56
Copyright © 2013 Khameneh Multimedia All rights reserved.

آن سوی رنگ

Embed Size (px)

DESCRIPTION

 

Citation preview

Page 1: آن سوی رنگ

Copyright © 2013 Khameneh Multimedia All rights reserved.

Page 2: آن سوی رنگ

1

سوی رنگآن

برداشتی از نمایش مهاجران اثر اسالومیر مروژک

ای دوترجمه و اقتباس: مهرداد خامنه

ویراستار فارسی: شیرین میرزانژاد

Page 3: آن سوی رنگ

2

مقدمه

ی کامالً ی دو مهاجر با دو پیشینهبارهدر محرومیت،این نمایش تحقیقی است در دو فرم متفاوت از

ها روشنفکری است سرخورده و دیگری کارگری که تنها در جستجوی کار و متفاوت. یکی از آن

ها، اند. این دو، نه به میل خویش بلکه بنا به شرایط تحمیل شده بر آنی مالی جالی وطن کردهاندوخته

کنند. در کنار یکدیگر زندگی میواقع در یکی از شهرهای اروپا در زیرزمین تاریکی

های بدی است کارآمد برای تحلیل جامعه و سرنوشت افراد این نمایش، تا الیهلطنز تلخ و گزنده کا

زیرین روح انسانی را به سطح کشانده و در برابر دیدگان ما قرار دهد.

، که خود در آن دوران شد نوشتهمیالدی توسط اسالومیر مروژک 4791متن اصلی این نمایش در سال

دنیای ما دستخوش تحوالت اساسی از زمان انتشار کرد. همچنان که ایام مهاجرتی اجباری را سپری می

ی با مقوله در برخورد تاست، در اقتباس کنونی نیز، سعی در نشان دادن این تحوال این اثرگردیده

کامالً ایدئولوژیک بوده و ناشی از ی مهاجر سیاسی که از دیدگاه مروژک است. چهرهمهاجرت شده

ها را زیر عدالتیشود که بیمیاجتماعی یباشد، تبدیل به منتقدبرخورد او با وقایع دوران جنگ سرد می

و شخصیت کارگر، ؛نمایش است در ایندرام بوجود آمدن ی که این خود دلیل عمدهبرد، بین میذره

باشد. ی تالش انسان برای دست یافتن به زندگی بهتر میدهندهنشان

که چندان امیدی به روشنفکر، ی استزنیکی در این اقتباس، هر دو شخصیت نمایش زن هستند.

دیگری، زنی کشد؛ و اش به رخ میی بهتر نداشته و سرخوردگی خود را با تلخی در رفتار روزمرهآینده

ای روشن و زندگی بهتر در موطن خود، روزها را هر چند به سختی، است کارگر که با رویای آینده

کند. سپری می

Page 4: آن سوی رنگ

3

از متن فرانسه ترجمه شده هنری بیزل که توسط –متن انگلیسی آن روی ، از به فارسیی این اثرترجمه

است.گرفته صورتو نروژی های صربی، آلمانی و انطباق آن با زبان-بود

ای دومهرداد خامنه

4971آبان

چابکسر، استان گیالن

Page 5: آن سوی رنگ

4

ها:شخصیت

آآ

یی

ایست که عکس ه)صحنه: زیر زمینی است تاریک، بدون پنجره. بر روی دیوار مقابل تماشاچیان، پرد

است، بر روی آن های آب که از وسط آن المپی سفید آویزان است، و تمام سطح دیوار را پوشاندهلوله

رسد و از طبقات باالیی صداهایی مبهم شنیده شود. هر از گاهی صدای چکیدن آب به گوش میدیده می

شود. در وسط صحنه، میزی است با دو صندلی در دو طرف آن. در دو طرف صحنه دو تختخواب به می

روی تخت سمت چپ، شود. براند که در جلوی هر کدام، چمدانی دیده میشکل قرینه قرار گرفته

ای انبوهی از روزنامه و کتاب چیده شدههای تیره چیرگی دارد و در کنار آن، بر روی چهارپایهرنگ

خورد. بر روی دیوار تخت سمت هایی روشن و شاد به چشم میاست. در تخت سمت راست، رنگ

و ماشین و غیره بر های متعددی از یخچال گرفته تا لباسراست، مقوایی قرار گرفته است که عکس

ای بزرگی نشسته است. ، سگ عروسکی پارچهراستروی آن چسبانده شده است. بر روی تخت سمت

ی ارتشی آویزان جالباسی چوبی در جلوی صحنه قرار دارد و بر روی آن، یک کاپشن رنگ و رو رفته

دن کتاب مهاجران است. در هنگام شروع نمایش، بر روی تخت سمت چپ، زنی میانسال، در حال خوان

باشد.(اسالومیر مروژک می

Page 6: آن سوی رنگ

5

Prologue

های یادگاری قدیمی از مهاجران ، بر شوستاکوویچ، بر روی پرده، عکس 1)همراه با سوئیت جاز شماره

های منتهی به زیرزمین روی پرده با تمام شدن موسیقی، تصاویری از پلهشود. می dissolveروی هم

شود. سپس صدای آید، شنیده میها پایین میشود و به همراه آن صدای پای فردی از پلهپدیدار می

شود. (ی وارد میرسد. یچرخد به گوش میکلید که در قفل در می

Page 7: آن سوی رنگ

6

صحنه یک

: من اومدم.شود(وارد می) یی

مشخصی از درد پا رنج ی که به طور. یو همچنان سرش در کتاب است دهدالعملی نشان نمی)آآ عکس

ها آورد و مشغول ماساژ آنهایش را در میبرد، خود را به صندلی سمت راست صحنه رسانده و کفشمی

رود های خود را تمیز کرده، به زیر تخت سمت راست گذاشته، به پشت صحنه میسپس کفش شود.می

(شود.شنیده می اوهایش را عوض کند. از پشت صحنه صدای تا لباس

ی: رفته بودم ایستگاه قطار. ی

آآ: اوهوم؟

)سکوت( یه آبجو خوردم. ی: هیچی. یه عالمه آدم اونجا بود. ی

آآ: تو؟

توی بار. )سکوت( دو تا لیوان. )سکوت( گم. ی: پس چی؟ راست میی

آآ: آها.

ی: تلفن...ی

آآ: اوهوم؟

زدن. ی: هیچی. تلفن میی

آآ: آها.

وایسادم. همونجا م. فکر کردم به کی تلفن بزنم؟! یه کم ی: ولی من زنگ نزدی

Page 8: آن سوی رنگ

7

آآ: اوهوم.

-گردد. بر روی صندلی سمت راست نشسته و مشغول پاک کردن آرایش خود میی به صحنه بر می)ی

شود.(

...دکهی: ی

آآ: آها

ها و مجلهی: با روزنامهی

آآ: آها

خرن.ی: هیچی. مردم روزنامه میی

آآ: آها

خونن. ولی من نخوندم. فکر کردم خوندن نداره که. بعدشم میی: ی

آآ: حتماً همین طوره.

باجه بلیت فروشی... )سکوت(ی: یه کم اونجا وایسادم. ی

دهد(العمل نشان نمی)آآ عکس

ی بلیت فروشی. ی: گفتم باجهی

آآ: چی؟

فروشن. ی: اونجا بلیت میی

آآ: خب؟

Page 9: آن سوی رنگ

8

خرن. ولی من نخریدم. یه کم اونجا وایسادم.لیت میها بی: مردم از توی باجهی

آآ: خب.

ی: بعد فکر کردم برم یه دوری روی سکو ها بزنم. ی

آآ: که چی؟

ی: برای اینکه مفته. تو مملکت ما اگر بخوای بری روی سکوها باید بلیت داشته باشی. ولی اینجا ی

کنن که بری. خیلی خرن.جوری ولت میهمین

آآ: کیا؟

ی: اینا. بعدش رفتم روی سکوها. ی

آآ: آها.

ها... بعدشم چنان میومد که نگو.ی: ریلی

آآ: چی؟

خواستم برگردم که تو بلندگوها یه چیزایی گفتن. ی: باد. واسه همین به خودم گفتم برگردم خونه. میی

-رم. داشتم دیگه برمیها و... فکر کردم نه دیگه میمونم. بعدش موندم. باد و... ریلفکر کردم نه، می

گشتم که یه دفعه چی دیدم؟

آآ: یه قطار.

سروصدا اومد جلو. واسه درسته. یه قطار. اونم برقیش. خیلی بی )مکث( ؟فهمیدی: از کجا )با طعنه(یی

کنن... اما اینجا با برق. حیف این همه برق اینکه برقی بود دیگه. تو کشور ما لوکوموتیوها با بخار کار می

ت؟ ها؟ نیس

Page 10: آن سوی رنگ

9

نه.آآ:

نوشته ونهای خواب بود. با یه عالمه تابلو که روشش هم واگنی: قطاره از خارج اومده بود. همهی

بودن. عالی بودن. من از جام تکون نخوردم. یه سیگار چاق کردم.

آآ: خریدی؟

اینجا که جلوتر جا نشستم و پیش خودم گفتم: بیا جلو. ازی: بله. قطارهای درجه یک. من آروم همونی

جور جلوتر. تا اینکه...جا دیگه آخر خطه. اونم میومد جلو. جلوتر. همینتونی بری. ایننمی

آآ: وایساد.

بعد به خودم گفتم دیدی؟ بهت که گفته . ادوایس )مکث( کنم یا تو؟ی: من دارم داستانو تعریف میی

تونی بیای...بودم جلوتر از این نمی

: قطاره چی شد؟ زند(اب را ورق می)در حالی که کت آآ

جا وایساد. ی: هیچی. همونی

آآ: همین؟

هاشونم کلی دستیهاشون تندی از راه رسیدن. روی چرخدستیآهن با چرخی: بعدش مامورای راهی

جا % پشم. من به یکیشون دست زدم. یه عالمه. پشم خالص. منم همون411مالفه و پتو. پتوها همه

واش یواش سیگارمو دود کردم. آدما اومدن پایین. حتی یه ژاپنی هم میون اونا بود. پالتو وایسادم و ی

تنش بود. یارو مال این طرفا نبود.

آآ: نه.

