30
ﻓﺼﻠﻨﺎﻣﻪ ﻋﻠﻤﻲ- ﭘﮋوﻫﺸﻲ» ﭘﮋوﻫﺶ زﺑﺎن و ادﺑﻴﺎت ﻓﺎرﺳﻲ« ﺷﻤﺎره ﭼﻬﻞ و ﻳﻜ ﻢ، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎن1395 : 30 - 1 ﺗﺎرﻳﺦ درﻳﺎﻓﺖ: 11 / 03 / 1394 ﺗﺎرﻳﺦ ﭘﺬﻳﺮش: 02 / 12 / 1395 ﺗﺤﻠﻴﻞ رﻳﺨﺖ ﺷﻨﺎ ﺧﺘﺔ ﺳﻠﻴﻤﺎن ﻲ ﻗﺼ) ع( در ﺗﺮﺟﻤﺔ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻃﺒﺮي ﻣﺮﺗﻀﻲ ﺣﻴﺪري* ﭼﻜﻴﺪهﺔ ﺳﻠﻴﻤﺎن در ﭘﮋوﻫﺶ ﺣﺎﺿﺮ ﻗﺼ) ع( ﻛﻪ از ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺪه ﺗﺮﻳﻦ ﻗﺼ ﻫﺎي دﻳﻨﻲ در ﺟﻬـﺎنﺔ رﻳﺨـﺖ اﺳﺖ و در ﺗﺮﺟﻤﺔ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻛﻬﻦ ﻃﺒﺮي ﻫﻢ رواﻳﺖ ﺷﺪه، ﺑﺮ ﭘﺎﻳﺔ ﻧﻈﺮﻳ ﺷﻨﺎﺳـﻲ» ﭘﺮاپ« ارزﻳﺎﺑﻲ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻪ، ﺷﻤﺎرﮔﺎن ﺷﺨﺼﻴﺖ در اﻳﻦ ﻗﺼ ﻫﺎ و ﺧـﻮﻳﺶ ﻛـﺎري ﻫـﺎيﺔ ﭘﺮاپ و ﺗﺒﺼﺮه آﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﭼﺎرﭼﻮب ﻧﻈﺮﻳﺔ او، ﻫﻤﺨﻮاﻧﻲ ﺑﺴﻴﺎر ﻧﺰدﻳﻜـﻲ داﺷـﺘﻪ ﻫﺎي ﻧﻈﺮﻳ و ﻫﺮ ﺳﻪ ﺣﻪ، ﺣﺮﻛﺖ ﺮﻛﺖ ﻗﺼ ﻫﺎﻳﻲ از ﮔﻮﻧﺔ ﻧﺨﺴﺖ اﻟﮕﻮﻫﺎي ﺣﺮﻛﺘﻲ ﺷﺶ ﮔﺎﻧﺔ ﭘـﺮاپ را ﻧﻤﺎﻳﺶ داده اﻧﺪ. ﺔ ﭘﺮاپ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﺔ ﻣﻘﺎﻳﺴﺔ ﺳـﺎﺧﺘﺎر از آﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻧﻈﺮﻳـﻪ ﻗﺼ ﻫـﺎي ﭘﺮﻳـﺎن روﺳﻲ ﺳﺎﻣﺎن ﭘﺬﻳﺮﻓﺘﻪ و ﺑﻪ ﺷﺎخ و ﺑﺮگﻴـﺖ ﻫـﺎي ﻛﻤـﻪ زاي ﻗﺼﻬﻲ ﻫـﺎ ﭼﻨـﺪان ﺗـﻮﺟ ﻧﺪاﺷﺘﻪ، در ﻣﻄﺎﻟﻌﺔ ﻗﺼ اي از ردة ﻗﺼ ﻫﺎي ﻗﺮآﻧـ ﻲ ﻧﻴـﺰ ﺳـﻮدﻣﻨﺪ واﻗـﻊ ﺷـﺪه اﺳـﺖ. ﺔ ﺳﻠﻴﻤﺎن ﺣﻮادﺛﻲ ﻛﻪ در ﻗﺼ) ع( ـﻪ ﻔﺎق اﻓﺘﺎده، ﺑﺴﻴﺎر ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺣـﻮادث ﻗﺼّ اﺗ ﻫـﺎي ﭘﺮﻳـﺎن اﺳﺖ و ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه را ﺑﺮ آن داﺷﺘﻪ ﺗـﺎ دادوﺳـﺘﺪ ﻫـﺎي ﺗـﺎرﻳﺨﻲ ﻣﻴـﺎن اﻳـﻦ دو ﻗﺼـﻪ را ﻧﺘﻴﺠﻪ ﮔﻴﺮي ﻛﻨﺪ. واژه ﻫﺎي ﻛﻠﻴﺪي: ﻗﺮآن، ﺳﻠﻴﻤﺎن) ع( ، ﺗﺮﺟﻤﺔ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻃﺒﺮي، ﭘﺮاپ، رﻳﺨﺖ ﺷﻨﺎ ﺳﻲ. * اﺳﺘﺎدﻳﺎر ﮔﺮوه زﺑﺎن و ادﺑﻴﺎت ﻓﺎرﺳﻲ، داﻧﺸﮕﺎه ﭘﻴﺎم ﻧﻮر[email protected]

ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

  • Upload
    others

  • View
    0

  • Download
    0

Embed Size (px)

Citation preview

Page 1: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

»پژوهش زبان و ادبيات فارسي« پژوهشي - فصلنامه علمي

1- 30: 1395تابستان م، و يك شماره چهل 11/03/1394: تاريخ دريافت 02/12/1395: تاريخ پذيرش

در ترجمة تفسير طبري )ع(ي قصة سليمانختشناريختتحليل

* مرتضي حيدري

چكيدههاي ديني در جهـان ترين قصهدهشكه از شناخته )ع(در پژوهش حاضر قصة سليمان

شناسـي است و در ترجمة تفسير كهن طبري هم روايت شده، بر پاية نظرية ريخـت هـاي كـاري ها و خـويش در اين قصه، شمارگان شخصيت. ارزيابي شده است »پراپ«

هاي نظرية او، همخواني بسيار نزديكـي داشـته آنها با چارچوب نظرية پراپ و تبصرهگانة پـراپ هايي از گونة نخست الگوهاي حركتي ششركت قصه، حركتو هر سه ح

ه از آنجا كه نظرية پراپ بر پاية مقايسة سـاختار . اندرا نمايش داده هـاي پريـان قصـه هـاي كميـت برگ و روسي سامان پذيرفته و به شاخ هي زاي قصـهـا چنـدان تـوج

. ي نيـز سـودمند واقـع شـده اسـت هاي قرآنـ اي از ردة قصهنداشته، در مطالعة قصهه )ع(حوادثي كه در قصة سليمان هـاي پريـان اتفاق افتاده، بسيار مشابه حـوادث قصـ

را قصـه ميـان ايـن دو تـاريخي هـاي است و نويسنده را بر آن داشته تـا دادوسـتد .گيري كندنتيجه

.سيشناريخت ،، ترجمة تفسير طبري، پراپ)ع(قرآن، سليمان :هاي كليدي واژه

[email protected] پيام نور دانشگاهگروه زبان و ادبيات فارسي، استاديار *

Page 2: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/ 2

مقدمه

هـاي دينـي، كردن مطلق هنر و ادبيات در گذار زمـان از انديشـه كوشش براي منتزعهـاي هاي مقدس بـر فرهنـگ و ادبيـات ملـت تأثير كتاب. )1(كوششي نافرجام خواهد بود

هاي زنـدة جهـان جهان چنان فراگير بوده كه دريافت معاني كنايي و تلميحات ادبي زبانهـا بـه دشـواري ثار ادبي كالسيك جهان، بدون آشنايي بـا ايـن كتـاب امروز و خوانش آ

هـاي مقـدس، انديشـمندان هاي پوشيدة كتابها و آموزهاز ديرباز كشف راز. ممكن استدر زبـان و ادبيـات »نقد ادبي«بزرگ جهان را به تكاپو واداشته، تا جايي كه دانشي به نام

هاي مقـدس و آسـماني انجام پذيرفته بر كتاب هايها و كنكاشملل جهان، وامدار كاوشميرچـا اليـاده . )3(ادبيات فولكلور جهان نيز از مضامين دينـي بـارور شـده اسـت . )2(استتر، آشنا شدن با فرهنگ عامة مـردم انداز مذهبي وسيعبراي دستيابي به چشم«: گويد مي

. )123: 1387الياده، ( »تر استاروپايي مفيدترين گونه از انواع خانوادة فولكلور دانست كـه در تـاريخ بشـر توان ژرفها را ميقصه

هاي ديني كه قهرمانان آنها بزرگان دين هسـتند، از خـانوادة حكايت .ريشه دوانيده استهـاي عاميانـه ها و افسانههاي ديني با روايتگاهي برخي از قصه. روندها به شمار ميقصه

. )4(انداي و عاميانه يافتهفسانهاند و ماهيتي اآميخته شدههـاي در كتـاب هاي يادشـده يكي از مصادر تفسير قرآن، اسراييليات بوده كه داستان

هـاي رو بسياري از تفسيرهاي قرآني از قصـه از همين. ويژه تورات استمقدس پيشين، به .)5(زندگاني پيامبران، جنبة تطبيقي و انتقادي بااليي در مطالعات ادبي دارند

بيان مسئله

هـاي امـروزين نيـز نوين دانـش هايتوان با ابزارمرواريد معاني ژرف كالم الهي را ميايـن پـژوهش بـا چنـين . اي بخشـيد گونـه هاي قرآني، پويـايي ديگـر سفت و به گفتمان

هـاي درآمدي است براي رسيدن به ساختار بنيادين همـة قصـه رويكردي سامان يافته و گسترش و تعميق پژوهش حاضر، نيل به دستگاه ساختاري اين . متون تفسيريقرآني در

. ها را در پي خواهد داشترده از قصه

Page 3: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

3 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

روش پژوهش

در ارزيـابي ،»والديميـر پـراپ «شناسـي در پژوهش كـاربردي حاضـر، نظريـة ريخـت در ترجمة تفسـير طبـري، بـه روش تحليـل محتـواي ) ع(ساختاري قصة حضرت سليمان

تـرين شـده از شـناخته )ع(قصة حضرت سـليمان . شودگرفته ميتفسيري به كار -ي تبيينتفصـيل از ، به »پادشاهان«كه در كتاب مقدس نيز در بخش نخست هاي قرآني استقصه

را در كتاب مقدس هم ايـن پيـامبر »هاي سليمانغزل غزل«آن ياد شده و گفته شده كه پردازي بسياري از شاعران و نويسـندگان كارماية مضموناين قصه، . پادشاه نوشته است -

ترين مرجع در تفسير نقلي ترجمة تفسير طبري نيز نخستين و جامع. )6(قرار گرفته است .)7( به زبان فارسي است و بر همة تفاسير پس از خود تـأثير ژرفـي نهـاده اسـت ) روايي(

گزينش بر اساس شاخص بودن، بنابراين مورد و منبع مطالعاتي نويسنده در اين پژوهش .شده است

تبيين مفاهيم و چارچوب نظري پژوهش

ء يـا موضـوع اي يك شيبررسي روابط متقابل ميان اجزاي سازه«ساختارگرايي يعني اي عميـق بـه هـاي سـاختاري بـا ريشـه پيشينة پژوهش. )هفت: 1386پراپ، ( »فولكلوريك

