
.نه: فرمود
مامل را چطور؟ هءحص 3/1: گفتم
حصه هم زياد است يـا فرمـود 3/1. مالت را صدقه بده هءحص 3/1. بلی :فرمود
مهانا اگر تو ورثه ات را، غنی بگذاری، تر از آنست که آا را فقري و نيازمند . است هنگفت
مبنظور رضای اهلی اجنام منی تو هيچ مصرفی . ترک کنی،که دست شان بسوی مردم دراز باشد
.دهی، مگر اينکه ثواب آن را در می يابی، حتی لقمه ای را که در دهن مهسرت ميگذاری
عرض کردم يا رسول اهللا، آيا بعد از دوستامن می مامن يا چطور؟: گفت
که تو بعد از ايشان منی مانی، در حاليکه عملی اجنام می دهی تا رضای اهلی را : فرمود
مگر اينکه بر مقام و منزلتت افزوده می شود و شايد تو مبانی تا برخی از تو نفع برند و دريابی
خدايا، هجرت اصحامب را قبول بفرمـا و : از تو زيان ببينند، سپس فرمود" کفار"برخی ديگر
اهللا یپيامرب صلآنان را به گذشتگان شان باز مگردان، ولی بيچاره سعد بن خوله است، گويی
.او اظهار اندوه می منايند زيرا او به مکه وفات يافته بود هءدر بار معليه وسل
آنان دوست نداشتند در سرزمينی کـه خبـاطر : ابن حجردر فتح الباری می گويد: ش
خدا از آن هجرت کرده اند اقامت منايند، از اين جهت سعد ترسيد که مبادا در آن مبـريد و
.سعد بن خوله در آن ابراز اندوه فرمود از مردن اهللا عليه وسلم یصلرسول اهللا
24
، و هـم مال جواز نـدارد 3/1و اين حديث دليل است بر اينکه وصيت به زياده از
رحم از آن دريافت مـی هءنيکو بودن واستحباب عيادت بزرگ از پريوانش و تشويق بر صل
)مترجم. (گردد
قالَ رسولُ اهللا صلّى اُهللا :قال عنه وعن أيب هريرة عبد الرحمن بنِ صخرٍ رضي اهللا -7
ولَكن ينظُر إِلَى قُلُوبِكُم وأَعمالكُم م،وال إِىل صورِكُ م،إِنَّ اهللا ال ينظُر إِىل أَجسامكْ«:علَيه وسلَّم
.مرواه مسل »
:روايت است که گفت اهللا عنه یرضاز ابو هريرة عبد الرمحن بن صخر -7
های مشـا منـی ه مهانا خداوند به پيکرها و چهر: فرمود اهللا عليه وسلم یضرت صلآحن
.نگرد، بلکه به دهلای مشا می نگرد
اين حديث داللت می کند بر اينکه انسان از نيت و عمل خويش مورد باز پـرس : ش
قرار می گريد، از اينرو الزم است نيت خويش را خالص برای خدا ساخته و عمل خـويش را
.عيار سازد اهللا عليه وسلم یصلطابق احکام خدا و رسولش م
سـئلَ رسـول اهللا : قالَ وعن أيب موسى عبد اللَّه بنِ قَيسٍ اَألشعرِي رضي اهللا عنه -8
لـك يف سـبِيلِ أَي ذ ء،صلّى اُهللا علَيه وسلَّم عنِ الرجلِ يقاتلُ شجاعةً ، ويقاتلُ حميةً ويقاتلُ رِيا
من قاتلَ لتكُون كلمةُ اللَّه هي الْعلْيا فهو يف سـبِيلِ « :مفَقَالَ رسول اهللا صلّى اُهللا علَيه وسلَّ اللَّه؟
عليه »اللَّه فَقتم
:از ابو موسی عبد اهللا بن قيس اشعری رضی اهللا عنهما روايت است که گفت -8
عليه وسلم در مورد مردی پرسش بعمل آمد، که برای اظهـار از آحنضرت صلی اهللا
شجاعت و دلريی، يا روی عصبيت قومی و يا خباطر رياء می رزمد، که کدام يک از اينها فـی
سبيل اهللا به حساب می آيد؟
آنکه خباطر اعالی کلمة اهللا جبنگد، آن فی سبيل : آحنضرت صلی اهللا عليه وسلم فرمود
.يداهللا به حساب می آ
وعن أيب بكْرة نفيعِ بنِ الْحارِث الثَّقفي رضي اهللا عنه أَنَّ النبِي صلّى اُهللا علَيه وسلَّم -9
هذَا الْقَاتـلُ ه،يا رسول اللَّ :تقُلْ »إِذَا الْتقَى الْمسلمان بسيفيهِما فالْقاتلُ واملقْتولُ يف النارِ«: قال
.همتفق علي »إِنه كَانَ حرِيصاً علَى قَتلِ صاحبِه«: قَال ل؟لْمقْتوفما بالُ ا
:از ابوبکره نفيع بن حارث ثقفی رضی اهللا عنه روايت است که -9
25
هرگاه دو مسلمان با مششريهای شان در برابـر : فرمود آحنضرت صلی اهللا عليه وسلم
ای رسـول : گفتم. هر دو در آتش اند) کشنده و کشته شده(هم قرار بگريند، قاتل و مقتول