ی: منم همینو به خودم گفتم. ولی خب اصن به من چه مربوط. واسه همین از جام تکون نخوردم و ی

. حق دارم که سیگارمو دود کنم، مگه نه؟ جا وایسادم و به سیگارم پک زدم. مال خودموهمون

Page 11: آن سوی رنگ

10

آآ: حتماً.

زنم به چاک. تا اون موقع کنم و میی: پس چی؟ حقمه. بعدش به خودم گفتم: سیگارمو تموم میی

خواستم ته سیگارمو بندازم که درست روبروم یه آقایی سرشو از پنجره واگن میهمشون اومدن پایین.

آورد بیرون و با من حرف زد.

: تو هم فهمیدی بهت چی گفت؟!آآ

تیپ بود. جوون هم بود. حتماً هم ثروتمند بود. ی: بهم چشمک زد. خیلی خوشی

آآ: آها.

: بعدش از قطار اومد پایین.)پیروزمندانه( یی

همین؟)مکث( آآ: خوش به حالت.

خندد( )میی: نه. ی

خیلی خنده داشت؟)مکث( خندی؟ آآ: واسه چی می

ما... من و اون...ی: آره، ی

کند.(ی نگاه مینشیند و به یدارد و بر روی تخت میمی)آآ از خواندن دست بر

آآ: خب؟

خندد()میی: همین دیگه... ی

آآ: چرند نگو.

گم، ما... ی: راست میی

Page 12: آن سوی رنگ

11

آآ: کجا؟

ی: توی توالت. توالت مسافرا. اونم درجه یک. ی

آآ: اونجا که باید پول بدی.

ن پولشو داد. برای هر دومون. بعدشم خواست بازم همدیگه رو ببینیم. ی: اوی

آآ: آره؟

ی: ولی من گفتم نه. من از اوناش نیستم. ی

آآ: بعدش چی؟

ی: من رفتم. ی

آآ: اون چی؟

ی: اونم رفت.ی

آآ: تلفنشو نگرفتی؟

: نه. مگه نشنیدی گفتم من از اوناش نیستم.)با عصبانیت( یی

دهد. آآ از روی تخت بلند شده و بر روی صندلی آرایش را درون چمدان خود جای می ی وسایل)ی

های آن ای دارد که با قیچی عکسنشیند و به همراه خود مجلهی در مقابل او مینشیند.یسمت چپ می

کند.(را جدا می

خوای بهت بگم واقعاً چه اتفاقی افتاد؟ آآ: می

ی: من که بهت گفتم. ی

Page 13: آن سوی رنگ

12

خوای بهت بگم واقعاً چه اتفاقی افتاد؟پرسم میآره. ولی ازت میآآ:

دونی... ی: البد تو از من بهتر میی

دونم. آره، تو رفتی ایستگاه قطار. ولی اون اولین جایی نبود که رفتی. امروز که آآ: معلومه که بهتر می

ی مشخصی نداشتی که نامهمث هر روز جلوی آینه وایسادی و خودتو هفت قلم آرایش کردی، هیچ بر

تیزت که از دردش وجقتم پوشیدی با اون کفش نوککجا بری. این لباسای به قول خودت شیکِ اجق

دی... چند وقت جوری شکنجه میکنم که تو واسه چی خودتو اینمن همش فکر میتونی راه بری... نمی

ره؟ ال میت نرخت باشی. چی؟ فکر کردی مثالً با این قیافهدیگه چالق می

ی: اون کفشارو یه عالمه پول باالش دادم. ی

ها... از صد آآ: بگذریم. کجا رفتی؟ راست تو خیابون. هر کسی خب البته حق داره بره خیابون. ولی نگاه

زنه که تو کی هستی. بله، تو حق داری که بری تو خیابون. اما دیگرانم حق دارن که بهت متری داد می

کنن. مونی. مث توی ویترین. معلومه که بهت زل میه جنس میزل بزنن. تو مث ی

جوری بگی؟ ی: حاال حتماً باید اینی

خواد شی، مثالً خیلی دلت میت. هر دفعه که از بغل یه سینما رد میآآ: بذار برگردیم به گردش روزانه

که بری تو.

ی: من عاشق سینمام.ی

کنن. زنه. به خاطر اینکه همه دارن فیلم نگاه میبه تو زل نمی کسطوره. توی سینما هیچآآ: حتماً همین

فهمی فهمی چیه. نمیکنه و نورانیه. تو دقیقاً نمیبینی که حرکت میطور. یه چیزی جلوت میتو هم همین

ترین چیز برای تو اینه که اونجا احساس کنه. مهمگن. ولی برای تو همچین فرقیم نمیچی دارن می

طور وقت. ی. ولی سینما یه اشکال اساسی داره و اون اینه که باید بابتش پول بدی، و همینکنامنیت می

وقتم همون پوله.

Page 14: آن سوی رنگ

13

رم سینما. وقت نمیی: من هیچی

آآ: دقیقاً. ولی تمام امیدت نقش بر آب نشده. تو ایستگاه قطارو داری.

ی: ایستگاه مرکزی.ی

ری به یه ایستگاه کوچیک م که بگم که خدای نکرده میکنآآ: معلومه. من هیچ همچین جسارتی نمی

تر از همه اینکه ده. بعدشم که مجانیه، و مهمها برای تو جواب میمحلی تو دورواطراف. فقط بهترین

کنی که غربتی هستی. به خاطر اینکه اصن ایستگاه قطار برای غربتیاس. اونجا اونجا تو احساس نمی

ی بلیت فروشی... مه فروشی، تلفن عمومی، باجهی روزنانورانیه و گرم. دکه

ی: بار...ی

طور تلفن عمومی و بلیت فروشی... ها وایسادی، همینطور بار. تو جلوی دکهآآ: بله، همین

ی: ...آبجو هم خوردم.ی

آآ: اینو شک دارم. برای آبجو باید پول بدی. ولی در عین حال شک ندارم که توالتو رفتی.

قطار چی؟ی: سکوی ی

رسم. آآ: حرفمو قطع نکن. به اونجا هم می

ی: ولی من اول رفتم روی سکوی قطار. ی

جا بود که به قلب تاریخ پرداختی. آآ: درسته. و درست همون

اونجا نبوده؟ ها؟ اصن خوای بگی قطارمی: چی؟ یعنی میی

Page 15: آن سوی رنگ

14

کشیدی. مسافرا هم بودی و سیگار میچرا. سکوی قطار اونجا بود. قطارم اومد.تو هم اونجا وایساده آآ:

تیپ هم پیاده شد. اینم حتی حقیقت از قطار پیاده شدن. اینا همش سر جاش. یه مرد جوون و خوش

داره.

ی: بفرما من که خودم گفتم. ی

آآ: اما بعد از این بود که تو مشتری پیدا کردی و رفتی کارتو انجام دادی. اینجا بود که مشتریتو جای

های تیپ پولدار جا زدی. تو اونجا وایسادی با دهن باز زل زدی به قطارای خواب و کوپهمرد خوشاون

کردی، و نه اون تیپ فکر میزدی و در رویای خودت به اون مرد خوشدرجه یک. به سیگارت پک می

آمیز از ی تخیالتتن. یک تالش فکری تحسینی اینا ساخته و پرداختهمشتریای بوگندوی کثافتت. همه

طرف تو، و در تمام این ماجرا، توالت عمومی نقش مهمی رو بازی کرد و تمام چیزایی که تو سکو اتفاق

آل برای پرورش رویاهات...افتاد، اونجا شکل نهاییشو گرفت. توالت عمومی، محلی ایده

ی: بسه دیگه! ی

گم؟ آآ: چیه؟ درست نمی

خوای خراب کنی. چیو می تو همهشود.( )مقابل آآ بلند میی: نه ی

آآ: عصبانیت کردم؟

ذاری؟سرم میی: برای چی همش سربهی

آآ: تو عصبانی شدی به خاطر اینکه واقعیتو شنیدی.

کارت کردم؟ من فقط رفته بودم ایستگاه قطار. ی: مگه من چیی

-ه تو هنوزم نمیخوام وضعیت واقعیتو بهت یادآوری کنم، کآآ: عزیزم، تقصیر من چیه. من فقط می

فهمی. این وضعیت واقعی توئه.

Page 16: آن سوی رنگ

15

خواستم یه کم بهم خوش بگذره. ی )با صدای بلند(: چه وضعیتی؟ من فقط میی

طوریم. روی واقعیت سرپوش : دقیقاً! ما ملت، همیشه همینایستد و با صدای بلند(ی می)در مقابل ی آآ

ی مریض و بیمار نیست. ش چیزی جز یه آیندههکنیم... این نتیجذاریم و رویامونو جاش قالب میمی

شود.(پیچد. صحنه تاریک می)صدای بلند سیفون توالت از طبقات باال در اتاق می

پایان صحنه یک

Page 17: آن سوی رنگ

16

صحنه دو

ی بر روی تخت خود نشسته، آلبوم باشد. ینشسته و مشغول حل جدول میآآ پشت میز در سمت چپ )

زند.(عکسی را ورق می

ی: گشنمه!ی

غذاتو بخور دست از سرم بردار. آآ: برو

ی: آخه چیزی ندارم.ی

آآ: مگه از کنسروات چیزی نمونده؟ هرچی داشتی و نداشتی رو ریختی تو خندقت؟

ی: تو چیزی نداری؟ی

دم.آآ: دارم ولی به تو نمی

ی: چرا؟ی

خوری.آآ: به خاطر اینکه تو همیشه از کنسروهای من می

خورم. ی: اصن هم اینطور نیست. من مال خودمم میی

آآ: مال خودتو با مال منو. وقتشه که یه ذره منضبط باشی

گیرم. ولی اول باید یه چیزی بخورم.ی: چشم. یاد میی

ماسه.آآ: از من چیزی بهت نمی

ی: هیچی؟ی

نخیر!)با عصبانیت( آآ:

Page 18: آن سوی رنگ

17

چایی بخورم.تونم یه می)سکوت( ی: خیله خب بابا. ی

است(ی مهمی را کشف کردهکند و انگار مسئلهی به اطراف خود نگاه میی)سکوت.