اين شاخه از علوم . )8(گرددميالدي بازمي 1916تا 1915هاي سالگرايي نظريات صورتـ انساني، چنان پذيرش و پويايي شـگفت ي يافـت كـه برخـي از انگيـزي در مطالعـات ادب

»گـرا تلقـي كـرد توان فعاليتي ساختنقد ادبي را مي«: آن داشت كه بگويندمنتقدان را برشناسي را فولكلور حوزة 1960و 1950اي كه در دهة ترين نظريهنافذ. )152: 1388ژنـت، (

پـراپ، ( بـود پدر واقعي نهضت جديد، والديمير پـراپ وتكان داد، نظرية مكتب ساختاري ، از 1هاي گردآوري شدة آفاناسـيف پراپ، مجموعة صد قصة روسي از قصه«. )28-29: 1371

هـا از ايـن قصـه . )Hale, 2006, pt. 2: 58( »را مواد كـار خـود قـرار داد 151تا 50شمارة هـا، هـا، غـول هـا، اژدهـا هاي پريان دربارة پريان، جنقصه«. هاي پريان بودندخانوادة قصه

1. Afana´s’ev

Page 4: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/ 4

آور ها و ديگر موجـودات خيـالي و جـادويي هسـتند كـه حـوادث شـگفت گرها، جادوديوآفرينند و در زندگي افراد بشـر اغلـب از بدجنسـي و گـاه از سـر مهربـاني و محبـت، مي

. )32: 1388جمال ميرصادقي، ( »ورندآتغييراتي به وجود مي، نخستين اقدام در فهرست كردن و )1927(اش شناسي قصة عاميانهكه ريخت«پراپ

هاي عاميانه بود، تأليفش را با مفهوم فرماليسـتي كـاركرد هاي روايي در قصهتحليل طرحوي ). 461: 7، ج 1388ولـك، ( »هـاي عاميانـه آغـاز كـرد به عنوان عنصر هميشگي در قصه

كـاري را بـه نامـد و خـويش كاري ميهاي پريان را خويشاي قصهترين جزء سازهكوچكپـراپ، (كنـد عمل و كار يك شخصيت از ديدگاه اهميتش در پيشـبرد قصـه تعريـف مـي

كاري، تعريـف اي از آن خويششدهكاري، خالصة فشردهبراي هر خويش. )9( )هشت: 1386وضـعيت آغـازين، هـر «. ك كلمه و يك نشانة قراردادي نياز استاي از آن در يشدهكوتاه

نشـان داده αشناسي است كه با رود، يك عنصر مهم ريختكاري به شمار نميچند خويشيكي از اعضاي خـانواده، براي نمونه، . شوندها آغاز ميكارياز اينجا به بعد، خويش. شودمي

.)β ()Hale, 2006, pt.2: 58: ت، نشانهغيب: تعريف( »شوداز جمع خانواده غايب ميبار اين نظريه را بيان و اثبات كرد، اولين گام در تحقق فرضية خـويش او كه نخستين

توصـيف يـك قصـة «. )10( را شناخت و تعيين دقيق عناصر ثابـت و متغيـر قصـه دانسـت نگـاه بـا كـل اثـر را اش، ارتباط اين اجزا با يكـديگر و آ مشخص با توجه به اجزاي سازنده

هـاي شناسي پراپ، بازيگران و كنشدر نظرية ريخت). 59: همان( »گويند شناسي ميريختبرخـي از . )Bertens, 2001: 37-39(انـد هـاي گونـاگون، مشـابه آنـان در حـوادث داسـتان

هستند، نـه ي جزئيهانوساناينها فقط . توانند جايشان را تغيير دهندها ميكاريخويشنيـز مـواردي از نقـض قاعـدة . هاي جديديام تركيبي و ساختماني جديدي و يا محورنظ

هاي پريان تشخيص كاري را در ساختار قصهويك خويشپراپ، سي. )11(صريح وجود دارددارنـده، قهرمان، ضد قهرمـان، گسـيل . رسانندداد كه هفت شخصيت، آنها را به انجام مي

هـا هسـتند كـه وي آنهـا را شخصـيت قصـه ده، هفـت ير، بخشنده، يـاريگر و شـاهزا شريا كمبود و نيـاز ) A(پراپ، بسط و گسترشي در قصه را كه از شرارت . )12(شناسانده است

)a (ــا گذشــت از خــويششــروع مــي ــه ازدواج كــاريشــود و ب ــا ) w(هــاي ميــانجي ب ي

Page 5: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

5 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

اي پايـاني هـ كـاري اين خويش. ناميده است »حركت«انجامد، هاي پاياني مي كاري خويشو يـا فـرار ) K(، منفعت يا برد و يا به طور كلي التيام و جبران مافات )F(تواند پاداش مي

»حركـت «، ]و يا يـك كمبـود و نيـاز [يك عمل شريرانة جديد «. )13(باشد) Rs(از تعقيب شـوند و ها با هم تركيب ميآفريند و بدين طريق، گاهي رشتة كاملي از قصهجديدي مي

. )162-161: 1386پراپ، ( »آورندرا پديد مييك قصه و هاي هر قصـه ها، شناختن حركتشناسي قصهترين بخش تحليلي در ريختبنيادي

يـك حركـت ممكـن اسـت «. )14(ها بـا يكـديگر اسـت آنگاه چگونگي تركيب اين حركتوند؛ ها در هم بافتـه شـ مستقيما به دنبال حركت ديگر بيايد، اما ممكن هم هست حركت

بدين ترتيب كه بسطي كه آغاز شده است متوقـف گـردد و حركـت جديـدي بـه وسـط : ها ممكن است به صور زير باشدتركيب حركت. كشيده شود

: كنديك حركت مستقيما حركت ديگر را دنبال مي .1

جريان عمليـات قصـه بـا . شودحركت جديدي پيش از پايان حركت اول آغاز مي. 2

پس از خاتمة داسـتان، دنبالـة حركـت اول . شودني در بردارد، قطع ميحركتي كه داستا : نمودگار چنين تركيبي به اين صورت است. يابدادامه مي

نيز به نوبة خود قطع شود و در اين حال، ] دوم و ميانجي[ممكن است كه داستان . 3

: شوداي نتيجه مينمودگار نسبتا پيچيده

شود كـه نخسـتين و شرارت همزمان آغاز شود و از اين دو، ميقصه ممكن است با د. 4

مثال اگر قهرمان كشته شود و يك عامـل جـادويي از وي ؛پيش از دومين كامال فيصله يابد :شود و سپس مسئلة سرقتبه سرقت رود، در اين صورت نخست مسئلة جنايت حل مي

Page 6: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/ 6

:دو حركت ممكن است پايان مشتركي داشته باشند. 5

قهرمانان در وسـط حركـت اول قصـه از هـم . وجوگر دارداي، دو جستگاهي قصه. 6

بـه هـم ...) اي، دسـتمالي و قاشـقي، آيينـه (اي شوند و اغلـب چيـز اخطاردهنـده جدا مي ): دهندنشان مي γء اخطاردهنده را با و شي <جدا شدن را با (دهند مي

.)186 -184: 1386پراپ، ( »هاي مهم فرهنگي و اجتماعي هستند و پـراپ نيـز در ي سرشار از مقولهها، منابعقصه

اشعار رزمـي «. ها را ضروري دانسته استها بررسي فرهنگي و تاريخي قصهآراي خود، بارو عقايد و معتقـدات محلـي ) مثال مسيحيت(اقوام همسايه، همچون ادبيات مكتوب، دين

غز، در ژرفا و در هستة خود آثار عقايد بسـيار كهـن قصه در م. گذارندهمه بر قصه اثر مي . )176: همان( »كندو آداب و عادات كهن و شعائر قديمي را حفظ مي

و در بسياري از موارد، كاويدن )15(ها تأكيد فراوان كردههاي ديني قصهپراپ بر زمينه: ويــدگوي مــي. هــاي پژوهشــي دانســته اســتهــا را از بايســتههــاي دينــي قصــهريشــه

در اينجا بايد قصـه . پيوند يابد... هاي تاريخيبايد با بررسي... شناسيهاي ريخت پژوهش«بسيار محتمل است كه يك رابطـة « .)181: همان( »را با توجه به مفاهيم ديني مطالعه كرد

طبيعي ميان زندگي روزمره و دين از يكسو و ميـان ديـن و قصـه از سـوي ديگـر وجـود ميـرد و حـال آنكـه محتويـات آنهـا بـه اي از زندگي و دين ميسم و شيوهر. داشته باشد

هـا تأكيـد هاي ديني قصـه پراپ نه تنها بر ريشه. )209: همـان ( »آيدصورت قصه بيرون ميهـا دانسـته تر از ديگر مقولـه دارتر و ريشهها را ژرفهاي ديني قصهكند، بلكه آبشخورمي

ديني و هم در قصة پريـان بيايـد، صـورت دينـي اصـلي و اگر صورتي هم در آثار «: استويـژه دربـارة اديـان اين امر به. صورتي كه در قصة پريان آمده است، فرعي يا ثانوي است

Page 7: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

7 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

رود خط تحول از دين به قصة پريان پـيش مـي «. )111: 1371، پراپ( »باستاني صادق است .)143: مانه( »هاي تطبيقي در اين زمينه الزم استبررسي... و

) و نه لزوما بسـيار گسـترده (اي مكفي به گمان پراپ، تحليل ريختاري بايد مجموعه« بـا . )Hale, 2006, pt. 2: 58( »توان نتيجة مناسبي گرفـت باشد، اما با مجموعة كوچك نمي

هـاي توان دربارة قصهشناسي برآمده از جامعة آماري پراپ را ميوجود اين، الگوي ريختبه آزمون گذاشت، زيرا در اينجا، هدف رسيدن به يك الگـوي تـازه نيسـت، بلكـه منفرد

هـاي ها، داسـتان وي باور داشت كه قصه. هاي ديگر استسنجش الگوي پراپ در فرهنگدهنـد و در آينـده بايـد مطالعـات هاي مشابهي را نشان مـي ها، ساختپهلواني و اسطوره

.)16(تطبيقي در اين زمينه انجام شودشود؛ براي نمونه، هـر هايي ديده ميواريگاه ناسازشناسي پراپ، گهدر دستگاه ريخت

هـا انگشـت نهـاده، گـاهي نيـز نظـام كـاري چند در مواردي بر گسسـت تـوالي خـويش ناپذير بـه شـمار آورده هاي متوالي را منسجم و تخطيكاريشناسي خود و خويش ريختبـا وجـود ايـن، . )17( )54: 1386پـراپ، ( »كسان استها هميشه يكاريتوالي خويش«: است

شناسي پراپ توجه بسياري از دانشمندان نامدار حـوزة علـوم انسـاني را بـه نظرية ريخت . )18(انددر نقد و يا تكميل آن كوشيده ايشان و است خود جلب نموده

پيشينه و اهميت پژوهش

ت و بسياري از پژوهشـگران ايرانـي شناسي پراپ در ايران ناشناخته نيسنظرية ريختشناسـي داسـتان سـياوش بـر اسـاس نظريـة تحليل ريخت«از جمله . انداز آن سود بردههـاي گرايي والديمير پراپ و كاربردالگوي ساختار«از استاجي و رمشكي، »والديمير پراپ

»مة فردوسـي هاي ديوان در شـاهنا بررسي قصه«از پرويني و ناظميان، »شناسيآن در روايتاز »شناسي قصة خير و شر بـر اسـاس نظريـة پـراپ ريخت«از روحاني و عنايتي قاديكاليي،