خدا، اين شخص قاتل و کشنده است که به دوزخ می رود، مقتول و کشته شده چرا؟
چون او حريص بود که دوسـتش را بقتـل : فرمودند اهللا عليه وسلم یآحنضرت صل
.برساند
اين حديث وعيد و ديد است برای آنانيکه مبنظور دمشنـی دنيـوی يـا طلـب : ش
و زمامداری جبنگند، اما آنکه با اهل بغی و سرکشان جبنگد، يا در مقابل متجـاوز از حکومت
.زيرا شريعت برای او اجازه داده است. خود دفاع کند و کشته شود، داخل اين وعيد نيست
و حديث دليل است بر عقوبت آنکه در دلش نيت چيزی را بکند و بـر آن مصـمم
.دشود، هرچند بر اجنام آن قدرت نياب
صـالَةُ «:مقال رسول اهللا صلّى اُهللا علَيه وسلَّ: وعن أيب هريرةَ رضي اهللا عنه قال -10
الرجلِ يف مجاعة تزيد علَى صالَته يف سوقه وبيته بضعاً وعشرين درجةً ، وذلـك أَنَّ أَحـدهم إِذا
ثُم أَتى الْمسجِد ال يرِيد إِالَّ الصالَةَ ، ال ينهزه إِالَّ الصالَةُ ، لَـم يخـطُ ء،توضأَ فَأَحسن الْوضو
فَإِذَا دخل الْمسجِد كانَ د،خطوةً إِالَّ رفع لَه بِها درجةٌ ، وحطَّ عنه بِها خطيئَةٌ حتى يدخلَ الْمسجِ
الص تا كَانم الَةيف الصاليت حتبِس يه،الةُ ه سـهلجمـا دام يف م دكُملَى أَحلُّونَ عصكَةُ يالئالْمو
مـا لَـم ه،مالَم يؤذ في ه،اللَّهم تب علَي ه،اللَّهم اغْفر لَ ه،اللَّهم ارحم :نيقُولُو ه،الَّذي صلَّى في
يهثْ فدحعليه »ي متفق
: روايت است که اهللا عنه یرضريرة از ابوه -10
که مناز شخص در مجاعت بيست و چند درجه : فرمود اهللا عليه وسلم یآحنضرت صل
زيرا هرگاه يکی از مشا درست وضوء بسازد و سپس . بر منازش در خانه و بازارش برتری دارد
د نراند، هيچ فقط مبنظور ادای مناز به مسجد بيايد، و هيچ امری جز مناز او را به سوی مسج
قدمی منی گذارد مگر اينکه در برابر آن يک درجه مقامش باال می رود، و يک گناهش کم می
شود تا به مسجد برسد، چون به مسجد درآيد، تا هنگامی که مناز مانع برآمدنش شود، گويی
در مناز می باشد و اجر آن را می برد، و فرشتگان تا ماداميکه يکی از مشا در جای مناز
خدايا بر وی رمحت بفرست، : خواندنش نشسته باشد و بر وی دعا می فرستند و می گويند
26
خدايا او را بيامرز، خدايا توبه اش را بپذير، تا حلظه ای که کسی را دران اذيت نکرده، يا بی
.وضوء نشود
ء فضيلتی که در حديث آمده خمتص به مناز مجاعتی می باشد که در مسجد ادا: ش
مناز در خانه قطعاً تر از مناز در بازار بوده، چون نقل گرديده که بازارها حمل اما. گردد
.شياطني می باشند، و بدون شک مناز با مجاعت در بازار و خانه از مناز انفرادی برتر است
، عن رسول وعن أيب الْعباسِ عبد اللَّه بنِ عباسِ بنِ عبد الْمطَِّلب رضي اهللا عنهما -11
إِنَّ اهللا كتـب الْحسـنات «:قالتبارك وتعالَى ه،، فيما يروى عن رباهللا صلّى اُهللا علَيه وسلَّم
ـ :كوالسيئات ثُم بين ذل نةً فمن هم بِحسنة فَلم يعملْها كتبها اللَّه عنده تبارك وتعالَى عنده حس
و ، كـثرية افعإِلَى أَض فعض ةائمعبإِلَى س اتنسر حشع ا اللَّههبا كَتلَهما فَع إِنْ هملةً وإِنْ كام
»للَّه سيئَةً واحدةًهم بِسيئَة فَلَم يعملْها كَتبها اللَّه عنده حسنةً كاملَةً ، وإِنْ هم بِها فعملها كَتبها ا
.همتفق علي
از ابو العباس عبد اهللا بن عباس بن عبد املطلب رضی اهللا عنهما از رسول خـدا -11
منقول است، از آنچه که از پروردگارش جل جالله روايت می کند کـه اهللا عليه وسلم یصل
پس کسی که قصد اجنام خداوند نيکی ها و بديها را نوشته و سپس آن را بيان داشت،: فرمود
عمل نيکی را بنمايد، و آن را اجنام ندهد، خداوند تبارک و تعالی در نزد خويش برايش يـک
کامل می نويسد، اگر قصد اجنام آن منوده و آن را عملی ساخت، خداونـد در هءنيکی و حسن
قصـد نزد خويش ده حسنه تا هفتصد برابر و بيشتر از آ