گما، چرا اینجا مگس نداره؟ی: میی

آآ: چی؟

گم چرا اینجا اصن مگس نیست؟ی: میی

آآ: کجا؟

ی: اینجا توی اتاق.ی

دونم.آآ: من چه می

تو اصن تا حاال اینجا شود.( زده می)هیجانشه... نمیی: توی راهرو هم نیست. اینجا اصن مگس پیدا ی

مگس دیدی؟

کنم.آآ: نه فکر نمی

ی: بگو ببینم چرا اینا اصن مگس ندارن؟!ی

آآ: شاید به خاطر نظافت و بهداشت.

ی: اَه! خیلی بد شد. ی

خوای چکار کنی؟آآ: حاال تو مگس می

ما تو )مکث( بگیریشون، یا بهشون نگاه کنی. تونیجوری واسه وقت گذرونی. میی: هیچی. همینی

کش هم بود. ما اونا رو مملکتمون چقدر مگس داشتیم. تابستونا به خصوص. یه عالمه مگس. کاغذ مگس

کردیم. یه چیزی مث عسل بهشون چسبیده بود. ولی عسل نبود. مگسا بهشون به المپ اتاق وصل می

Page 19: آن سوی رنگ

18

که چسبیدمیرن. بعد از چند روز یه عالمه مگس بهشون میکردن تا بچسبیدن. بعدم انقدر وزوز میمی

زیر، بعضیاشون بم. یه بعضیاشون ی موزیک.شد مث دستهوقت وزوزشون میاون .دیگه اصن جا نداشت

رفتن. یادت کندن و میافتاد. ولی اونا قوی بودن. خودشونو زود میوقتا زنبور و خرمگس هم گیر می

آد؟ می

آد!آد! من هیچی یادم نمیآد یادت میمی : یادت)عصبانی( آآ

آد؟ : یعنی تو هیچی یادت نمی)متعجب(ی ی

شنوه جز اینکه دم از تو هیچی نمیخوامم یادم بیاد. تمام مدت آآد و نمیآآ: نه! من هیچی یادم نمی

مگست...حاالم با این داستان "طوری بود؟آد اونطوری بود؟ تو یادت میآد اینتو یادت می "بگی:

تقصیر من چیه که ما اونجا مگس داشتیم؟ی: ی

آآ: بله مگس داشتیم. خب که چی؟ حاال من باید بشینم تا آخر عمرم یاد مگسای کثافت تو کشورمون

ای دارم که بهش فکر کنم. باشم؟ من چیزای دیگه

بینی؟ االن خودت گفتی که ما مگس تو کشورمون داشتیم.ی: میی

صبر کن. صبر کن. باید آروم باشم. این کشد( )نفس عمیق میمگه من گفتم که نداشتیم؟ آآ: ای خدا!

کنه که ما اینجا مگس تو گم. هیچ فرقی نمیایه. خوب گوش کن ببین بهت چی مییه بحث احمقانه

که اینجا، حاال از اون مگسای لعنتی دیگه خبری نیست. ما کشورمون داشتیم یا نداشتیم. به خاطر این

ای داریم که بهش فکر کنیم. االن مسائل دیگه

ی: مثالً چی؟ی

آآ: مثالً چی؟!

ای داریم که بهش فکر کنیم؟ی: آره. ما چه چیزای دیگهی

Page 20: آن سوی رنگ

19

مسائل اجتماع، اقتصادی، سیاسی، جنگ، گرسنگی. تا دلت : مثالً دنیا! مسائل خودمون... ()عصبانیآآ

کرد...شه بهش فکر بخواد مسئله هست که می

ولی مگس نه؟ی: ی

آآ: نه! گور بابای مگس! برای من مگسا دیگه وجود ندارن.

ی: ولی برای من وجود دارن.ی

آآ: کجا؟

آد؟ : تو کشورمون! یادت نمی)پیروزمندانه( یی

آآ: ای خدا! بازم تو شروع کردی؟ برو اون چاییتو درست کن!

شود.زیک شنیده میشود. همزمان صدای موی از صحنه خارج می)ی

شود. نور روی دیده می 4791هایی از تظاهرات اشغال پراگ سال فلش بک آآ، بر روی پرده صحنه

گیرد. رود. اورکت سربازی آویخته بر آن را در آغوش میشود. آآ به طرف جالباسی میصحنه کم می

بازگشته و بر روی صندلی گردد. آآدر پایان موسیقی و کلیپ، نور روی صحنه به حالت عادی باز می

شود.(ی با یک لیوان چای در دست وارد مینشیند. یخود می

تونستی برای منم یه دونه درست کنی. آآ: می

دی؟ ی: شکر میی

آآ: چایی رو که من خریدم.

Page 21: آن سوی رنگ

20

-آورد و بر روی میز میی قند را بیرون می)آآ از چمدان خود جعبهی: خب ولی شکر اینجا نیست. ی

گردد. با میشود تا چای دیگری درست کند. پس از مدت کوتاهی بری از صحنه خارج میرد. یگذا

کند.(های قند در لیوان مینشیند و شروع به انداختن حبههمان لیوان خود پشت میز می

ی: دیگه چایی نداشتیم. تقصیر من نیست که. ی

-)همچنان عکس تنهایی؟دهد.( العملی نشان نمیی عکس)یخوای اون چایی رو خودت بخوری؟ آآ: می

ی )یاینه معنی همبستگی؟... فکر کردم وقتی فقط یه لیوان چایی هست... دهد.( العملی نشان نمی

شه!بسه دیگه خیلی شیرین میکند.( ی قند به داخل لیوان انداخته و توجهی نمیهمچنان حبه

ی: من شیرین دوست دارم. ی

اندازیم. : شیر یا خط میآورد(جیب خود بیرون میای از )سکهآآ

ی: واسه چی؟ی

آآ: ببینیم کی این چایی رو بخوره.

ی: چرا؟ ی

آآ: به خاطر اینکه ما دو نفریم و فقط یه لیوان چایی داریم.

ی: این چایی منه!ی

آآ: ولی من خریدمش.

ی: ولی من درستش کردم. ی

شیر یا خط؟ زه توش سهم داریم.آآ: پس یعنی هردومون به یه اندا

Page 22: آن سوی رنگ

21

. خطاندازد( ... )آآ سکه را به هوا میی: شیر... ی

روند.(افتد. هر دو به دنبال آن می)سکه به زیر تخت سمت راست می

این کند.()قوطی کنسروی در زیر تخت پیدا میبینم. آآ: صبر کن. یه ذره برو اونور. این زیر تاریکه نمی

چیه اینجا؟

این؟ قوطی کنسرو.ی: ی

خیله خب. حاال که صاحاب دهد.(العملی نشان نمیی عکس)یآآ: مال توئه؟ تو که گفتی دیگه نداری.

رود.( )می دارم.نداره من برش می

ش به من ببینم.: بده(زندقوطی را از دست او قاپ می) یی

قسمتش کنی؟ من هیچ احتیاجی به شی با من کشی؟ چی؟ فکر کردی که مجبور میآآ: تو خجالت نمی

خواهد قوطی را زیر تخت ی دوباره می)یبارگیت هم بیشتره. کنسرو تو ندارم. خساست تو از شکم

تونی خودتو در آخه آدم! دستت دیگه رو شده. الزم نیست قایمش کنی. حاال راحت میپنهان کند.(

روکش کنه. نه! حیف حیوون. حیوون بیشتر از اختیار رذالتت بذاری تا اون اشتهای وحشیانه و حیوونیت ف

وحشتناکه. دیگه اشتها نیست. بیماریه.خوره. اما تو اشتهات تمومی نداره. اونی که احتیاج داره نمی

خوری؟یعنی نمیی: ی

سفره شدن با تو ندارم. ای به هم: نخیر! من هیچ عالقه)عصبانی( آآ

گم این دربازکن رو ندیدی؟... یخورم. می: باشه. پس من یه چند قاشق میی

دارد. نشیند. لیوان چای را برمیشود. در همان حال، آآ پشت می)به دنبال دربازکن از صحنه خارج می

گرداند. (نوشد و از شدت شیرینی جرعه را به لیوان بازمیای از آن میجرعه

Page 23: آن سوی رنگ

22

آآ: اَه! گندت بزنن چقدر شیرینش کرده.

نشیند و با تبر مشغول باز کردن قوطی گردد. پشت میز مقابل آآ میمیی با تبری در دست باز)ی

(کشد.ی میشود. قوطی را از زیر دست یمتوجه چیزی بر روی قوطی کنسرو می شود.کنسرو می

آآ: صبر کن ببینم. این چیه؟

کرده. درجه یک.ی: گوشت چرخی

آآ: از کجا اینو خریدی؟

ی: از یه مغازه.ی

ای؟مغازهآآ: چه جور

ش ببینم.ی: همین یه سوپر معمولی. بدهی

آآ: این غذای سگه!

ی: یعنی چی غذای سگ...ی

واق. غذای عالی برای حیوانات خانگی. سالم و اشتهاآور. تهیه : واق)برچسب روی قوطی را میخواند( آآ

ای از تمام موعههای طوالنی تحت نظر دامپزشکان مجرب. مجشده از بهترین مواد و بر طبق پژوهش

آل برای دوست شما. ای ایدهچرب. هدیهها و امالح معدنی. بدوم عوارض جانبی. کمها، پروتئینویتامین

واق، شادی و خوشبختی برای دوستان ماند. واقآن را امتحان کنید و دوست شما همیشه وفادار می

آورد.چهارپای خانگی شما به ارمغان می

ی: پس خودشه. ی

عنی چی پس خودشه؟آآ: ی

Page 24: آن سوی رنگ

23

ی: یعنی خیلی چیز خوبیه. ی

آآ: خوبه برای سگا.

ی سگ چیزی نگفته که. گفته دوستان...ی: دربارهی

ها.یعنی اینکه سگا. شایدم گربه "دوستان چهارپای شما"آآ:

ی: امکان نداره.ی

آآ: یعنی چی امکان نداره؟ چرا امکان نداره؟

دن؟گی اینا گوشت واقعی رو به سگا مینی میی: واسه اینکه این گوشته. یعی

آآ: چرا ندن؟ سگ حیوان گوشتخواره.

ی: حتماً اینجا یه اشتباهی شده. ی

طور تحت نظر آآ: باباجان! اینجا سیاه و سفید نوشته: غذای عالی برای حیوانات خانگی... همین

دامپزشکان مجرب...