شناسي داستان بيژن و منيژة فردوسي بـر اسـاس نظريـة والديميـر بررسي ريخت«ايشاني، دريافتن دقايق آراي پـراپ كـار آسـاني نيسـت و بـه . از روحاني و عنايتي قاديكاليي »پراپ

Page 8: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/ 8

گرفته، آراي پراپ به روشـني گـزارش هاي انجامدر پژوهش. تجربة كافي نياز داردتمرين و بـه نشده و ابعاد گوناگون نظرية او در متون مورد مطالعه به كار گرفته نشده است؛ از جمله

و از تحليـل و ها بسـنده شـده كاريها و تبيين زنجيرة نمادين خويشكاريگزارش خويشهـا ها كه كاركردي بنيادين در شناخت و مقابلة ريختاري قصهقصههاي حركتي ترسيم الگو

شناســي داســتان پيــامبران در تفســير طبــري و ريخــت«مقالــة . دارد، غفلــت شــده اســتشابه با پـژوهش حاضـر بـه انجـام رسـيده عنواني منكو با المجيد يوسفياز عبد »سورآبادي هش خـود دانسـته، در بخـش عملـي كـار، گرچه مؤلف نظرية پراپ را مبناي پژوااست، اما

هـا را تغييـر داده و كـاري كلي از آراي پراپ فاصله گرفته است؛ براي نمونـه نـام خـويش بهدر . كـاري را نيـز بـه كـار نبـرده اسـت هاي وضع شدة پراپ براي هر خويشناگزير، نماد به

هاسـت، نيـز قصـه ها كه الزمة ترسيم نمودار حركتـي كارينتيجه، از تبيين زنجيرة خويشفرض ذهني بوده كـه ها معلول اين پيشهمة اين كاستي. شوداثري در اين مقاله ديده نمي

از همـين روي . مانند يكديگر استهاي پيامبران در دو تفسير ياد شده بهساختار همة قصهرويكـرد . ها بسنده كرده استهاي مشترك مشاهده شده در قصهمؤلف به نشان دادن نقش

هـاي غالـب بـر مطالعـات شناسي پراپ و نظامطور كلي با غايات نظرية ريختاين مقاله، به .گرايي تفاوت داردساختار

بار آراي پراپ را در مطالعة يك قصة مسـتقل در پژوهش حاضر، نويسنده براي نخستينارتباطي ايـن از تفاسير قرآني به كار گرفته و پس از گزارشي فراخور از نظرية پراپ، توانش

. نظريه و جوانب آن را در بررسي يك قصة ديني به آزمون گذارده است

هاي پژوهشپرسش

هاي پريان روسـي اسـت، شناسي پراپ كه برآمده از مطالعة قصهچرا نظرية ريخت. 1 هاي قرآني سودمند باشد؟تواند در مطالعة قصهمي

هـاي قرآنـي اپ در مطالعة ساختار قصهشناسي والديمير پركارآمدي نظرية ريخت. 2 تواند باشد؟از چه روي مي

Page 9: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

9 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

هاي پژوهشفرضيه

تـوان هـا تأكيـد ورزيـده، مـي هـاي دينـي قصـه رو كه پراپ بر مطالعة ريشهاز آن .1 .داري ميان اين دو پيدا كردهاي معنا نسبتهـاي قرآنـي از آن هتوان در مطالعة قصبا توجه به ساختاري بودن نظرية پراپ، مي .2

. سود برد

السالمداوود عليهبنقصه سليمان

از سه حركت تشكيل شده است كه ساختار هر كـدام از ايـن )ع(قصة حضرت سليمان . شودها، به تفكيك تبيين و تحليل ميحركت

حركت اول قصه

لكـت بنشسـت و داوود عليهما السالم بمبنالسالم نماند، سليمانپس چون داوود عليهالسـالم، خداى عز و جل او را هم ملكت داد و هم پيغامبرى ميراث از پـدرش داوود عليـه

و آن ملكـت بـد و حكـم . )16/نمـل (و ورث سليمان داود :كه خداى عز و جل گفتچنانعـز السالم به روزگار پدر خليفت پدر بود و خـداى و سليمان عليه. كردن و پيغامبرى بود

السالم ملكتـى داده بـود و خداى عز و جل سليمان را عليه... و جل او را قضا آموخته بودو آن، آن اسـت كـه . كـس را نـداده بـود كه نه از پيش وى و نـه از پـس وى هـيچ چنان

وهـاب هب لي ملكا ال ينبغـي لأحـد مـن بعـدي إنـك أنـت ال : السالم گفتسليمان عليهخواست به وى كه او مىپس خداى عز و جل حاجت وى روا كرد و ملكتى چنان. )35/ص(

و . كس را نبوده استداد، و زبان مرغان وى را بياموخت و اين مملكت به جهان اندر هيچ فسخرنا له الريح تجري بأمره رخاء حيـث أصـاب :اين آن است كه خداى عز و جل گفت

و حشر لسليمان جنوده من الجن و الإنس و الطيـر : و جاى ديگر گفت عز و جل. )36/ص(و يا أيها الناس علمنـا منطـق الطيـر :و جاى ديگر گفت عز و جل. )17/نمل(فهم يوزعون

ن كل شيأوتينا م پس ديوان را و باد را و مرغـان را و جـانوران را مسـخر وى . )16/نمل( ءديـوان از بهـر او بناهـا كردنـد از و . بردار وى گردانيـد گردانيد و همه را محكوم و فرمان

يعملـون لـه مـا يشـاء مـن محاريـب و : سنگ و چيزهاى ديگر كه خداى عز و جل گفت

Page 10: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

10 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

ياتور راسقد واب وجفان كالج 13/سبأ( تماثيل و( .ا اين محاريب كه ديوان كردنـد آن و اماند، و اين تماثيل آن است كـه بـر تخـت المقدس است كه از سنگ بپرداختهمسجد بيت

هاى رنگارنگ، و آن چهارپايه تخت او بدان ياقوت السالم كرده بودند از نقشسليمان عليهسـاخته ها تمثال كرده بودند كه بر سر وى سـايه داشـتى، و طلسـم سرخ بر شبه صورت

و اين جفان كالجواب كاسها بود كه . تماثيل اين بود. بودند كه پر فراخ كردى و باز كردىكـوه و امـا اينكـه همـي ها بود چند كوهها و قدور راسيات ديكساخته بودند چند حوض

و اين غواصى به روزگـار سـليمان . )37/ص( الشياطين كل بناء و غواص و :گويد عز و جلج : 1356تلخيصي از ترجمة تفسير طبـري، ( ...السالم آمده است و پيش از وى نبوده استعليه

5 :1225- 1228(.

حديث مور

بـرد و ىكه صفت كـرديم مـ السالم را با آن بساط چنانپس يك روز باد سليمان عليهگرديدند، و به جايگـاهى چون به زمين فرود آورد، همه بر اسبان نشستند و اشتران و مى

. و آن جايگاه مورچگان بسيار بودنـد . النمل خواندند، وادى مورانبرسيدند كه آن را وادىآيـد السالم مىها رويد كه سليمان عليهاى با آن ديگرى گفت كه اندر خانه و از آن مورچه

كـه چنـان . سپاه، نبايد كه سپاه او شما را به پاى بكوبند و ايشان ندانند و آگاه نباشـند بايـا أيهـا النمـل ادخلـوا : نملـة واد النمل، قالـت حتى إذا أتوا على: خداى عز و جل گفت

ـمه و هنـودج مان وليس نكممطحال ي نكمساكرون مشـعو ايـن ثنـايى بـود كـه آن . ال يالسالم دادگـر اسـت و كرد، گواهى داد كه سليمان عليه السالم مىمورچه بر سليمان عليه

رنج است به آنكه گفت و هم ال يشعرون، يعنى كه اگر بدانندى، شما را نكوبندى و نـه كمگفتا سـليمان بخنديـد . فتبسم ضاحكا من قولها: پس خداى عز و جل گفت. رنجانيدندى

از شادى آنكه خداى عز و جل وى را چندين مملكت داده بود كه سـخن مورچـه چنـين السـالم پـس سـليمان عليـه . تر از مورچـه بشنود و بداند، و هيچ خلق نيست ضعيفهمىگفتا يـا رب . )19/مـل ن( والدي أنعمت علي و علي أن أشكر نعمتك التي رب أوزعني: گفت

اى بگزارم، و شكر آن بكنم به آن نعمت كه مرا توفيق ده تا حق آن نعمت كه تو مرا دادهو توفيق ده مرا تا كار . )19/ملن(ضاه و أن أعمل صالحا تر :پس گفت. مادر و پدر مرا دادى

Page 11: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

11 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

عبـادك الصـالحين برحمتـك فـي و أدخلنـي پس گفت. كه تو بپسندىنيك كنم چنان: α(... بهشـت كـن گفت مرا با بندگان خويش نيكان بـه رحمـت خـويش انـدر . )19/ملن(

. )1232 -1231: 5ج : 1356تلخيصي از ترجمة تفسير طبري، ( )وضعيت آغازين

السالم از ملكت بيفتادن سليمان عليه

و لقد فتنا سليمان و ألقينـا : و اين آيت كه خداى عز و جل گفته است اندر سوره صگفت عز و جل كه مـا سـليمان را آزمـوده كـرديم و . )34/ص( كرسيه جسدا ثم أناب على

و سبب اين قصه چنان بوده است كه اندران حوالى . كسى ديگر را بر كرسى وى نشانديمهـاى دريـا و آن ملـك را ملكـت و پادشـاهى بسـيار بـود، و ملكى بوده است اندر جزيره

6(پرست بود بتa :و . )19(])به انجام رسـالت الهـي نياز [ �هاي ديگركمبود و نياز به شكل

اى محكم و دو ماهه راه بود اندر دريا تا پـيش يا اندر بودى در جزيرهميان درآن ملك به نشسـت بـا بر -كه صفت كرديم چنان -السالم بدان بساط خويش پس سليمان عليه. وى

گـر وجـو قهرمان جست: ↑C(جمله سپاه خويش از آدميان و پريان و ديوان و چهارپايان، ايـم، و بـاد او را ببـرد كه حكايت كردهچنان) كندگيرد و عزيمت ميتصميم به مقابله مي

تا بران شهر رسيد، و ). گيردانتقال مكاني قهرمان؛ قهرمان در هوا پرواز مي G: 1(اندر هوا : I(، و آن ملـك كشـته شـد )يرجنـگ بـا شـر : H(آنجا فروآمد، و با آن ملك كارزار كرد

، و لشـكر و سـپاه وى و مردمـان آن شـهر را اغلـب مسـلمان )در ميدان جنـگ پيروزي السـالم آن مـال و خواسـته آن و سليمان عليـه . گردانيد و بدو بگرويدند و مسلمان شدند

كـس و آن ملك را دخترى بود كـه در جملـه روى زمـين هـيچ . ملك جمله غنيمت كردالسـالم او را و سـليمان عليـه . ده بودصورتى بدان پاكيزگى و بدان جمال كه وى بود، ندي

W(اى بنشـاند بگرفت و مسلمان گردانيد، و او را زن كرد و با خـود ببـرد و در حجـره ∗∗ :

تلخيصـي از ترجمـة تفسـير طبـري، ( )شودعروس و مملكت، يكجا به قهرمان پاداش داده مي .)1239 -1238: 5ج : 1356