کنم. نه. من که حرفاتو باور نمی کند.(جوانب آن را نگاه می یگیرد و همه)قوطی را میی: بده ببینم. ی

دونه؟ تو یا من؟ آآ: اصن کی اینجا زبان خارجی می

گی که منو سر کار بذاری و عصبانیم کنی. ی: تو اینا رو میی

-خنده، جلوی خورشید که داره طلوع میآآ: بابا جان! آخه به این عکس روش نگاه کن. یه سگ داره می

ای از خوشبختی و رضایت. نه. نشونهک

ی: خب که چی؟ی

Page 25: آن سوی رنگ

24

-آخه یه آدم بیآآ: یعنی این که این سگه این چیزی که توی قوطی بوده رو خورده و خوشحال شده.

تونه بفهمه معنی این عکس چیه. سوادم می

بود شه. تو ده خودمون تو خونمون یه عکس بزرگی: عکس که فقط عکسه. همه جور عکسی پیدا میی

مث تابلو. یه گوزن توی چمنزار تو کوهستان، وقت غروب. خوشحالم بود. خب این یعنی چی؟ یعنی

خورده؟ خواسته بگه گوزنه قبل از این داشته علف میاینکه می

ای نداره. این عکسو اینجا گذاشتن که قشنگش کنه. آآ: نه دیگه. عکس خشک و خالی که معنی

خواد بگه این غذا ا درجه یکه که عکس قشنگم روش گذاشتن. یعنی میی: پس یعنی اینکه این غذی

خیلی شیکه. خیلی خوبه.

دونی چیه؟ این کنسروو تو خریدی واسه اینکه از همه چی ارزونتر بوده.آآ: اصن می

ی: تو خودت گفتی این بهترین جنسه.ی

آآ: آره. ولی برای سگا.

ی: درجه یک. ی

آد. این خیلی خوششون میآآ: بله. حتماً سگا از

)سکوت(خورمش. ی: من که میی

آآ: مگه من جلوتو گرفتم؟

ی: یعنی بخورم؟ ی

خوری؟خب پس چرا نمی )سکوت(شه. آآ: تا حاال که چیزیت نشده. از این به بعدم طوریت نمی

: به خاطر اینکه من سگ نیستم.زند(قوطی را با عصبانیت پس می) یی

Page 26: آن سوی رنگ

25

آآ: نیستی؟

: نه نیستم!)با عصبانیت(ی ی

دونی. آآ: هر جور خودت می

)سکوت(

ها هم هست؟: ببینم... تو گفتی که این برای گربهکشد()قوطی را به آرامی دوباره به سمت خود میی ی

تونه دوست چهارپای خانگی باشه. آآ: بله گفتم. گربه هم می

ی: مطمئنی؟ ی

ع داره؟آآ: مطمئنم. ولی این چه ربطی به موضو

تونم بخورم. ولی اگه فقط برای سگ ها هم باشه، خب منم میی: به خاطر اینکه اگه این غذا برای گربهی

زنم. یعنی من غذای سگ بخورم؟ مگه من سگم؟باشه، من بهش لب نمی

دی.آآ: تو خودت جواب خودتو می

خوام از تو بشنوم. من سگم؟ ها؟ من سگم؟ی: نه. من میی

چ انسانی سگ نیست.یا دست کم نباید باشه. آآ: نه. هی

تونم بخورمش. گربه که سگ هاس، منم میی: پس ببین خودت گفتی. یعنی اگر این غذا برای گربهی

تونم بخورمش. آره؟...کنن. پس یعنی منم مینیست. اونا فرق می

آآ: احتماالً...

ی: مطمئنی پس.ی

Page 27: آن سوی رنگ

26

خوای بخوری، بخور لعنتی. به من چه هر کثافتی رو که می: مطمئنی... مطمئنی... اصن )عصبانی( آآ

مربوطه.

کشد.(طاقت قوطی را از زیر دست او می)سعی در باز کردن در کنسرو دارد. آآ بیخورم. ی: پس میی

آآ: ولش کن اینو. بسه دیگه.

آورد و وی درمیرود. قوطی کنسر)آآ به سمت چمدان خود میشه اینو بخورم. ی: اِ تو خودت گفتی میی

کوبد.(ی به روی میز میجلوی ی

ی: برای آدماس؟ی

آآ: برای آدماس.

ی: این شد یه چیزی.ی

شود. صدای بلند سیفون از طبقات باالیی به گوش کند. با اشتها به خوردن مشغول می)کنسرو را باز می

شود.(رسد. صحنه تاریک میمی

پایان صحنه دو

Page 28: آن سوی رنگ

27

صحنه سه

رود شود. آآ با عصبانیت و کالفگی در طول صحنه راه میبلند سیفون. نور روی صحنه روشن می)صدای

خورد.(ی با اشتها از قوطی کنسرو غذا میدهد. یهای آب را نشان میو لوله

-ها میپله نیست. از اینجا همه چیزو از راه این لولهآآ: این طبقه اول بود. هیچی بدتر از زندگی زیر راه

اشونو. حرفترین شنوی. خصوصیهاشونو میپچخوره. پچوی. کمترین صداها مث پتک تو سرت میشن

های زباله... من های هوا، کانالهای شوفاژ، کانالهای آب گرم، آب سرد، لولههای فاضالب، لولهلوله

ختخواب، کی از رن تو رمی گردن، کیرن بیرون، کی برمیشنوم کی از خونه میشنوم. میچیزو میهمه

آد پیششون، کی کنن، کی مهمون میشو باز میکشن، کی هواکِشن، کی سیفون توالتشونو میخواب پا می

ردنشونه. رن. فقط تنها چیزی که نشنیدم صدای مُمهموناشون می

شون خوبه. شه فهمید که حال مزاجی: پس می)در حال خوردن(ی ی

کنیم. مثل میکربا. یه نگاهی به این یم توی شکمشون زندگی میکنم که ما دارآآ: بعضی وقتا فکر می

اندازه؟های آدم نمیها بنداز. تو رو یاد رودهلوله

ن.ی: نه، اینا لولهی

کنه. من که من تحمل زندگی توی زیرزمینو ندارم. ازش متنفرم. اعصابمو خرد میآآ: بدتر از همه این

-به هوا، به فضا. من از اون آدماییم که از فکرشون استفاده می آدمیم که به نور خورشید احتیاج دارم،

های باال زندگی کنن. برا همین سرم باید باال باشه تا بتونه کار طبیعی خودشو بکنه. من همیشه تو طبقه

-هایی که اونجا داشتم میدیدم. طلوع و غروب خورشید رو از توی پنجرهکردم. همیشه افق رو میمی

کنم. اینجا حتی پنجره هم نداریم. تونستم تماشا

شه. ی: بهتر. دیگه کوران نمیی

Page 29: آن سوی رنگ

28

آآ: دیوار، دیوار. هیچی به جز دیوار نیست.

آد.ی: برا همینم خوب گرمه. بادم نمیی

آآ: بوی نا و کپک زیرزمین.

ی خدابیامرزم همهخوره. بابای کس از بو نمرده. اما توی هوای آزاد آدم سرما میی: تا حاال که هیچی

عمرش توی زیرزمین زندگی کرد. خیلی هم عمر کرد.

آآ: چطوری مرد؟

ی: از هوای آزاد. یه شب انقدر مشروب خورد که تو راه خونه یه جایی تو خیابون افتاد و تا صبح از ی

سرما تلف شد.

تونی اینجا رو تحمل کنی.آآ: پس یعنی تو می

یه. گرمم هست. ارزونم که هست. ی: چرا نتونم؟ جای نقلی و خوبی

-دم. راستی دیروز دوباره برای دو ماه دیگهکه کرایشو من دارم از جیبم میآآ: ارزونیش که البته. چون

شه چهار ماه. ی دو ماه قبلی رو هم بهم بدهکاری. یعنی رو هم میمونم کرایه دادم. تو هنوز کرایه

تونم. ی: خب نمیی

آری؟!ول درمیآآ: تو که همش داری پ

ی: ولی خب هیچی ندارم. ی

ی خارجیایی که تو این ی همهکنی؟ تو باید حداقل به اندازهکار میفهمم تو با پوالت چیآآ: من نمی

کنی. با این که تو دوبرابر بقیه کار میکنن پول دربیاری و در حقیقت دوبرابر بقیه. چونکشور کار می

Page 30: آن سوی رنگ

29

کنی. تازه با شه تو این شهر پیدا کرد زندگی میثافت که بدتر از اون نمیهمه تو داری تو یه لونه موش ک

گی برای انقدشم پول نداری. حاال میای که بیشتر از نصف کرایه رو هم نباید بدی. خونهمنم هم

ی: خب تو که داری.ی

آآ: چی گفتی؟

ی: خب تو همیشه پول داری. ی

گی؟چی داری میفهمی : می)پس از سکوتی کوتاه، سرد( آآ

گم؟ی: مگه دروغ میی

فهمی که من باالخره ممکنه از کوره در برم؟آآ: می

دی یعنی داری دیگه.گم اگه تو پول کرایه رو میی: خب یعنی میی

فهمی که من از کوره در رفتم؟آآ: تو هیچ می

: کِی؟)نگران(ی ی

-کند و به طرف درب خروجی میبر تن میرود. کاپشنش را لباسی می)به طرف چوبآآ: همین االن!