Page 12: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

12 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

شناسي حركت اول قصهريخت

بســيار مبســوطي دارد و وضــعيتي ) α(، وضــعيت آغــازين )ع(ســليمانقصــة حضــرت شـود؛ مـثال اي معموال با يك صحنة آغازين شروع مـي هر قصه. روددار به شمار مي نشان

با ذكر نـام ) كه مثال سربازي است(شوند، يا قهرمان آينده اي نام برده مياعضاي خانوادهشـود، بـا كاري محسوب نمـي آنكه يك خويش اين صحنه با. شودو موقعيتش معرفي مي

جاه و جالل و جبروتـي خـداداد . )20(شناسي بسيار مهم استوجود اين يك عنصر ريختوضـعيت آغـازين . مند بوده، درونماية اين بخـش از قصـه اسـت از آن بهره )ع(كه سليمان

بنيـادين سـازي، نقشـي و فضـا قصه، هر چند فاقد حركت داستاني است، در ايجاد زمينهنيـز قهرمـان ايـن )ع(ذات وهاب الهي، شخصيت بخشـنده را نشـان داده و سـليمان . دارد

شـود در وضعيت آغازين قصه، صفات و سجايايي از قهرمان ديده مي. است بخش از قصههـاي متغيـر عناوين و صفات قهرمانـان، كميـت «. )21(دهدكه نويد قهرماني سترگ را مي

از صفات، مجموعة همـة خصـايص ظـاهري قهرمانـان ماننـد سـن، مراد ما. قصه هستندايـن صـفات بـه قصـه . جنس، مقام، ظاهر و جزييات اين سيما و ظاهر و مانند اينهاسـت

. )175: 1386پراپ، ( »بخشنددرخشندگي، فريبايي و زيبايي ويژة آن را ميقصــه، هــاي بــا آن شناســانده شــده، در حركــت )ع(هــايي كــه ســليمان ويژگــي همــة

دهند؛ عناصري مانند پيغـامبري، ملكـت، اي اجزاي قصه را تشكيل ميهاي سازه بست پيگري و داشتن منصب قضا، دانستن زبان مرغان، مسخر بودن ديوان و جـانوران و بـاد، دادهـاي قصـه يند تكوين، تكامـل و فـرود حركـت اانگيز، همگي در فرها و اشياي شگفتبنا

هـا و وضـعيت و موقعيـت را شـروع خـوب، نـه تنهـا شخصـيت «. رنـد اهميتي بنيادين داانـد كـه پايـان گفتـه . دهدشناساند، بلكه لحن و حال و هواي داستان را نيز نشان مي مي

وضـعيت . )208: 1388صـادقي، جمـال ميـر ( »داستان، تلويحا در شروع داستان نهفتـه اسـت دي، گـاهي بـا تأكيـد و اغلـب بـه آغازين، اغلب تصويري از يك خوشبختي و رفاه غير عا

اي كـه اي متضاد را براي بـدبختي دارد و اين خوشبختي زمينهصور زنده و زيبا عرضه ميمعموال وضـعيت آغـازين قصـه، در رونـد حركتـي . )22(سازداتفاق خواهد افتاد فراهم ميجموعـة از آنجـا كـه سـاختار، م . انجامـد شود و به فاجعه مـي داستان دچار باژگونگي مي

Page 13: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

13 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

، اهميت وضعيت آغازين ايـن )23(انجامددار مياي معناعناصري است كه به تشكيل انگاره .شودقصه نيز پس از پايان يافتن هر حركت قصه آشكار مي

پرسـت، شخصـيت شـرير ، قهرمان حركت آغازين قصه است و آن ملك بت)ع(سليمانكـاري انتقـال است، زيـرا خـويش باد، شخصيت ياريگر قصه . روداين حركت به شمار مي

1(مكاني قهرمان G (هاي عملياتي شخصيت ياريگر استاز حوزه)ه. )24هاي پريـان، در قص

اي است كـه قهرمـان قصـه، پـس از گذرانـدن وجو شوندهشاهزاده خانم شخصيت جست، پـس از پيـروزي بـر )ع(در اين حركت نيز سليمان. رسدمراحلي دشوار به همسري او مي

اين كاميـابي، . آوردير در نبرد، ملكت كافران و شاهزاده خانم را به دست ميشرت شخصيهاي يك مضمون را به گونه«هاي پريان همخواني دارد؛ در واقع از لحاظ ساختاري با قصه

اي براي آنكه به حركت درآيد، نياز به يـك شـرارت هر قصه. )25(اندداشته »مختلف عرضه)A (ه آن را به انجام ميدارد كه شخصيت شره بـا يـك در اينجا، حركت . رساندير قصقص

دارد شرير، قهرمان را بـر آن مـي شود، بلكه وضعيت ايدئولوژيك شخصيتشرارت آغاز نمياي قسـمت وقتـي قصـه «. بپـردازد ) ↑C(پرسـتي بـه عزيمـت كه براي گسترش آيين يگانه

: 1386پـراپ، ( »شـود آغاز مي) a(نبودن چيزي را ندارد، اغلب مستقيما با كمبود يا »شرارت«

گانة حركتي پـراپ اسـت هاي ششاز گونة نخست الگو )ع(حركت آغازين قصة سليمان. )72شود و پس از نبرد با شخصيت شرير، با بـه پرستي آغاز ميكه با نياز به گسترش آيين يگانه

:پذيرد دست آوردن مال و خواستة وي و ازدواج با دخترش پايان مي

W :هاي حركت اول قصهكارينمودگار برآمده از خويش∗∗ H I 1

G C↑ 6a

بسـط يافتـه ) H _ I(اين حركت از طريق نبرد قهرمان با شرير و پيروز شدن قهرمان .)26(است

حركت دوم قصه

السـالم و سليمان عليه... گريستى از غم پدر خويشو آن دختر همه روز و شب همىپس ديوان را بخوانـد و . بود و ندانست كه با وى چه كند تا دل او خوش شود مى تنگدل

Page 14: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

14 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

پس ديوان برفتند و صورتى از سـنگ رخـام بتراشـيدند هـم بـر ... با ايشان مشورت كرد پـدر ند و گفتند كه بفرماى تا اين صـوره السالم بردمثال آن پدر او، و پيش سليمان عليه

هـاى پـس آن دختـر آن صـوره را جامـه . ... دل خوش كنداو پيش وى نهند، تا او بدين ملوكانه بدوخت، و اندرو پوشانيد، و كاله بر سر وى نهاد، و شب و روز در برابر آن نشسته

و پـس چنـان بـود كـه از دوسـتى پـدر همـه روز او را . بودى و دلش بدان خـوش بـود و . ... خـوش بـاز ايسـتاد السـالم و با سـليمان عليـه ... بردى پرستيدى و سجده بدو همى

حجاب دررفتـى، بار و بى السالم چنان بودى كه بىبرخيا اندر سراى سليمان عليهبنآصفو آصف آگاه شد كـه آن ... و اين هزار زن كه سليمان داشت، هيچ از وى بپرده نبودندى،

يـا : پس آصف برخاست و به نزديك سليمان آمـد و گفـت ... پرستد، دختر سنگ را همىيغامبر خداى، مرا دستورى ده تا از ميان خلق بيرون شوم و عبادت كـنم كـه كـار مـن پ

. سليمان صلوات الله عليـه او را دسـتورى داد . بداخر رسيد، بارى مرا به نيكويى ياد كنندالسالم پس سليمان عليه. آصف به مزكت آدينه شد و بنشست و به نزديك سليمان نيامد

از بهر آنكه عيال تو چهل روزسـت تـا : گفت. نيايىرا سوى ما همىچ: او را بخواند و گفتپس سليمان صلوات الله عليه به خانه انـدر شـد و آن بـت را . پرستدبه خانه تو بت همى

. بشكست و آن دختر را عقوبت كرد و سبك جامه پاك بپوشيد و به عبادت مشـغول شـد . خواست و بگريستو بسيار زارى كرد و از خداى عز و جل عذر ...

و سليمان را صلوات الله عليه انگشترى بود كه همه مملكت سليمان مر آن انگشترى و زنـى بـود از مـادر . را بفرمان بودند كه نام بزرگ خداى عـز و جـل بـر آن نبشـته بـود

م از همـه زنـان بـر وى السـال فرزندان سليمان مر او را جراده خواندندى، و سليمان عليـه خانه شدى، يا با زنى بخواستى خفتن، نه شايستى كـه ر بودى، و هر گاه كه اندر آبتآمن

آن انگشترى با خويشتن داشتى از جاللت نام خـداى عـز و جـل، پـس آن انگشـترى از پـس ). دهنده، پيونددهنـده عناصر ربط: §(انگشت بيرون كردى و مر اين جراده را دادى

خانـه انـدر شـد، ن ملكت از وى بشود، چون به آبآن روز كه خداى تعالى خواست كه آيكى ديو بود از مهتران ديوان، نام او صخر بود و خويشـتن بـر . انگشترى مر جراده را داد

السالم بساخت و پيش جراده رفت و گفـت انگشـترى مـرا ده، جـراده مانند سليمان عليهالسـالم بازنشـناخت و ن عليـه السالم است و هيچ او را از سليماپنداشت كه سليمان عليه

Page 15: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

15 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

انگشـترى او را داد، و آن ديــو انگشـترى بســتد و حـالى برفــت و بـر تخــت بنشســت، و كـس او را بازنشـناختند از سـليمان، و هـم انگشترى در انگشت كرد، و همه خلقان هيچ

پـس چـون سـليمان . بـردار او گشـتند بردنـد، جملـه فرمـان كه فرمان سليمان مىچناندست فارغ شد، پيش جراده رفت و انگشترى طلب كرد، و جراده گفـت م از آبالسال عليه

اى و خود را بر مثال سليمان كه من انگشترى سليمان را دادم و تو نه سليمانى، تو ديوىدست كرد و انگشترى گرفت و بر تخت ملكت السالم آباى، و اگر نه سليمان عليه ساخته

پـس سـليمان . پاره گرداندگر نه سليمان بداند و تو را پارهنشست، تو برو و ابلهى مكن و االسالم متحير اندر ماند و هيچ ندانست كه چه كنـد، و او را انـدر هـيچ حجرهـا رهـا عليهام، او را كردند، و از خانه بيرون كردند، و هر كجا برفتـى و گفتـى كـه مـن سـليمان نمى

رانـد و خت نشسته بـود و آن ملـك مـى چندان بزدندى كه بيهوش گشتى، و آن ديو بر ت12(داد حكم و فرمان همى

A :جايگزين كردن دروغين .( السالم هر گاه كه به خانه خود نزديك زنان خويش اندر رفتى، او را در و سليمان عليه

پس عاجز اندر مانده بود و گرسنه شد و . خانه رها نكردندى و روى از وى پنهان كردندىپس از شهر بيرون شد و دريا نزديك بـود، و بـه لـب دريـا رفـت . نستدا هيچ تدبير نمى

5(گرفتنـد، پيش صيادان كه ماهى همىB : شـده بـه جـاي ديگـري بـرده قهرمـان رانـده

صيادى برخاست و چـوبى بـر سـر وى زد و سـرش . ام و گفت كه من سليمان) �شود ميحمالى صيادان رفـت و دانست و به بود و تدبيرى نمى پس همچنان گرسنه مى. بشكست

پـس خـداى عـز و جـل بـر وى . تا مدت چهل روز بگذشـت . ... كردتا شب حمالى همىو سبب چنان بود كه ديو بـر تخـت بنشسـت و حكمـى . ببخشود و ملكت به وى باز داد

السالم موافق نبود، و بيـرون حكـم توريـت بـود، و هاى سليمان عليه كرد كه با حكمهمىدانستند كه آن مخالف حكم توريت است، و از بيم آنكه پنداشتند كـه همىعلما و حكما

برخيا برخاست و بيامـد، و جملـه بنپس آصف. يارستند گفتن او سليمان است، هيچ نمىرفـت و از حـال السـالم درمـي اسراييل بيامدند، و آصف در حجرهـاى سـليمان عليـه بنى

السـالم اكنـون چهـل روز د كه سليمان عليـه پرسيد، ايشان گفتن السالم مىسليمان عليهپس يقين گشتند كه آن ديو است كه بر جـاى سـليمان . گذشت تا هيچ نزديك ما نيامد

پـس حـق تعـالى سـليمان ). رسوا شدن قهرمان دروغـين : EX(السالم نشسته است عليه

Page 16: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

16 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

5(السالم را ملكت باز داد، و به جاى خـويش بـازآورد عليهK : يابـد مصـيبت خاتمـه مـي(

.)1244 -1239: 5ج : 1356تلخيصي از ترجمة تفسير طبري، (

شناسي حركت دوم قصهريخت

شود و قهرمـان در حركت دوم قصه، وضعيت آغازين قهرمان قصه دچار دگرگوني مييـاريگري . در اين حركت نيز قهرمان قصه است )ع(سليمان. آيدبه ابتالي الهي گرفتار ميــليم ــف، س ــوان و آص ــه )ع(اندي ــمار آورد، ن ــه ش ــده ب ــر پيونددهن ــزء عناص ــد ج را باي

پيچ قصه ها در روند گشودن گرهاي، زيرا اين ياريگريگانههاي مستقل و جدا كاري خويشرا بـه )ع(اي هستند كـه زمينـة ابـتالي سـليمان اند، بلكه عناصر پيونديبه انجام نرسيده

تـرين رسـاني، از مهـم وگـو و خبـر ناله و زاري، شكايت، گفت. اندپادافره الهي فراهم كردههـاي پيونددهنـده نيـز هـا و رويـداد براي حادثـه «. ها هستندعناصر پيونددهنده در قصهپـراپ، ( »)زننـدگان كنندگان، خبـرآوران، طعنـه مانند شكايت(اشخاص خاصي وجود دارد

1386 :163( . دهنـده هسـتند و زمينـه و هاي آغازين اين حركت، همگي عناصر ربطنابراين حادثهب

تدبيري است براي واقعيـت و «حادثه، . اندانگيزة حركتي اين بخش از قصه را ايجاد كردهاز اجـزاي «و )181: 1368براهني، ( »ها و اعمال پا در هواعينيت بخشيدن به افكار، احساس

را )ع(ديوي كه انگشتري سـليمان . )93: 1388جمال ميرصادقي، ( »تكنندة پيرنگ استركيب5(جاي او بر اريكة پادشاهي نشسته ربوده و به

B( با شرارت خود، نقطة آغـازين حركـت ،) قهرمان دروغـين (اين بخش از قصه را ايجاد كرده و همزمان شخصيت ضد قهرمان قصه

ديـده ) M(يـا كـار دشـواري ) H(جنـگ ،)D(در حركت دوم قصـه، آزمـون . را نيز داردشود كه قهرمان با انجام دادن آنها به بسط قصه كمك كند؛ زيرا نتيجة شرارت ديـو، نمي

5(ومان خويش رانده شدن سليمان از خانB ( ،ير شـر است كه با بخشايش خداوند بر وي

ـ )ع(و سليمان) EX(شود كه قهرمان دروغين قصه هم هست، شناخته مي ر تخـت دوباره ب5(يابد نشيند و مصيبت پايان ميفرمانروايي مي

K .( بنا بر آنچـه گفتـه شـد، حركـت دوم :هاي پريان داردهاي حركتي پراپ در قصهنيز الگويي از نوع نخست الگو )ع(قصة سليمان

Page 17: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

17 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

5 :هاي حركت دوم قصهكارينمودگار برآمده از خويشK EX 5

B12

A ير و مصـيبت شرسط و كشمكشي است، زيرا شرارت حركت دوم قصه، فاقد هرگونه ب

گـردد و شخصـيت قهرمـان قصـه در آن نقشـي برآمده از آن با مشيت الهي برطرف مـي در اينجـا ،)27(هاي عملياتي قهرمان اسـت كه از حوزه) ↑C(عنصر مقابله و عزيمت . ندارد

.شودديده نمي

حركت سوم قصه

هدهد السالم با بلقيس وقصه سليمان عليه

و او را خبر آمد كـه در زمـين ) .mot(السالم غزا كردن دوست داشتى و سليمان عليه6(اند از عرب پرستانيمن اندر بت

a :نيـاز بـه انجـام [ �هـاي ديگـر كمبود و نياز به شكل: ↑C(السالم بساط راست كرد و سپاه را بر بسـاط برنشـاند و سليمان عليه]). رسالت الهي

و بـاد وى را برداشـت ). كندگيرد و عزيمت ميگر تصميم به مقابله ميووجقهرمان جست1(از شام بدان كه به يمن برد

G : و ) گيـرد انتقال مكاني قهرمان؛ قهرمان در هوا پرواز مـيالسالم چون به مكه رسيد، باد را بفرمود تـا بسـاط و سليمان عليه. راه به زمين حجاز بود

ه برفت و به زمين حجاز بيرون شد و راه گـذرش بـر بيابـان سـبا پس از مك... آنجا بنهاد السالم خواست كه بداند بود، و گرماى گرم بود و خلقان تشنه شده بودند، و سليمان عليه

: §(تر است، تا ديوان را بفرمايد تا چاه بكنند و آب برآرنـد كه آب كجاست و كجا نزديكدانسـت كـه آب كجاسـت مگـر كـس نمـى هيچ و اندران زمين). دهنده، پيونددهندهربط

پـس سـليمان . پس هدهد را طلـب كردنـد و وى را انـدر ميـان مرغـان نيافتنـد . هدهدلأعذبنـه عـذابا شـديدا، أو . ما لي ال أرى الهدهد أم كـان مـن الغـائبين : السالم گفت عليه

3( )22-20/مـل ن(فمكث غيـر بعيـد . بسلطان مبين لأذبحنه، أو ليأتينيβ : يكـي از اعضـاي

). �رودكند؛ به گردش ميتر خانواده غيبت ميجوانو بلقيس زنى بود ملكه و پادشاه به ناحيـت شـام . و هدهد آنجا رفته بود كه بلقيس بود

تر نبـود و كس از او نيكو روىچبه سبا، و آن ناحيت همه او فرمان دادى و اندر زمانه وى هي

Page 18: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

18 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

مادرش پرى بوده بود، و پدرش از ملوك بوده بود، و اين هدهد آنجا افتاده بود و بلقـيس را و تخت بلقيس را هشتاد گز درازنا بود و هشتاد گز پهنا بود، و اصـلش از . بديده بود بر تخت

السـالم چـون سـليمان عليـه پس . ... ها و گوهرها فراوان بر آن نشاندهزر سرخ بود و ياقوتو . نگاه كرد و هدهد را نيافت، گفت وى را عذاب كنم عذابى سخت، يا حجتى بيـارد هويـدا

. يعنى به خبر يقين. أو ليأتيني بسلطان مبين: اين آن است كه گفتپـس چـون ... السـالم آيـد، آمد كه نزديك سليمان عليـه پس هدهد بازگرديد و همى

أحطـت بمـا لـم تحـط بـه : هد پيش سليمان آمد، گفتـا كجـا بـودى؟ هدهـد گفـت هدگفتـا . )23/نمل(گفتا من چيزى دانم كه تو ندانى و، جئتك من سبإ بنبإ يقين . )23/النمل(

آگاهانيــدن : دهنــده، پيونددهنــدهربــط: §(خبــرى آوردم تــو را از ســبا خبــرى درســت تملكهـم ةإنـي وجـدت امـرأ : چيست؟ هدهـد گفتـا : السالم گفت يمان عليهسل). مستقيم

من يافتم زنى را كه پادشاه ايشان بود و وى را همه چيزى داده بودنـد، و : گفت. )24/نمل( يمظع رشو وى را تختى بود بزرگ، وجدتها و قومها يسـجدون للشـمس . )23/نمـل (لها ع

شخصيت جديدي كه (پرست بودند و آن زن و گروه او همه آفتاب. )25/نمل(ه من دون الل ). شودير ناميد، وارد قصه ميشرتوان آن را اصطالحا مي

سـننظر أصـدقت أم كنـت مـن : السالم را از آن عجب آمـد و گفتـا پس سليمان عليهگيري قهرمـان خبر: 2ε(گويى يا دروغ؟ گفتا نگاه كن كه راست همى. )28/نمل(الكاذبين؟ اى بنوشـت و السالم نامهپس سليمان عليه. گويم گفت نه كه راست همى). يرشراز احوال

2(اين به نزديـك آن ملكـه بـر : هدهد را داد و گفتاB : و ). ... گسـيل داشـتن، فرسـتادن

شسـت و نگـاه هدهد نامه ببرد و اندر كنار بلقـيس انـداخت و خـود از دور بـر درختـى ن ايـن : و بلقيس چون آن نامه بديد عجب آمـدش و گفـت . كرد كه تا خود چه گويند همى

و بلقيس بار داد و سپاه را همـه . بردار وى استبزرگ ملكى است كه مرغى چنين فرمانتـاب يا أيها الملأ إنـي ألقـي إلـي ك : گرد كرد و نامه پيش ايشان بگشود و بخواند و گفت

يم. كريممن الرحالرح م اللهبس إنه مان ولين سم ين . إنهمـلسي مأتـون و لـيلـوا عألـا تعاى انداختند به من بزرگوار از سـليمان، و انـدر آن نبشـته گفت يا قوم نامه. )32-30/نمـل (

و در نامه . گى مكنيد بر من و مسلمان شويدنام خداى بخشاينده مهربان، كه بزره است بيعنى بزرگى مكنيد بر من، و اين نامه سخت موجز است و بود كه ال تتكبروا على، نوشته

Page 19: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

19 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

يـا : پس بلقيس مران سرهنگان خويش را گفـت ). ... دهنده، پيونددهندهربط: §(مختصر ري ما كنتي أمي فلأ أفتونا المهةقاأيعون طدتى تشهرا حگفتـا چـه بينيـد . )32/نمـل (أم

اندر كار من؟ و چه جواب دهيد مرا؟ و اين سليمان چه مردى است، شما شناسـيد وى را إن : پـس بلقـيس گفـت ... يا نه؟ گفتند كه شناسيم و او ملكى بزرگ است به شـام انـدر

گفتـا . )34/نمـل (و كذلك يفعلون لةأهلها أذ ةها و جعلوا أعزأفسدو يةالملوك إذا دخلوا قرملكان چون به شهرى اندر شوند فسادها كننـد، و عزيـزان را خـوار كننـد، و مـن وى را

طلبد، و اگر نپذيرد دانـم كـه ملـك اسـت، و اى فرستم اگر بپذيرد دانم كه دنيا مى هديه1(اى است حق است، و پيغامبر خد

D :پـس رسـولى بيـرون كـرد و دو ). آزمودن قهرمانخشت بفرستاد يكى از زر و يكى از سيم، و يك حقه كه اندرو يك دانه ياقوت سـرخ بـود