رود.(

خوای بری؟: کجا میایستد(ای از خوردن بازمیلحظهی )ی

رم. خونه میآآ: من دارم از این کثافت

دهد.()به خوردن ادامه می: آها. دفعه اولت که نیست. شود()آسوده می یی

Page 31: آن سوی رنگ

30

پاتو خیلی از گلیمت درازتر کردی. تا حاال یه سوخت. اما دیگه: تا حاال دلم به حالت می)با عصبانیت( آآ

گم چرا این همه مدت گر معمولی بودی. اما دیگه حاال وقاحتتم چاشنیش کردی. به خودم میسواستفاده

ی تورو، این خودخواهیتو، پستی و آدمی مث تو رو تحمل کردم. چطور تونستم این رفتار مزورانه

ذاره من درست بخوابم. از بوی کنی. خروپفت نمیعصبانیم میحقارتتو تحمل کنم؟ حتی وقتی خوابیدی

خونه بودن با گیرم. من به تو رحم کرده بودم. اما دیگه از همدی سردرد میگند باد شکمت که پس می

رم. فهمی؟ پس من میخوره. میتونم تحمل کنم. حالم به هم میتو به تنگ اومدم. به اینجام رسیده. نمی

پادریه. ی: کلید زیری

آآ: چی گفتی تو؟

ذارم... اگه خواستی دیر بیای.ی: گفتم کلیدو زیر پادری میی

گردم؟فکر کردی ؟ من برمی چیبرد.( ی هجوم می)به طرف یبا من حرف نزن! آآ:

ی: کفشات.ی

آآ: چی؟ چی گفتی؟

خوای بری تو خیابون؟ی: با جوراب که نمیی

هایش رود و مشغول به پا کردن کفشندارد. به طرف تخت خود می شود که کفش به پا)متوجه می آآ

گردم؟های تو ندارم. اصن چی باعث شده که فکر کنی من برمی: من هیچ احتیاجی به توصیهشود(می

ی: چمدونت.ی

آآ: خب که چی؟

تو نبستی.ی: اسباب اثاثیهی

Page 32: آن سوی رنگ

31

برم.دم نمیآآ: باید به این همه هوش تو آفرین گفت. ولی من هیچی با خو

گردی. ی: همین دیگه. برا همینم برمیی

رم بدون رم. من از اینجا میآآ: اِ؟ اینجاشو کور خوندی. من بدون اینکه چیزی با خودم ببرم از اینجا می

رم بدون هیچ وابستگی به تعلقات مادی. حاال برات روشن اینکه چیزی با خودم ببرم. من راه خودمو می

شد؟

هات... وسایلت... تختت...ون لباسات... مالفهی: یعنی بدی

ش مال تو. هام... عکسام... همهنوشتهآآ: ...کتابام... دست

ری؟کنی میرو ول می ی: یعنی همهی

ی مصرفی هستن که من پشت های جامعهآآ: هیچ کدوم از اینا هیچ ارزشی برای من نداره. اینا ارزش

ها،ریز فروشها و خردهفروشهستی که تو جماعت خرده سر گذاشتم و ازش رد شدم. این تو

تونی بریزی دور. هارم همه رو میاین کاغذا و نوشته زنی.داری دست و پا می مزّورهادروغگوها و

خوای بذاری برا من؟یعنی تو واقعاً همه چیزو می: )با خوشحالی( یی

-چیزو نه. بد نیست اگه یه چیز کوچیک بی: شاید همه نگرد(شود. به اطراف می)لحنش عوض می آآ

)به آرامی به اهمیت. ببرم... یه چیز بی ارزشی رو برای یادگاری هم که شده از این سوراخ موش با خودم

-ای را از روی تخت ی)سگ عروسکی پارچهتونه باشه... آها! فهمیدم. چی میرود.( ی میطرف تخت ی

آورد.(طرف او هجوم می ی پریشان و عصبانی بهدارد. یی برمی

( دود.)به دور میز دنبال آآ می نه!ی: ی

آره. مثل مسکنی سگ کوچولو لحظات شیرینی رو که کنار هم گذروندیم به یاد من میآآ: چرا؟ این توله

مونه برای دردای من. می

Page 33: آن سوی رنگ

32

ش به من! ی: بدهی

خوام. ط برای یادگاری اینو از تو میانصافی. من هرچی داشتم رو برای تو گذاشتم. من فقآآ: خیلی بی

وقت تو...اون

ش به من. ی: گفتم بدهی

آآ: هاپو کوچولو بیا از اینجا بریم. واق واق. بیا بریم اینجا هیشکی مارو دوس نداره...

دیش به من یا نه؟ی: میی

آآ او را به بازی کند تا عروسک را از دست آآ بگیرد.ی بسیار متشنج و عصبانی، به شدت تالش می)ی

دوند.(گرفته و به دور میز می

تونی ما رو بگیر.آآ: بیا. بیا اگه می

دود. آن را در ی به دنبال عروسک میکند. ی)آآ عروسک را در هوا به طرف جلوی صحنه پرت می

یابد.(ماند، انگار آرامش خود را باز میزند و برای مدتی در همان حال میآغوش گرفته و چمباتمه می

اندازد. به سوی )کاپشنش را از تن درآورده و به روی میز میخونی؟ کنی؟ داری دعا میکار میآآ: چی

بسه دیگه پاشو. بلند شو دیگه... کشد.( تخت خود رفته و دراز می

مونی؟ی: میی

شه.آآ: هیچ جا مث خونه آدم نمی

(کند.ی سگ عروسکی را در زیر پتوی تخت خود مخفی می)ی

گردونم.ی: همین که پول دستم بیاد بهت بر میی

Page 34: آن سوی رنگ

33

زنی؟آآ: هنوز از کرایه خونه حرف می

دم.ی: قول میی

آ: فکرشو نکن. اونقدرا هم مهم نیست.آ

ی: ماه دیگه.ی

ای نیست. آآ: عجله

ی دیگه. ی: خب هفتهی

آآ: حاال باشه.

فردا.ی: خب پس... پسی

آآ: اِ !

خوای؟فردا... یا اصن فردا! فردا میخوای پسی: میی

آآ: گفتم که! اصن مهم نیست. بین دو تا دوست که...

گم...به خدا راست میتونم. ی: االن نمیی

آآ: آخی... چقدر خوبه آدم دوباره خونه باشه... روی تخت خودش دراز بکشه...

بکنم؟: کاپشتنو برات آویزون دارد()کاپشن آآ را از روی میز برمیی ی

کاپشن را به طرف جالباسی ی)یدارم. خواد، زحمت نکش. بذار رو همون میز باشه بعداً برمیآآ: نمی

حاال که زحمتشو کشیدی یه لطفی بکن. توی جیبش یه مجله هست، برش دار. برد تا آویزان کند.( می

Page 35: آن سوی رنگ

34

رود. در راه به سرعت میآورد و به طرف آآ کند و مجله را از جیب آن درمیی کاپشن را آویزان می)ی

کند.(اندازد و آن را به سمت آآ دراز مینگاهی به صفحات آن می

آآ: مال توئه.

ایناها. این عکس.کند.( )به صفحات مجله به سرعت نگاه میشه عکساشو بِبُرم؟ : میزده()هیجان یی

آآ: مال توئه. هر کاری دوست داری باهاش بکن.

شود. پس از نشیند و مشغول قیچی کردن عکس مجله میسرعت پشت میز می)به برم. ی: االن میی

شود، خود ی از پشت میز بلند میافتد. یشود و به زمین میمدتی ناگهان قیچی و مجله از دستش رها می

کند.(کند و با صدای بلند گریه میرا در تختش جمع می

دهد. آآ از تخت خود بلند العملی نشان نمیی عکس)یجوری شدی؟ آآ: چی شد؟ حالت بده؟ چرا این

دهد. آآ العملی نشان نمیی همچنان عکس)یگی؟ هی! چرا چیزی نمیرود.( شود و به طرف او میمی

اینو که هنوز تموم نکردی... بیا هر چی رو رود.( ی میدارد و به طرف یمجله و قیچی را از زمین برمی

یخچال، ماشینا، قطار، موتورسیکلت، تلویزیون، دهد.( نشان می)روی مجله که دوست داری قیچی کن.

)در کنار او کنه رو از توش درآر. چرا ناراحت شدی؟ صوت، بیا هر چی که خوشحالت میتلفن، ضبط

خوای اینی که شروع کردی رو برات دربیارم؟ خوای من کمکت کنم؟ میمینشیند.( خواب میروی تخت

بیا. درآوردم برات. گذارد.( کند.قیچی را به روی زمین میه را قیچی میی از مجل)آآ مابقی عکس ی

تونی یه نگاه حداقل که می)عصبانی( نگاه کن! کند.( )با اشتیاق به عکس نگاه میببین چقدر قشنگه!

کند و کاغذ را مچاله می شود، در راه به طرف تخت خود)آآ بلند میبهش بندازی که چی برات بریدم.

لعنتی! کند.( ی پرتاب میبه سوی

شود.(پیچد. صحنه تاریک می)صدای سیفون می

پایان صحنه سه

Page 36: آن سوی رنگ

35

چهار صحنه

است. آآ مشغول تمیز ی همچنان بر روی تخت خود خوابیدهشود. ی)صدای سیفون، صحنه روشن می

روی میز باشد. از چمدان خود رومیزی تمیز، مقداری خوردنی، دو لیوان و یک بطری بر کردن میز می

نشیند.(گذارد. شمع را روشن کرده و پشت میز بر روی صندلی سمت چپ میمی

س. بفرمایید سر میز لطفاً. چی آماده: همه)با لبخند(آآ

: چی شده؟کند()زیرچشمی به طرف او نگاه می یی

آآ: مهمونی داریم.

خودم باشم. : ولم کن بذار به حالکند()دوباره سر خود را در بالش فرو میی ی

تونم مهمونی بدم. آآ: اصن حرفشم نزن. من که تنهایی نمی

خوره.ی: دیگه حالم از چایی به هم میی

آآ: کی از چایی حرف زد؟ چیزای بهتری داریم امشب.

: از کجا؟کند(کند و با دقت بیشتری به میز نگاه میرش را دوباره بلند میس)ی ی

آآ: مهم نیست. مهمون منی.

ی: برای چی؟ی

خواد مهمونی بره، اینجوری آدمی هم که می خوایم مهمونی بدیم. دوست نداری؟آآ: برای اینکه می

ره که. پاشو خودتو درست کن. یه آرایشی بکن. نمی

خب تو که خودت آرایش نکردی. :یی

Page 37: آن سوی رنگ

36

آآ: من؟ نه بابا!

ی: برای چی؟ی

زند و دوباره غلت می یی)دونی. کنم. خودت که میوقت آرایش نمیکنه. من هیچآآ: خب اون فرق می

حاال حتماً باید آرایش کنم؟دهد.( العملی نشان نمیی عکس)یصبر کن! گردد.(به سمت دیوار برمی

ی: مهمونی مهمونیه.ی

آآ: ولی آخه من لوازم آرایش ندارم.

: ولی من دارم! شود(زده بلند می)هیجانی ی

رود و مشغول آورد، به طرف آآ میرود، لوازم آرایش را درمیسمت چمدان میزده به هیجانی ی)

شود.(آرایش او می

کاشکی )مکث( آد. بیشتر باید آرایش کنی. ی: چقدر چشمای قشنگی داری. این سایه خیلی بهت میی

بهار زودتر بیاد.

آآ: چرا؟

نه.شه مردم بیشتر خنده تو صورتشوی: برای اینکه بهار که میی

آآ: دیگه بسه.

ی به سرعت خود را آرایش کرده و وسایل آرایش خود را داخل زند. یی را کنار می)آآ دست ی

گردد.(ی به میز برمیکند. یها را پر میگذارد. آآ لیوانچمدان می

آآ: به سالمتی!

Page 38: آن سوی رنگ

37

ی: به سالمتی! ی

(رسد.از طبقات باال صدای موزیک آرامی به گوش می نوشند.)می

ی: اِ! ببین موزیکم برامون گذاشتن.ی

کند. آآ با اکراه و کمی خجالت از رود و دستش را به سویش دراز میشود. به طرف آآ میی بلند میی)

دارد. او را کند و آآ را نیز به حرکت وا میی به آرامی شروع به رقصیدن میشود. یجای خود بلند می

ی آآ برد. پس از چند لحظه به آرامی سرش را بر روی شانهمی گیرد و از موسیقی لذتدر آغوش می

موزیک ناگهان گیرد. ی را در آغوش میکند و یکم احساس راحتی بیشتری میگذارد. آآ نیز کممی

(گردند. شود و هر دو به جای خود بازمیقطع می

ی: تو ازدواج کردی؟ی

آآ: دو دفعه.

ی: یعنی چی؟ی

آآ: طالق گرفتم.

ی: بچه چی؟ی

آآ: کدوم بچه؟ آها! بچه! نه بچه ندارم.

ای تو راه نبود؟ی: پس واسه چی ازدواج کردی اگه بچهی

دونم. به سالمتی.ی گمشده. حقیقتش خودمم نمیدونم. به خاطر عشق. نیمهآآ: چه می

ی: به سالمتی.ی

Page 39: آن سوی رنگ

38

)سکوت(

گم، تو واسه چی فرار کردی؟ی: میی

: چی؟شود(می )از افکار خود خارجآآ

ی گم تو چرا از مملکت اومدی بیرون؟ تو که اونجا وضعت خوب بود. دو تا مرد داشتی. خونهی: میی

آوردی. با آدمای درست حسابی معاشرت داشتی. آدمای معروف. خوب توی پایتخت. خوب پول درمی

اینجا چی...

کنه.کنه. از چیزی فرار میآآ: آدم به طرف چیزی فرار نمی

ی: اما خب اونجا تو وضعت خیلی بهتر از اینجا بود.ی

کنن. از میون اونا یه پسربچه زدم، دیدم چندتا بچه دارن بازی میآآ: یه روز داشتم تو یه پارک قدم می

وسالش از بقیه بیشتر بود، پشت یه ردیف از شمشادا قایم شده بود و یواشکی که یک کمی هم سن

-کرد. حسابی هم از این کارش کیف میزود خودشو دوباره قایم میکرد. بعدم بهشون سنگ پرت می

و قایم انداختهیکل بود. هی سنگ میخندید. خیلی خوشحال بود. چهارشونه و قویقاه میکرد و قاه

شد... انداخت و قایم میشد. هی سنگ میمی

ی: خب بعدش؟ی

آآ: بعدش هیچی دیگه همین.

)سکوت(

-ی تخس توی پارک سنگ پرت مییه پسربچه بگی از مملکت فرار کردی چون خوایی: یعنی تو میی

. راستشو بگو.کردکرده؟ تازه طرف تو هم که پرت نمی

Page 40: آن سوی رنگ

39

آآ: آره دیگه، هر کسی یه جوریه.

آرم. ی: من که هیچ از کارای تو سر در نمیی

)سکوت(

راهم نشستن به امید اینکه در بهطوره. چشمی ما همه منتظرم هستن. هر سال همینی: االن تو خونهی

ای.شن... ای عجب زندگیباز بشه و من بیام تو. اما طبق معمول، ناامید می

تونی. یه کم به خودت مرخصی بده و برو پیششون.ری؟ تو که میآآ: خب پس چرا به دیدنشون نمی

رم. وقت مرخصی نمیی: مرخصی؟ من هیچی

تونی که بری.آآ: ولی خب می

کنی من اومدم اینجا که مرخصی برم؟ من اینجام که پول دربیارم. خدا اون روزو نیاره. تو فکر میی: ی

اندازم ی تموم یه رختخواب میوقت یه هفتهم. اونتعطیالت من وقتیه که واسه همیشه برگردم خونه

نگشت کوچیکمم تکون خوابم. حتی این اگیرم میآم. تخت میرم زیر پتو و بیرون نمیکنار باغچه و می

-کنم که ببینم آسمون هنوز سر جاشه یا نه. بعدش دوباره میدم. فقط بعضی وقتا یه چشممو باز مینمی

خوابم.

آآ: خب بعدش چی؟

پوشم. لباسای شیک. همه خارجی. نوِ نو. شم و لباس میی: بعدش از جا بلند میی

آآ: چطور؟

مه. ی: چطور نداره. برای اینکه جشن تولدی

آآ: آها! جشن تولدته.

Page 41: آن سوی رنگ

40

کنم. البته همه رو که نه. فقط اونایی که دوست دارم. ی اهل ده رو دعوت میی: بله. اواخر بهار. همهی

همه تا کس گشنه نمونه. برم که هیچشونم از حسودی بذا بترکن. یه عالمه هم گاو و گوسفند سر میبقیه

ی چیزایی گذرونن. ببینن که خانوم از خارج برگشته. همهخواد بشینن و بخورن. بذار خوش بدلشون می

تونن کس حق نداره دست بزنه. فقط میچینم که ببینن. ولی هیچبرمو توی خونه میهم که با خودم می

ذارم اونجا که همه رو بپاد. نه نه. اونم زیاد آدم درستی نیست. به اونم شوهرخواهرمم مینگاه کنن.

شه اعتماد کرد. نمی

گیری؟آآ: چرا یه سگ نمی

ی: سگ؟ ی

کس جرأت نکنه بیاد نزدیک. سگا دستشونم کج نیست. و بزرگ، که هیچ آآ: آره. یه سگ زشت

گیریم. ی: آره، فکر خوبیه. سه روز و سه شبم جشن میی

آآ: شک ندارم.

کنم؟کار میی: وقتی هم که جشن تموم شد، اگه گفتی چیی

کنی خونه رو تمیز کردن و ظرفارو شستن. آآ: شروع می

سازم. ی: به! گور بابای ظرف و خونه. یه خونه میی

آآ: نه؟!

ی خیلی قشنگ با نمای سنگی، که شوفاژم داشته باشه. ی دوطبقهی: پس چی! یه خونهی

گی؟ آآ: راس می

ش هم با پول خودم. ترین خونه تو تمام ده. همهی: قشنگی

Page 42: آن سوی رنگ

41

کشه.یه کم طول می آآ: این یکی

کنم. شه. اونجا زندگی میآره، چندین سال. ولی وقتی که تموم بشه، فکرشو بکن چی میی: ی

ت!های بزرگی داری. به سالمتی خونهآآ: نقشه

ی: به سالمتی!ی

نوشند.()می

گیری؟آآ: ببینم تو چرا اینجا زبون یاد نمی

ی: چه زبونی؟ی

آآ: زبون این مملکتو.

زنم؟خوای بگی چرا من با اینا با زبون خودشون حرف نمی: یعنی مییی

سوادی. شایدم بدتر از اون، تو توی این مملکت یه آدم بیدونی چی ازت پرسیدم. آآ: خودت بهتر می

خوای دست از این معلول بودنت برداری؟یه کرواللی. کی می

خوام با زبون اینا حرف بزنم... ی: من خودم نمیی

کشی. تو خوری. هوای اینجارو نفس میکنی. تو این کشور تو غذا میآ: چرا؟ تو اینجا زندگی میآ

-حداقلش این بود که می خوای مثل مردم اینجا حرف بزنی؟ری. پس چرا نمیخیابونا باهاشون راه می

تونستی کار بهتری پیدا کنی.

آخه اینا که آدم نیستن. ی: ی

آآ: آدم نیستن؟

Page 43: آن سوی رنگ

42

گذاشت. "آدم"ی: نه. آدمایی نیستن که بشه اسمشونو ی

شه پیدا کرد؟تو رو کجا می "آدمای"آآ: این

ی: تو مملکت خودمون.ی

آآ: آها!

)سکوت(

-رفتم تو مرتعآد... خیلی وقت پیش نبود... من یه دخترکوچولو بودم که دنبال گاوها میی: یادم میی

رفتم مدرسه. همیشه هم پاهام برهنه بود. اما فقط تا پاییز. رفتم. میمون. از درختا باال میهای اطراف ده

بهار تو مزرعه کار زیاد بود. زمستونم هوا خیلی سرد بود. بعدش بابام رفت شهر. اما خب بابابزرگ و

خواست جایی برن. آدما که پیر بزرگم موندن. تازه اونا خیلی هم فقیرتر بودن. ولی دلشون نمیمامان

شونو دوست داشتن. شن. شایدم اصن فقر و بدبختیخیلی عجیب میشن می

آآ: شاید.

گم. حاال بیا منو بکش، ولی من فقرو دوست ندارم. بدبختی رو میی: ولی من اصن دوست ندارم. ی

آآ: خب کی دوست داره؟

اومد که هرچی طور. اصالً دوست نداشت بدبخت باشه. انقدر از این بدبختیش بدش میبابامم همینی: ی

خورد تا شاید یادش بره که چقدر بدبخته. بعدش بازم بیشتر از خودش و آورد مشروب میپول درمی

-خورد تا دیگه هیچی یادش نیاد... اما من مشروب نمیاومد. واسه همین بازم میبدبختیش بدش می

خورم.