و آن يـاقوت ناسـفته بـود، و پـيش از ... كه هرگز هيچ ملوك آنچنان ياقوتى نديده بـود و بلقـيس وى را گفتـه ... ه بـود السلم هرگز هيچ كس ياقوت را سوالخ نكردسليمان عليه

پـس چـون . بود كه او را بپرس كه اندرين حقه چيست پيش از آنكه حقه را سر باز كنىو بـا ايـن رسـوالن صـد غـالم و صـد كنيـزك . بگويد، بگو كه اين را به چه سوالخ كنند

را از كس ايشان فرستاده بود از بهر هديه، همه به ديدار و به جامه يكسان، چنان كه هيچالسـالم را بگـو تـا و بلقيس اين رسول را گفته بود كه سليمان عليه. يكديگر بازنشناختى

پس چون نيز بگفته ... . اند اند و كنيزكان كدام ايشان را از يكديگر جدا كند كه غالم كدامشد، بگو كه كدام آب است كه نه از زمين برآمده باشد و نه از آسمان فـرو آمـده باشـد و

و جبريـل . هـا ببـرد تشنگى بنشاند؟ پس آن رسـول بلقـيس، برفـت و آن هديـه آن آبآورنـد و السالم بكرد كه چه مىها جمله معلوم سليمان عليهالسالم برفت و آن احوال عليه

دهنده، ربط: §(السالم را بگفت ها آن جمله سليمان عليهچه خواهند پرسيد، و آن جواب ). قيمآگاهانيدن مست: پيونددهنده

هاى زرين و سيمين انـدر السالم بفرمود تا آن بساط او جمله خشتپس سليمان عليهو بفرمـود تـا همـه خلقـان از . فرسـتاد انداختند هم بر مثال آن دو خشت كه بلقيس مىايم بر بساط بنشسـتند و كه صفت كردهآدمى و ديو و پرى حاضر شدند و بر مراتب چنان

السـالم بـر و سـليمان عليـه . زدند و آن بساط را بقاعده بياراسـتند مرغان بر هوا پر در پر

Page 20: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

20 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

و چون رسول به بساط انـدر آمـد و آن . تخت بنشست و پس رسوالن بلقيس را بار دادندهاى زرين و سيمين ديد همه بساط انداخته، شرم داشت كه آن دو خشت خويش خشت

يگـر چيزهـا ببردنـد و پـيش وى و آن د. پيش وى برد، و پنهان بكرد، و خود بدر نيـاورد هاى زرين و سيمين كو؟ آن رسـول مقـر السالم گفت كه آن خشتسليمان عليه. بنهادند

أتمـدونن بمـال : السالم گفـت پس سليمان عليه. نيامد از خجلى، و گفت كه خود نداريم ا آتاكممر مخي الله يته مدد خواهيد داد كه خداى عز و گفتا مرا بخواس. )27/نمل(فما آتان

پـس . كس را ندادستجل مرا چندانى خواسته و پادشاهى و دين بدادست كه هرگز هيچالسـالم پس سـليمان عليـه . ها بپرسيد رسول بلقيس پيغام بگزارد و نامه بداد و آن مسئله

مـا ا... اسـت سـت آن عـرق اسـب گفت كه آن آب كه نه از زمين است و نه از آسـمان ا چنين يـاقوتى اندرين حقه يك دانه ياقوت است ناسفته، سرخ، نيكو، كه هيچ ملوكان اين

السالم ديـوان را پس آن رسول پرسيد كه آن را به چه سوالخ كنند؟ سليمان عليه. ندارندبفرمود تا الماس بياوردند و يك مورچه را بياوردند تا يك تا موى به دندان گرفت و آن را

سوالخ كرد، و آن موى در دهان گرفت و بدان سوالخ اندر شـد و از ديگـر سـو به الماس پس بفرمـود تـا آن غالمـان و كنيزكـان را طعـام . بيرون آمد و آن موى اندر آنجا كشيد

هـا تر طشت و آفتابه آوردند تا دستو چون طعام خواستند خورد، بفرمود تا پيش. آوردند. ست شورند آستين برزنند و زنان آستين برنزننـد و عالمت مردان آن است كه د. بشورند

پـس چـون . و نيز يك عالمت ديگر است كه زن چون دست شورد، كف دست پيش داردالسـالم آن غالمـان و كنيزكـان را از اين دو عالمت بديشان پديدار آمـد، سـليمان عليـه

1(زكرد ها را جمله رد باو آن رسول را بازگردانيد و آن هديه. يكديگر جدا كردE : قهرمـان

). 28/نمـل (ارجع إليهم فلنأتينهم بجنود ال قبل لهم بهـا : و گفت) كندرا تحمل مي آزمونگفتا بازگرد با اين ملكه خويش و بگو كه اگر بيايى و مسـلمان شـوى و اگـر نـه سـپاهى

ـ : 2γ(بفرستم سوى شما كه شما طاقت ايشان نداريـد پـس چـون ). ... ا فرمـان دسـتور يالسـالم و ملكـت او و سـپاه او رسول بلقيس باز پيش وى رفـت و صـفت سـليمان عليـه

پس سپاه را گرد كرد بدان كه پـيش سـليمان . بازكرد، بلقيس دانست كه طاقت او نداردو هـر آن وقتـى ). انجام دادن دستور يا فرمـان : F= 2δ 9(السالم آيد و مسلمان گردد عليههاى قيس به سفرى رفتى، آن تخت خويش به هفت خانه اندر نهادى و بندها و قفلكه بل

Page 21: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

21 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

هـا و هـزار مـرد بـر در آن خانـه . محكم بر آن نهادى و مهر كردى و كليدها با خود ببردى. السالم ده روز راه بـود و ميان بلقيس و ميان سليمان عليه. بداشتى به نگاهبانى آن تخت را

: سالم دانست كه بلقيس يك روزه راه آمـد، ديـوان و پريـان را گفـت ال و چون سليمان عليهكيسـت از شـما كـه بـرود و : گفت. )38/نمل(أيكم يأتيني بعرشها قبل أن يأتوني مسلمين؟

: M(پيش از آنكه بلقيس بيايد و مسلمان گردد، آن عرش او را برگيـرد و پـيش مـن آورد؟ أنـا : پس ديوى بود نام وى عفريت بـود و گوينـد پـرى بـود، گفـت ). دشوار مأموريت و كار

گفتـا كـه مـن پـيش از . )39/نمل(آتيك به قبل أن تقوم من مقامك و إني عليه لقوي أمين مـن آن تخـت : برخيا گفـت بنپس آصف. آنكه تو برخيزى بروم و آن عرش او پيش تو آورم

كه خداى عـز و جـل يس پيش تو آورم بچندانى كه تو چشم بر هم نهى و بازكني چنانبلق .)40/نمل(قال الذي عنده علم من الكتاب، أنا آتيك به قبل أن يرتد إليك طرفك : گفت

پس سـر بـر ... ت، ترين خداى عز و جل دانسبرخيا بود كه او نام بزرگبنو اين آصفسجود نهاد و دعا كرد و خداى عز و جل را بدان نام بزرگ بخواند و آن تخـت بلقـيس را بخواست، و خداى عز و جل حاجـت وى بـرآورده گردانيـد و هـم آن سـاعت آن عـرش

فلمـا : كه گفت عز و جلالسالم نهاده آمد، چنانبلقيس آن جايگاه در پيش سليمان عليه آهر هندا عرتقسالم شاد گشت و گفـت پس سليمان عليه. )40/نمل(مـن فضـل : السهـذا م

گفت اين فضل خداى من است و منت او بر من و . )40/نمل(؟ ربي ليبلوني أ أشكر أم أكفر ). وارانجام دادن كار دش: N(بيازمايد تا شكر كنم وى را يا ناسپاسى كنم مرا همى

گفتا ازين تخت بلقـيس گوهرهـا . )40/نمل(نكروا لها عرشها ننظر أتهتدي؟ : پس گفتاپـس آن را همـه . بركنيد و مخالف بـاز جـاى نشـانيد تـا بنگـريم كـه او بازدانـد يـا نـه

آمد، ديوان بر وى حسد بردند و خواستند بلقـيس را بـر و چون بلقيس همى. بگردانيدندالسالم سرد گردانند و بر چشم وى زشت كنند، از جهـت آنكـه بلقـيس مان عليهدل سلي

السالم را گفتند كـه بلقـيس را بـر سـاق عليهو برفتند و سليمان ... سخت نيكو روى بود، السالم خواست كـه آن و سليمان عليه. پاى موى بسيار است و آن پاى او سخت زشت است

پس ديوان را بفرمـود تـا پـيش . گويند يا دروغراست ميساق وى ببيند تا ايشان آن سخن

Page 22: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

22 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

1)؟(السـالم بسـاطى بسـاختند از آبگينـه، و زيـر آن بسـاطى آب درش تخت سليمان عليهالسالم بر آن بساط آبگينه بنهادند، و چنان بود كه هر كـس كردند و آن تخت سليمان عليه

سـت، و تخـت بـر سـر آب نهـاده كه در آن نگرستى پنداشتى كه آن جايگاه آب ايسـتاده ا 2. (است

T :سازدآوري ميقهرمان قصر شگفت�.( السالم را ديد كه بر تخت و پس چون بلقيس به كناره آن بساط برسيد، سليمان عليه

نشسته بود، و آن تخت پنداشت كه بر سر آب نهاده است، و آن بساط پنداشت كه جمله و . پاى بركشيد تا آن سـاق پـاى وى پديـد آمـد آب است، و پاى برهنه كرد و پايچه ازار

و آن عرش بلقيس بـر آن ... السالم بديد، و گويند كه هيچ موى بر آن نبود، سليمان عليهنـه ايـن : أهكذا عرشك؟ گفتند: كناره بساط نهاده بودند، و چون بلقيس اندر آمد، گفتند

] شـكوه [بازشـناختن : Q(گـواى كـه آن اسـت : گفـت . كانـه هـو : است عرش تو؟ گفتـا السـالم بديـده بـود، پس بلقيس چون ساق پاى برهنه كـرد و سـليمان عليـه ). �قهرمان

پـس بلقـيس پـيش ... گفتند كه ساق بپوش كه اين نه آب است كه اين آبگينـه اسـت، ـ : السالم اندر آمد و مسلمان شد و گفتسليمان عليه م تلمأس ي ونفس تإني ظلم رب ع

W(السـالم وى را بـه زنـى كـرد پس سليمان عليـه . )44/نمل( سليمان لله رب العالمين∗ :

. )1255 -1244: 5ج : 1356تلخيصي از ترجمة تفسير طبري، ( )28()ازدواج

شناسي حركت سوم قصهريخت

شخصـيت . هـاي هنـري قصـه اسـت حركت سوم قصه، دربردارنـدة بيشـترين ارزش هـد را در دارنده نيز ظـاهر شـده و هـد است كه در نقش گسيل )ع(رمان قصه، سليمانقه

هاي كاري تواند خويشگاهي يك شخصيت مي. مقام پيك به سوي بلقيس فرستاده استدر چنـدين حـوزة «هاي قصه را نيز در روند داستان به نمـايش بگـذارد و ديگر شخصيت

در چنـين مـواردي، حـوزة كـاركردي نخسـت . )163: 1386پـراپ، ( »عمليات فعـال اسـت بنابراين اصالت . هاي كاركردي پس از آن استتر از حوزهتر و بنياديها، ماندگارشخصيت