کنی. آآ: کار خوبی می

Page 44: آن سوی رنگ

43

خوری متنفرم. من دوست دارم چیزی از ون اندازه هم از عرقآد، به همقدر که از فقر بدم میی: همونی

کنم. برای اینکه اون موقع آرم حسابی ازش نگهداری میخودم داشته باشم. وقتی یه چیزی به دست می

دیگه مال منه. درسته؟

آآ: درسته.

آوردم آرم. وقتی هم که خوب پول دروقت خوب پول درمیی: پس وقتی که من زیاد کار کنم، اونی

تونم خودمو باال بکشم. مگه نه؟می

آآ: منطقیه.

تو اصن شود.( ) بیشتر و بیشتر از خود عصبانی میگم آخرش که چی؟ ی: اما بعضی وقتا به خودم میی

کنم؟ مث یه حیوون. یه سگ.جوری زندگی میدونی من چهمی

کنی. روی میآآ: دیگه داری زیاده

گم تو برعکسشو نگو! من مث یه سگ زندگی : هر چی من میکوبد(می)با دست محکم به روی میز ی ی

خوام یه چیزی رو بهت بیا جلو میکند.( )خودش را به سمت آآ نزدیک میخودت گفتی. کنم. تو می

بگم.

آآ: گوشم با توئه.

گفتی. راست میکند.( )خود را بیشتر به او نزدیک میتر. ی: بیا نزدیکی

گردند.(بازمی )هر دو به جای خود

منظور من... :)با لحن مهربانانه(آآ

Page 45: آن سوی رنگ

44

مث یه سگ! ولی سگا بهتر از زند.( )فریاد می: هیس. گذارد()انگشت اشاره را روی لبان خود میی ی

طور جون بکنن. آخه این شد زندگی؟ بگو ببینم! این کم الزم نیست اینکنن. دستمن زندگی می

زندگیه؟

آآ: از نظر بیولوژیک...

ی: تو فقط جواب بده آره یا نه.ی

آآ: خب آخه بستگی داره.

کند.(برد و لیوان خود را پر می)به طرف بطری هجوم میی: نه! این زندگی نیست. ی

: شاید فعالً کافی باشه.گیرد()بطری را از دست او میآآ

بعد از این همه مدت این خورم. لین باریه که دارم میی: نه! کافی نیست. از وقتی که اینجام، این اوی

حقو که دارم!

آآ: هر جور میلته.

شود.()صحنه تاریک می

پایان صحنه چهار

Page 46: آن سوی رنگ

45

صحنه پنج

ی سرش را بر روی میز گذاشته است. یرسد. آآ بر روی تخت نشسته)صدای قطرات آب به گوش می

گوید.(و زیر لب می

مونم. ی: من اینجا نمیی

فهمی. مونی. ولی هنوز خودت اینو نمیآآ: معلومه که می

خوام برگردم خونه. ی: من میی

کنم. تو اصن اینجا اومدی که برگردی خونه. فکر برگشتن من حرفتو باور میجوره. آآ: آره. حتماً همین

تحمل کنی. یا دیوونه ی اینجارو تتونسده. وگرنه یک لحظه هم نمیتنها چیزیه که به زندگیت معنی می

کشتی. دی یا خودتو میشمی

خواد جلومو بگیره؟ ی: کی میی

دم. آآ: االن بهت نشون می

ای درد و دستهای را برداشته، پشت آن را میرود و سگ عروسکی پارچهی می)به طرف تخت ی

ی روی میز پرتاب جلوی یی اسکناس را رود و دستهی میی آورد. به طرفاسکناس از آن بیرون می

کند.(می

آآ: اینا! این پوال!

: اینا مال منه! دزد!زده()بهتی ی

تونستم برشون دارم. چی؟ فکر خواستم از خیلی وقت پیش میآآ: مواظب حرف دهنت باش! من اگه می

کنی؟دونستم کجا پوالتو قایم میکنی من نمیمی

Page 47: آن سوی رنگ

46

کردی؟ی: تو جاسوسی منو میی

ذارن. پولشونو هیچ وقت توی بانک نمیآآ: آدمایی مثل

کند.(ها می)با حرص شروع به شمردن پولی: دزد! ی

آآ: آره خوب بشمرشون. یه قرونم ازش کم نشده. گرچه این حقو داشتم که پول خودمو از روش

بردارم.

ی: چه حقی؟ اینا پوالی منه! ی

گرد و ناخن خشکی دونم تو آدم دندونیولی برای من مهم اینه که مآآ: تو کلی به من بدهکاری!

وقت که تو هیچری. این خودش بهترین تضمینه. چونهستی. برای همین هم هیچ وقت از پیش من نمی

تونی بگذری. مگه نه؟از پول نمی

خودمه! ی: اینا مال ی

مه احساس و بخشه این کلماتو آدم از دهن تو بشنوه، با این هچقدر لذت "مال خودمه! مال منه!" آآ:

قاطعیت. فکر کن به اون روزی که مجبور بشی تو مملکتمون این پوالرو که با جون کندن به دست

انداز کنی.تونی پستونی پول دربیاری نه میآوردی خرج کنی... اونجا نه می

کنم. دونم. برای همینه که اینجا پوالمو جمع میی: خودم میی

شه. هر شب وقتی موقع خواب اونجا. اینجا هر روز یه کم به پوالت اضافه میآآ: دقیقاً! اینجا. اینجا و نه

فرداش یه کم دیگه. بعد دونی که فرداش یه کم بیشتر پول درمیاری. پسذاری، میسرتو رو بالش می

ده. هرچی این تونی پول جمع کنی. این به زندگیت معنی و هدف میکنی توی یه سال چقدر میفکر می

ی کوچیک با یه باغ نقلی ی یه خونهتا حاال به اندازهشه. ر باشه، جذابیتشم برات بیشتر میهدفت دورت

تر جمع نکنی؟ ی بزرگتر با یه باغچهی یه کم بزرگجلوش پول جمع کردی. اما خب چرا برای یه خونه

Page 48: آن سوی رنگ

47

خوای تر میگی بزرتونی فقط چند ماه دیگه برگشتنتو عقب بندازی... بعدش یه خونهس: میخیلی ساده

ها از خوای. سالکنی. هرچی بیشتر داری، بیشتر میوقت یه کم دیگه هم صبر میتر. اونبا یه باغ قشنگ

-انداز میکنی، پسکنی. کار میانداز میکنی، پسگردی. تو کار میگذره اما تو برنمیجلوی چشمت می

کنی. برای آینده...

گی؟ چیزا رو بهم میی: تو چرا اینی

آآ: برای اینکه بهت بفهمونم که این من نیستم که تو رو اینجا نگه داشتم. این خودتی که آزادانه انتخاب

کردی که اینجا بمونی.

گردم؟ کنی من برنمیی: یعنی تو فکر میی

گردم. همین چند قبولونی که من همین روزا دارم برمیآآ: هیچ وقت. ولی خب، همیشه به خودت می

روز دیگه.

ی: هیچ وقت؟...ی

کنی. پر از آرزو و امید و وپا میآآ: این که ناراحتی نداره. یه زندگی خوبی برای خودت اینجا دست

پردازی. هر کسی این شانسو نداره. خیال

وقت؟وقت؟ اما چرا هیچی: هیچی

خوای چیزایی که میی حرص و عشقت به پول. ای. بردهآآ: بهت گفتم که! به خاطر اینکه تو یه برده

ی اشیائی، و تا آخر تونی با پول بخری. تو بردهداشته باشی. چیزایی که آرزوشونو داری. چیزایی که می

وزنجیر. بدون اینکه کسی بدون غل مونی. بدون اینکه دورت دیوار کشیده باشن. عمر توی زندونش می

مونی. درست مث یه حشره، یشه یه برده میای و همس. تو یه بردهمجبورت کرده باشه. تو روحت برده

ست. که همیشه حشره

Page 49: آن سوی رنگ

48

مونم...؟ی: هستم و میی

تونی تغییر بدی. تو به حرص زدن خودت محکومی. محکومی به رویای آآ: تو طبیعت خودتون نمی

گردی. خیالبافی... به اینکه برمیبرگشتن به مملکتت. محکومی به

گردم. ی: من برمیی

گردی. برنمیآآ: نه! تو

گردم. ی: چرا. من برمیی

آآ: پس این پوال چی؟

: من زند(کند و در همین حال فریاد میتکه کرده و به هوا پرتاب میها را تکه)ناگهان اسکناس یی

گردم.گردم! من برمیگردم! من برمیبرمی

کنی؟ اینا پوالی توئن. کار داری میآآ: دِ چی

: من برده نیستم... من حشره نیستم... یی

دهد.(ها ادامه میی او را پس زده و به پاره کردن پولکند جلوی او را بگیرد اما ی)آآ سعی می

آآ: اِ پوالت!

اندازم! ی: پوالم! مال خودم! پسی

های وپا روی زمین تکهنشیند. آآ چهاردستها به روی صندلی میی پول)پس از پاره کردن همه

کند.(اسکناس را جمع می

آآ: پاک زده به سرش. شاید بتونیم بچسبونیمشون.

Page 50: آن سوی رنگ

49

ریزد.(های اسکناس را به روی زمین میگیرد. آآ تکهکمی آرام می ی)ی

: نه! )مأیوسانه(آآ

کار کنم؟ ی: حاال من چیی

خواد. تو حاال یه آدم آزادی. دونم... هرکاری که دلت میآآ: من چه می

کار کردم؟ این چه کاری بود که من کردم؟ من چی ی:ی

کنی؟ تو خودتو از بردگی آزاد کردی. از زیر یوغ استبداد پول بیرون اومدی. تو آآ: از چی شکایت می

این مفهوم گرانبها، یعنی آزادی رو به خودت هدیه کردی. تو باید خوشحال باشی.

تونم برگردم. ی: ولی حاال دیگه نمیی

تونستی. حاال فرقش چیه؟ از اینم نمی آآ: قبل

رود. انگار در شوک است. آآ بر شود و به طرف آشپزخانه میی به آرامی از روی صندلی بلند می)ی

ی پس از مدت کوتاهی با چاقویی در دست به صحنه رود. ینشیند و به فکر فرو میروی صندلی خود می

گردد.(باز می

: تقصیر تو بود.کند(ه می)به سمت آآ با چاقو حمل یی

: مگه من گفتم که پوالتو پاره کنی؟افتد(زمین میبر زده از صندلیبهت) آآ

ی تیز چاقو را به سمت رود. لبهماند. سپس به طرف صندلی خود میی مدتی با چاقو باالی سر او می)ی

گیرد و قصد فرو کردن آن را دارد.(خود می

خواستم برگردم خونه. من فقط می ی:ی

Page 51: آن سوی رنگ

50

: صبر کن! پس حرف آخرت چی؟ زده()بهتآآ

رود.()دوباره چاقو را به سمت خود نشانه می : برو به درک!کند()به آآ نگاه می یی

نامه برای خونوادت؟صبر کن! وصیتآآ:

ی: خونوادم؟ ی

هم داری؟ باالخره برای اونا باید چند کلمه باقی بذاری. آآ: مگه فراموش کردی که خونواده

)سکوت(

ی: اونا که اینجا نیستن. ی

تونی براشون بنویسی. آآ: ولی می

ی: االن؟ ی

خوای شروع جوری میچهنشیند.( آورد و پشت میز می)به سرعت قلم و کاغذ میآآ: تو بگو من بنویسم.

کنی؟

عزیزم.ی ی: خدمت خانوادهی

: خدمت... خا...نوا..ده..ی عزی...زم...کند(نویسد و با صدای بلند تکرار می)میآآ

ی: پس از عرض سالم باید بگویم که حال من خوب است.ی

آآ: حال... من... خوب... است... حال من خوب است؟ بگذریم. بعدش؟

ی: و امیدوارم که شما هم مثل من باشید. ی

شه.آآ: این که نمی

Page 52: آن سوی رنگ

51

شه؟ی: چرا نمیی

آورد.(ی ادای چاقو زدن به خود و مردن را درمیبا اشاره به ی آآ)

ی: نه نه! اینو ننویس.ی

: حال من خوب است. بعدش؟ خواند()میآآ

برم. ی: و در سالمت کامل به سر میی

ها...: در آسماننویسد()میآآ

چرا تو آسمونا؟شود.( )ناگهان متوجه می: و بر روی زمین... دهد()ناخودآگاه ادامه میی ی

خوای اونجا بری دیگه.آآ: خب تو می

ی: اونش به تو مربوط نیست. خط بزن. ی

آآ: خیله خب. خطش زدم. بعدش؟

رسه. ی: چیزی به فکرم نمیی

خوای من برات بنویسم؟آآ: می

ی: آره. بنویس. ی

من... همیشه... در... فکر... شما... هستم... :خواند(نویسد و می)می آآ

ی: خوبه! ی

خواهم خودم را بکشم. آآ: و به خاطر همین می

ی: چی؟ ی

Page 53: آن سوی رنگ

52

خواهم خودم را بکشم. آآ: می

ی: نه اینو ننویس. ی

کنی دیگه. آآ: خب داری همین کارو می

ی: نه. دلیلش این نیست. ی

کنم. کشم چون که به شما فکر نمیمن خودم را می خواند.( نویسد و می)میآآ: خیله خب.

ی: نه. ی

آآ: اینم خوب نیست؟

ذاری بنویسی. بعد اسم خودتو می ی معمولی هم بلد نیستیی: نه! این مزخرفات چیه؟ تو یه نامهی

کرده. تحصیل

خوای بنویسم؟جوری میآآ: خب تو چه

تر. کوتاه. دونم. یه چیز سادهی: چه میی

دار شما. امضا. کشم. دوست: من خودم را میخواند(نویسد و می)می آآ

بر روی زمین و کند. آن را مچاله کردهی به کاغذ نگاه میبرد. یی می)آآ کاغذ و قلم را به سوی ی

-رود. در راه چاقو را به زمین می. به طرف تخت خود میشودکند. از روی صندلی بلند میپرتاب می

رود. بر روی کند. آآ باالی سر او میهق بلند گریه مید را به روی تخت انداخته و با هقاندازد. خو

کند.(نشیند. سرش را نوازش میتختش می

تونی از اول شروع کنی. آآ: تو حق داری. هنوز همه چیز از دست نرفته. حداقل نه برای تو. تو می

Page 54: آن سوی رنگ

53

Epilogue

. آآ در مقابل تماشاچیان Epilogueشود تماشاچیان، نوشته میی روی دیوار مقابل )بر روی پرده

خواند.(ایستاده و از روی کتاب مهاجران اسالومیر مروژک برایشان می

شن. اونا منتظرت هستن. چشم به راهتن. فکر بینی که خانوادت چقدر خوشحال میآآ: تو خودت می

ازت. کل روستا. شایدم با ساز و دهل. ها؟ چی شه. همه میان تو ایستگاه پیشوکن. چه جشنی به پا می

گی؟می

های قشنگ. برای همه هم سوغاتی هست. تو هر چی بعدشم سوغاتیا. فکر کن به اون همه سوغاتی

شه.تونی بخری. چندتا چمدون پُرِپر. فکرشو بکن. مردم چقدر بهت حسودیشون میدلت بخواد می

قشنگ. با نمای سنگی. با یه عالمه مگس که توش برات وزوز کنن. یسازی. یه خونهبعدش یه خونه می

)مکث(

ی خوب و شن. یه مدرسهخونن و برای خودشون کسی میفرستی مدرسه. درس میهاتو میتو بچه

حسابی. درست

آره. و قانون، آزادی. چون آزادی یعنی قانون، و قانون، آزادی. کار، نون می

ی ما یه هدف واحد پس اگه همهمون همین نیست؟ هم خوایم؟ مگه هدفمگه ما هممون همینو نمی

ی خوب و سالم بسازیم؟ تونه مانع ما بشه که یه جامعهخوایم، چی میداریم، هممونم یه چیزو می

هات. شی. نه تو، و نه بچهنمی وقت هم بردهگردی به مملکتت، و دیگه هیچتو برمی

های گروهی وستاکوویچ، بر روی پرده، نماهای نزدیک از صورتش 1)همراه با سوئیت جاز شماره

زمان، آآ از روی تخت خود پتویش شود. هممی dissolveجمعی، بر روی هم مهاجر از یک عکس دسته

دارد، در راه آن را در اش را برمیاندازد. از روی جالباسی کاپشن سربازیی میرا برداشته و به روی ی

Page 55: آن سوی رنگ

54

-کشد. کاپشن را بر روی خود کشیده و به خواب میبوید. بر روی تختش دراز میآغوش گرفته و می

شود.(رسد. صحنه تاریک میرود. موسیقی به پایان می

پایان

Page 56: آن سوی رنگ

!Mehrdad  Khameneh !Film  and  theatre  director,  MA  from  University  of  Drama8c  Arts  in  Belgrade  and  Zagreb  (1993)  and  Ac8ng   degree   from   Anahita   Academy   of  Performing  Arts  in  Tehran  (1984).  Since   1994   working   professionally   as   a   director  and   instructor   in   different   countries   in   Europe.  He   directed   more   than   65   documentary,  educa8onal   and   informa8onal   films.   In   2003  started  his  company  -­‐  Khameneh  Mul8media  -­‐  as  an  independent  film  and  theatre  produc8on  firm  in   Norway.     In   2005  made   an   adap8on   of   "The  LiZle  Prince"  by  Antoine  de  Saint-­‐Exupery  which  was  performed  first  in  Norway  (Lyngdal)  and  later  

in   Germany   (Iselon)   in   2007.   In   2008  made   an   adap8on   of   "Emigranten"   by   Slawomir  Mrozek  which  had  premiere  in  Dortmund  and  same  year  in  Theaterhaus  MiZe  in  Berlin.  Norwegian   version   of   the   same   performance   was   shown   in   different   ci8es   in   Norway  (Oslo,  Kris8ansand,  Lyngdal,  Farsund,  Lindesnes)     since  2010.     In  2009  as  part  of  V-­‐Day  Organisa8on  (The  Global  Movement  to  Stop  Violence  Against  Women)  Performed,  "The  Vagina   Monologues   "   by   Eve   Ensler   first   in   German   (Berlin,   Dortmund)   and   later   in  Norwegian  (Lyngdal,Farsund)  as  well  in  2010  and  2012.  In  July  2009  made  an  adap8on  of  "The  Ladder”  by  Iranian  writer,  Gholamhossein  Saedi  in  German  for  Interna8onal  Street  Theatre   Fes8val   in   Schwerte   (Germany)     and   performed   the   same   also   in   Norwegian  (Oslo,  Lyngdal,  Farsund)  in  2011  and  2012.  In  January  2012  started  his  theatre  company  "Exit  Theatre"  and    performed  "I  am  an  emo8onal  creature"  by  Eve  Ensler   in  English  in  Kris8ansand   and   Farsund   (Norway).   In   September   2012   had   premiere   of   “4   Boxes”   by  Bahram   Beyzaii   in   Persian   in   Oslo.   In   November   2012   Performed   “The   Emigrants"   by  Slawomir  Mrozek  in  Oslo  Teatertreff  Fes8val  2012.    In  January  2013  made  an  adapta8on  of  children  story:  "The  LiZle  Black  Fish"  by  Samad  Behrangi  in  Norwegian  and  performed  with  Theatre  Group  Te-­‐Nord  in  Oslo.  !Other  publica8ons:  !-­‐Film  Direc8ng  Handbook  (English)  -­‐Adapta8on   of   “The   LiZle   Prince”   by   Antoine   de   Saint-­‐Exupery   for   stage   performance  (German-­‐Norwegian)  -­‐Transla8on  &  adapta8on  of  “Die  Leiter"    by  Gholamhossein  Saedi  (German-­‐Norwegian)  -­‐Transla8on  of  “Four  Boxes”  by  Bahram  Beyzaii  (Norwegian)  -­‐Transla8on   &   adapta8on   of   “The   LiZle   Black   Fish”   by   Samad   Behrangi   for   stage  performance  (Norwegian)  -­‐Transla8on   of   “The   Play   of   Hamlet   in   the   Village   of   Lower  Merdush”   by   Ivo   Breshan  (Persian)  -­‐Transla8on  &  adapta8on  of  “The  Emigrants”  by  Slawomir  Mrozek  (Persian)  !!  www.theatreexit.com