درش ترديد مصحح متن ترجمة تفسير طبري دربارة واژة آب. 1

Page 23: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

23 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

گسـيل . )29( نقشي را بايد در شخصـيت نخسـتين آنـان دانسـت شخصيتي قهرمانان چندبسان پلـي نيز هاست و در اين حركت در قصه) B(داشتن، از خانوادة عناصر پيونددهنده

. ، ايفاي نقش نموده است)بلقيس(ير قصه ميان قهرمان و شخصيت شرپرست و در رأس آنان بلقيس، زمينة حركتي پرست و آفتابدر اين قصه، مشركان بت

قهرمـان بـراي . اي شخصيت شرير حركت سـوم هسـتند گونهاند و بهقصه را فراهم نمودهرد؛ دوسـت داشـتن غـزا در راه خداونـد و پيكـار بـا حركت، نياز به انگيزشي نيرومنـد دا

هـاي نيـاز و واژه«هـر چنـد . گمراهان، انگيزة حركتي قهرمان قصه را فراهم كـرده اسـت ، تا حـد زيـادي بـراي نشـان )77: 1386، پراپ( »بخشي نيستندكمبود، اصطالحات رضايت

بـاد در آغـاز حركـت . دادن احساس نياز قهرمان به انجام دادن رسالت الهي كارايي دارند1(اش قصه، شخصيت ياريگر را نشان داده، زيـرا قهرمـان را در انتقـال مكـاني

G( كمـكها در نظرية پـراپ هاي عملياتي شخصيت ياريگر قصهكاري از حوزهرسانده و اين خويش

هـاي بلقـيس، در رويـارويي بـا آزمـون )ع(نيز با راهنمايي كردن سليمان )ع(جبرييل. استتـرين از مهـم »داشـتن دانـش غيبـي «و »راهنمايي كردن«. صيت ياريگر داشته استشخ

زدني تخت بلقـيس را بـه همبرآصف برخيا كه در چشم. )30(هاي ياريگر استكاريخويشكاري شخصـيت ، نيز خويش)N(رسانيده آورده و كار دشواري را به انجام )ع(كاخ سليمان

)ع(انگيـزي از آبگينـه را در كـاخ سـليمان بساط شـگفت ديوان كه. ياريگر را داشته استدر اينجا يـك حـوزة عمليـاتي واحـد . ، ديگر شخصيت ياريگر قصه هستند)T(اند ساخته

هدهد كـه خبـر بلقـيس را بـه . )31(ميان چندين شخصيت قسمت شده است) ياريگري(داعيـة پيـامبري بلقيس براي آنكه . رساند، عنصر پيونددهندة داستان استمي )ع(سليمان. پرداختـه اسـت )ع(برايش درست گردد، در نقش آزمونگر به سنجش سـليمان )ع(سليمان

هاي پريان در آراي پراپ، شخصيت بخشنده است كه پاداش يا پـادافرهي را آزمونگر قصةدر ايـن قصـه، شخصـيت شـرير . كندشونده، ارزاني ميپس از آزمون به شخصيت آزمون

. را از خود نشان داده و از حـوزة عمليـاتي خـود درگذشـته اسـت كاري ناآشناييخويش) اختيار ولـي متخاصـم بي(كاري شخصيت ياريگر قصه را تواند خويششخصيت شرير مي

. )32( تواند شخصيت بخشندة قصه نيز باشدخانم مي به انجام برساند و يا شاهزاده

Page 24: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

24 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

كـه در رونـد داسـتان، و بسـيار متغيـري اسـت )33(شخصيت بلقيس، شخصيت پويا اش بينـي هاي شخصـيتي و عقايـد و جهـان دستخوش تغيير و تحولي بنيادين در ويژگي

ويژگـي اين شخصيت از شرير خورشيدخدايي كه . رسدشود و به تكامل شخصيتي ميميرويـي كـه قهرمـان قصـه را شـيفتة نوين آزمونگري نيز دارد، تا شاهزاده خانم مسلمان زيبا

هـاي ، آزمـون )ع(سليمان. وجوي وي برآمده، متغير بوده استقهرمان در جست خود كرده و1(گـذارد بلقيس را به پيروزي پشت سـر مـي

E ( پرسـتي و بـار ديگـر بلقـيس را بـه يگانـه .گرود و به آيين او مي) 2δ(گزارد كه بلقيس نيز فرمان او را مي) 2γ(خواند فرامي

دريافـت ) F(ذراندن آزمون، يك عامـل جـادويي هاي پريان، قهرمان پس از گدر قصهدر . كنـد آمده، دستگيري ميهاي پيشدارد كه در ادامة داستان از او در برابر دشواريمي

هاي پريـان شدن بلقيس، توازي ساختاري با دريافت عامل جادويي در قصهاينجا مسلمانبـا و)34(اي داردگانـه شناسـي دو كاري گزاردن فرمان قهرمان، معناي ريخـت خويش. دارد

9(كاري درآمدن شخصيتي در اختيار قهرمان خويشF(گردي دارد ، همسان)9

F= 2δ .( يكي از عناصـر بسـيار مهمـي كـه در حـوزة عمليـاتي شخصـيت شـاهزاده خـانم در

است كه ) M(شود، واگذاردن كاري دشوار بر دوش قهرمان قصه هاي پريان ديده مي قصه) W(، بـه پـاداش همسـري شـاهزاده خـانم )N(هـدة انجـام آن برآيـد اگر قهرمـان از ع

-آنكه شاهزاده خانم درخواست كرده باشد بي -كاري را در اينجا اين خويش. )35(رسد ميبا آوردن تخت بلقيس به درگاه خود به يـاري آصـف بـه انجـام ) )ع(سليمان(قهرمان قصه

هـا را بايـد كاريخويش«گاهي . وده استرسانيده و شايستگي همسري خود را به او بازنم »دهندة آنها هستند، تعريف و توصـيف كـرد شود انجامهايي كه تصور ميجدا از شخصيت

اسـت كـه تـن بـه ) Q(بلقيس پس از شناختن شكوه ملكت قهرمـان . )137: 1386پراپ، ( حركـت . رسـد دهد و حركت اين بخش از قصه به پايانة خود مـي مي )ع(همسري سليمان

:گانة حركتي پراپ استهاي ششسوم قصه نيز حركتي از گونة نخست الگو

:هاي حركت سوم قصهكارينمودگار برآمده از خويش

Page 25: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

25 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

هـاي كـاري بـا طـرح متـوالي خـويش )ع(با مقايسة نمودگار حركت سوم قصة سليمان3(شود؛ عناصر غيبت هايي در آن ديده مي، تفاوت)36(گانة پراپيكو سي

β ( گيـري و خبـردر الگوي پراپ از عناصر مقدماتي قصه هستند كه پـيش از عناصـر ) 2ε(قهرمان از شرير

آيند، اما در حركت سـوم مي) كردن، عزيمتنياز، گسيل/شرارت: A/a B C(پيچ قصه گرهداشـتن همچنين عنصـر گسـيل . اندپيچ قصه واقع شدهپس از عناصر گره )ع(قصة سليمان

)2B (ه است، در اينجا جاالگوي پراپ جزء عناصر پيونددهنده در گره كه درجـا بهپيچ قص

بـراي شـونده نيسـت كـه شده، زيرا برخالف الگوي پراپ، قهرمان قصه شخصيت گسـيل نمونه پادشاهي، او را براي رفع شرارتي يا برطرف كردن نيـازي گسـيل كـرده باشـد، بلكـه

ين مفاهيم و چارچوب نظري پژوهش گفتـه شـد، كه در بخش تبيچنان. دارنده استگسيلتوالي ديگر . داند، نه ساختاري تازه و ديگرگونساختي ميهايي روپراپ، خود اينها را نوسان

هـاي پـراپ، كـامال كـاري با الگوي خويش )ع(هاي قصة سليمانكاريعناصر نمودگار خويش . هاي او پيروي كرده استكاريهمخوان است و از نظام خويش

هاي پژوهش يافته

و »حـديث مـور «ها، لزوما داراي حركت داستاني نيسـتند؛ ماننـد داسـتان داستان. 1 .در ترجمة تفسير طبري )ع(هاي آغازين حركت دوم قصة سليمانحادثه

هـاي يـك قصـة قرآنـي، مجـراي ارادة الهـي واقـع شود كه شخصيتگاه ديده مي. 2كـاري تصـميم بـه مقابلـه و ، خـويش )ع(صة سـليمان كه در حركت دوم قشوند؛ چنان مي

هاي عملياتي قهرمان است، نمـودي نـدارد و هـر چـه بـر سـر كه از حوزه) ↑C(عزيمت

.رود، ارادت خداوند استقهرمان قصه مي

، )H _ I(هـاي نبـرد و پيـروزي كاري، از طريق خويش)ع(حركت اول قصه سليمان. 3دهنده ندارد و در حركت سوم، قصه از طريـق صر بسطحركت دوم، عنا. بسط يافته است

بـر پايـة نظريـة پـراپ، . بسط داشـته اسـت ) M _ N(عناصر كار دشوار و انجام دادن آن . )206: 1386پراپ، ( »مقدم است M _ Nكاري هميشه بر خويش H _ Iكاري خويش«

آيـد زمينـة هاي ديني مشركانه، موتيفي است كـه بـه نظـر مـي داشتن ايدئولوژي. 4

Page 26: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

26 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

در ) ع(كه در قصة سليمانهاي پيامبران را فراهم كرده باشد؛ چنانحركتي بسياري از قصه .ترجمة تفسير طبري چنين بوده است

و دارنـده توان استنباط كرد كه خداوند، نقش گسيلمي )ع(از ساختار قصة سليمان. 5مشـركان، نقـش شـرير را همچنـين، . هـاي قرآنـي را دارنـد پيامبران، نقش قهرمان قصه

.هاي قرآني هستندهاي ثابت همة قصهدهند و اين سه شخصيت از موتيف نمايش مي

ـ با قصه )ع(هاي قصة سليمانشباهت حادثه .6 ة پـراپ برگرفتـه از هاي پريـان كـه نظريسـازد كـه بـه گمـاني نزديـك بـه يقـين، مطالعة آنهاست، اين نكته را به ذهن متبادر مـي

.هاي عاميانه وجود داشته استراي اين قصة كهن ديني و قصهملتقايي ب

گيري نتيجه

گشودن آفاق انتظاري نوين بر متون و تفاسير قرآني و نشان دادن ژرفاي ارتبـاطي ايـن متون، افزون بر ايجاد پويايي در خوانش متون قرآنـي، زمينـة گسـترش و پـذيرش جهـاني

تـرين هـاي پيـامبران در تفاسـير قرآنـي از شـيرين هقص. كندبيشتر اين متون را فراهم مي . دهدمي را نشان هايي برجستههايي هستند كه مطالعة ساختاري آنها، نكته قصه

هاي قرآني است كه در اين پـژوهش بـا ترين قصه، از برجسته)ع(قصة حضرت سليمانهـا و شخصـيت . شناسي والديميـر پـراپ ارزيـابي شـده اسـت گيري از نظرية ريختبهره

ها و رونـد حركتـي كاري هاي آنها، همچنين نمودگار برآمده از توالي خويشكاريخويششناسـي در ترجمة تفسير طبري، همخواني بسيار زيادي با نظرية ريخـت )ع(قصة سليمان

ة خـود كـه پـراپ در نظريـ هفـت شخصـيتي . هـاي آراي او داشـته اسـت پراپ و تبصرههـاي آنهـا نيـز در كـاري شـود و خـويش ديـده مـي )ع(سليمانشناسانده، همگي در قصة

ايـن سـازواري، . گانة نظرية پراپ قـرار گرفتـه اسـت يكوهاي سيكاريچارچوب خويشهاي قرآني نيـز كـارايي بنيان بودن نظرية پراپ است كه در مطالعة قصهبرآمده از ساخت

هـاي پريـان مشـابهت دارد و قصـه با حوادث )ع(هاي قصة سليمانبسياري از حادثه. داردهـايي روي گوياي اين نكته است كه ميان اين دو در روزگاران بسـيار ديـرين، دادوسـتد

كند كه پژوهشگران كوشاي ايراني به مطالعة سـاختاري نويسنده پيشنهاد مي. داده است

Page 27: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

27 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

ديگر، هاي قرآني در متون تفسيري نيز بپردازند تا پس از مقايسـة آنهـا بـا يكـ ديگر قصه .هاي قرآني به دست آيدساختار بنيادين قصه

نوشتپي

هاي ديني آشـكار هاي آثار هنري و انديشهبه تاريخ و فلسفة هنر، داد و ستدبا نگاهي گذرا . 1 .189: 1383اسپور، ؛ 34-31: 1387گاردنر، : ك.براي آشنايي بيشتر، ر .شودمي

. 19و 12: 1379فراي، : ك.ر .2

؛ 11: 1390داري، تمـيم : ك.ر ،هـا و عناصـر فولكلوريـك اصطالح فولكلـور و زمينـه دربارة. 3 ,20: 1388ميمنت ميرصادقي،

آثاري كه داراي مضامين اخالقي، مذهبي و فلسـفي ؛241: 1388صادقي، جمال مير: ك.ر. 4 .)Peck & Coyle, 2002: 152(روند باشند، از خانوادة انواع ادبي تعليمي به شمار مي

-133: 1383ميرصـادقي، :ك.رهاي قرآني، ويژه قصهها، بههاي بنيادين قصهدربارة ويژگي. 5 .163و 134

.483 - 474: 1386ياحقي، : ك.ر. 6

.319 -312: 1386صادقي، :ك.، ردربارة ترجمة تفسير طبري و ارزش ادبي و زباني آن. 7

,79: 1382و تودوروف، 23 -17: 1373نيوا، : ك.ر. 8ــادقي، . 9 ــر واژة »نقـــش«ميرصـ ــت functionرا برابـ ــاده اسـ ــادقي، (نهـ . )100: 1390ميرصـ

.هستند functionهايي براي كاري، كاركرد و نقش، هر سه برابر خويش

.30: 1387شناس و خديش، حق: ك.ر. 10

.Bertens, 2001: 37 - 39؛ نيز 213-212: 1386پراپ، : ك.ر. 11

.162-161: 1386پراپ، : ك.ر. 12

.18: همان: ك.ر. 13

.17: 1387اسكولز، : ك.نيز ر. 14

.111: 1371پراپ، : ك.ر. 15

.198: 1386پراپ، : ك.ر. 16

.215: 1371پراپ، : ك.نيز ر. 17

ه بـر دانشـمندان هاي كاربردي نظرية ريختدربارة ارزش. 18 شناسي پراپ، تـأثير ايـن نظريـ

Page 28: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

28 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

ة، ديگر و چالش ك.ر هاي فرا روي ايـن نظريـ :Carter, 2006: 48-51 ؛Kenan, 2008: 7 ؛ . 87: 1382تودوروف، ؛ 102: 1379اسكولز،

هاي پراپ انـدكي اند، با گزارهگذاري شدهنشانه �هايي كه با كاريدر اين پژوهش، خويش. 19 .هايي، رفع تزاحم كندتفاوت دارند كه نويسنده كوشيده با افزودن نكته

.60: 1386پراپ، : ك.ر. 20

.172: همان: ك.ر. 21

. 172: 1386پراپ، : ك.ر. 22

.38: 1387اسكولز، : ك.نيز ر. 23

.162: 1386پراپ، : ك.ر. 24

. 222: همان: ك.ر. 25

كاري به خويش) §(دهنده و عناصر ربط) .mot(، عنصر انگيزش )α(وضعيت آغازين قصه . 26 .شوند هاي هر داستان نوشته نميريكاروند و در طرح پاياني برآمده از خويششمار نمي

.162: 1386پراپ، : ك.ر. 27

، 1356در ترجمة تفسـير طبـري، »السالمداوود عليهبنقصة سليمان«تلخيص نويسنده از . 28 .1255-1225 :5ج

.170: 1386پراپ، : ك.نيز ر. 29

. 168و 162: همان. 30

. 165: همان: ك.ر. 31

.165: 1386پراپ، : ك.ر. 32

. 201: 1388جمال ميرصادقي، : ك.ر. 33

.143: 1386پراپ، : ك.ر. 34

. 162: همان: ك.ر. 35

.278-271: همان: ك.ر. 36

Page 29: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

29 / در ترجمة تفسير طبري )ع(قصة سليمان يختشناريختتحليل

منابع

.قرآن كريمالدين اعلم، تهران، ها، ترجمة امير جاللانگيزة آفرينندگي در سير تاريخي هنر) 1383(اسپور، دنيس

.نيلوفر و دوستانشناسي داستان سـياوش بـر اسـاس نظريـة تحليل ريخت«) 1392(م و سعيد رمشكي استاجي، ابراهي

.52-37، صص 3، شمارة 5شناسي ادب فارسي، سال فصلنامة متن ،»والديمير پراپ .درآمدي بر ساختارگرايي در ادبيات، ترجمة فرزانه طاهري، تهران، آگاه) 1379(اسكولز، رابرت

.ن، ترجمة فرزانه طاهري، چاپ سوم، تهران، مركزعناصر داستا) 1387( ---------- .مقدس و نامقدس، ترجمة نصراهللا زنگويي، چاپ دوم، تهران، سروش) 1387(چا الياده، مير

، فصلنامة تخصصـي زبـان و »شناسي قصة خير و شر بر اساس نظرية پراپريخت«) 1389(ايشاني، طاهره .41-29، صص 3ادبيات فارسي، شمارة

.نويسي، چاپ چهارم، تهران، البرزقصه) 1368(هني، رضا برا .اي، تهران، توسهاي پريان، ترجمة فريدون بدرههاي تاريخي قصهريشه) 1371(پراپ، والديمير

اي، چـاپ دوم، تهـران، هاي پريان، ترجمة فريـدون بـدره شناسي قصهريخت) 1386( ------------ .توس

الگـوي سـاختارگرايي والديميـر پـراپ و كاربردهـاي آن در «) 1387(ان پرويني، خليل و هـومن ناظميـ -183، پاييز و زمستان، صص 11، دو فصلنامة پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شمارة »شناسيروايت203.

، چاپ دوم، 5النهر، به كوشش حبيب يغمايي، ججمعي از علماي ماوراء) 1356(ترجمة تفسير طبري .تهران، توس

.فرهنگ عامه، تهران، مه كامه) 1390(داري، احمد تميم .گرا، ترجمة محمد نبوي، چاپ دوم، تهران، آگهبوطيقاي ساختار) 1382(تودوروف، تزوتان

هـاي جـادويي شناسـي افسـانه هايي نو در ريختيافته«) 1387(محمد و پگاه خديش شناس، عليحق، تابسـتان، 186، شـمارة 59اني دانشگاه تهران، سال ، فصلنامة دانشكدة ادبيات و علوم انس»ايران

.39-27صص ، »هـاي ديـوان در شـاهنامة فردوسـي بررسي قصـه «) 1387(روحاني، مسعود و محمد عنايتي قاديكاليي

.122-105، صص 9، شمارة 47شناسي ادب فارسي، دورة فصلنامة متنــ « )1388( -------------------------------- ــي ريخ ــژة تبررس ــژن و مني ــتان بي ــي داس شناس

، 66، شـمارة 17، فصـلنامة زبـان و ادبيـات فارسـي، دورة »فردوسي بر اساس نظريه والديمير پراپ .143-119صص

Page 30: ˇ)literature.ihss.ac.ir/WebUsers/Farhang/UploadFiles/... · 1395 ˇ%& ' #$!" ˝˛˚ ˜ # ˘ ˇ ˆ ˙ / 4 r. lte _ ˘pe8 ec 7 %e& " ef ue b ˘ pefp 3t" 3o f # p" #.e

30 1395 تابستانم، و يك پژوهش زبان و ادبيات فارسي، شماره چهل/

ــت، ژرار ــي ســاخت«) 1388(ژن ــد ادب ــي و نق ــان، در »گراي ــة محمــود عبادي ــي، ســاخت: ، ترجم گرايمهر، صـص چاپ دوم، تهران، سوره گرايي و مطالعات ادبي، به كوشش فرزان سجودي، پساساخت

149- 157. ، بـه 2دانشـنامة زبـان و ادب فارسـي، ج : ، در»ترجمـة تفسـير طبـري «) 1386(اشـرف صادقي، علـي

.319-312سرپرستي اسماعيل سعادت، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسي، صص ترجمة پيـروز سـيار، ) 1393(هاي شريعت يا تورات بر اساس كتاب مقدس اورشليم كتاب: عهد عتيق

.تهران، هرمس .كتاب مقدس و ادبيات، ترجمة صالح حسيني، تهران، نيلوفر: رمز كل) 1379(فراي، نورتروپ

تقـي ، ترجمـة محمـد .هنر در گذر زمان، ويراسته هورست دالكـروا و ريچـارد ج ) 1387(گاردنر، هلن .فرامرزي، چاپ نهم، تهران، آگاه و نگاه

.داستان و ادبيات، تهران، آية مهر) 1383(ل ميرصادقي، جما .، چاپ دوم، تهران، كتاب مهناز)ويراست دوم(نويسي نامة هنر داستانواژه) 1388( --------------

.ادبيات داستاني، چاپ ششم، تهران، سخن) 1390( -------------- .كتاب مهنازنامة هنر شاعري، چاپ چهارم، تهران، واژه) 1388(ميرصادقي، ميمنت

، ترجمة رضا سيدحسيني، مجلة ارغنون، شـمارة »نظري اجمالي بر فرماليسم روس«، )1373(نيوا، ژرژ .25-17، صص 4

.، تهران، نيلوفر7شيراني، جتاريخ نقد جديد، ترجمة سعيد ارباب) 1388(ولك، رنه فارسـي، چـاپ دوم، تهـران، ها در ادبيـات وارهفرهنگ اساطير و داستان) 1386(جعفر ياحقي، محمد

.فرهنگ معاصر

دو »شناسـي داسـتان پيـامبران در تفسـير طبـري و سـورآبادي ريخت«) 1389(، عبدالمجيد نكويوسفي .142- 113، پاييز و زمستان، صص 21، شمارة 11نامة زبان و ادبيات فارسي، دورة فصلنامة كاوش

Bertens, Hans (2001) Literary Theory: the Basics, London & NewYork,

Routledge. Carter, David (2006) Literary Theory, Herts, Pocket Essentials. Hale, Dorothy J. (ed.) (2006) The novel: an Anthology of Criticism and Theory,

1900 – 2000, Blackwell Publishing Ltd. Kenan, R. Shlomith (2008) Narrative Fiction, 2nd ed, London & NewYork,

Routledge. Peck, John & Coyle, Martin (2002) Literary Terms and Criticism, 3rd ed,

NewYork, Palgrave Macmillan.